عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 807
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

میرزا محمّدعلی متخلّص به صائب تبريزی و معروف به میرزا صائب بزرگترین غزلسرای قرن یازدهم هجری است . وی در حدود سالهای  970 الی  973 - 1000 الی 1003 هجری - در تبریز یا به قوی اصفهان دیده به جهان گشود

پدر او میرزا عبد الرحیم ف تاجری معتبر بود . خانواده صائب جزو هزار فامیلی بودند که به فرمان شاه عباس از تبریز به اصفهان کوچ کردند و در محله عباس آباد سکنی گزیدند.

صائب در اصفهان پرورش یافت و دانش های ادبی و عقلی و نقلی را نزد استادان آن شهر و خطاطی را نزد عموی خود شمس الدین تبریزی شیرین قلم مشهور به شمس ثانی آموخت . در جوانی به حج رفت و به زیارت مشهد مقدس نیز نایا امد

 

صائب در سال  1003 - 1034 هجری - از اصفهان عازم هندوستان شد و به هرات و کابل رفت . حکمران کابل ، ظفر خان ، که خود شاعر و ادیب بود مقدم صائب را گرامی داشت . ظفر خان پس از مدتی به جهت جلوس شاه جهان عازم دکن شد و صائب را نیز با خود همراه برد . شاه جهان ، صائب را مورد عنایت خود قرار داد و به او لقب مستعدخان داد . در سال 1008 - 1039 هجری - که صائب و ظفر خان در رکاب شاه جهان در برهانپور بودند خبر رسید که پدر صائب از ایران به اکبر آباد هندوستان امده  و میخواهد او را با خود به ایران ببرد . صائب از ظفر خان و پدر او خواجه ابوالحسن تربتی رخصت طلبید ولی حصول این رخصت تا دوسال طول کشید .

در سال 1011 - 1042 هجری - که حکومت کشمیر به ظفر خان واگذار شد صائب نیز بدانجا رفت و از آنجا به اتفاق پدر عازم ایران شد. پس از بازگشت صائب به ایران در اصفهان به حضور شاه عباس دوم رسید و خطاب ملک الشعرایی دربار صفوی  یافت و در این مدت محضرش در اصفهان محل اجتماع اهل ادب و آمد و شد دوستداران سخن بود  و او جزبه قصد سیاحت بعضی از شهرها و ناحیت های ایران از اصفهان بیرون نرفت و در همان جا به سال 1054 - 1086 هجری - دیده از جهان فرو بست و در باغی که اکنون به قبر آقا معرف است به خاک سپرده شد

سبک شعری صائب :

صائب شاعری است عارف و ارادتمند مولوی و حافظ . گویند ای است مضمون افرین ونکته یاب و ژرف بین . توانایی او در ساختن ترکیبات و استعارات بدیع و زیبا اعجاب بر انگیز است . شعر او آییینه تمام ننمای حالات روحی و عواطف گوناگون بشری است

اندیشه پویای وی هر مضمونی را که به تصویر درآید لباس نظم پوشانده و بسیاری از ابیات نغزش مثل سار شده است . این گوینده توانا از صنایع به مراعات نظیر و ایهام توجه خاص دارد و شعر او بر پایه مضمون یابی و تمثیل استوار است 

آثار :

کلیات اشعار او شامل قصیده و غزل و مثنوی میباشد که سخن شناسان :

قصیده های او را چندان نستوده اند

مثنوی او  را که در فتح قندهار به فرمان شاه عباس ثانی سروده را متوسط دانسته اند

اما آنچه سبب شهرت وی شد غزل است که قسمت اصلی و اکثر دیوان او را فراهم آورده است

صائب اشعار خود را بر حسب موضوع تبقه بنده نموده است

  1. مرآت الجمال - ابیاتی در وصف معشوق است
  2. آرایش نگار  - ابیاتی مربوط به آینه و شانه
  3. میخانه - اشعاری در باب می و میخانه
  4. واجب الحفظ - برگزیده غزلهایش

 

آب خضر و می‌شبانه یکی‌ست             مستی و عمر جاودانه یکی‌ست

بر دل ماست چشم، خوبان را             صد کمان‌دار را نشانه یکی‌ست

پیش آن چشم‌های خواب‌آلود               نالهٔ عاشق و فسانه یکی‌ست

پلهٔ دین و کفر چون میزان                 دو نماید، ولی زبانه یکی‌ست

گر هزارست بلبل این باغ                 همه را نغمه و ترانه یکی‌ست

پیش مرغ شکسته‌پر صائب               قفس و باغ و آشیانه یکی‌ست

دنبال دل کمند نگاه کسی مباد             این برق در کمین گیاه کسی مباد

از انتظار، دیدهٔ یعقوب شد سفید           هیچ آفریده چشم به راه کسی مباد

از توبهٔ شکسته، زمین گیر خجلتم         این شیشهٔ شکسته به راه کسی مباد

یا رب که هیچ دیده ز پرواز بی محل      منت‌پذیر از پر کاه کسی مباد

لرزد دلم ز قامت خم همچو برگ بید      دیوار پی‌گسسته پناه کسی مباد

در حیرتم که توبه کنم از کدام جرم        بیش از شمار، جرم و گناه کسی مباد

صائب دلم سیاه شد از کثرت گناه         این ابر تیره پردهٔ ماه کسی مباد

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: صائب تبریزی , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 929
نویسنده : آوا فتوحی

ابوالقاسم لاهوتی در سال  1266 در کرمانشاه به دنیا آمد . پدر پیشه کفش دوزی داشت و هر دو شاعر و آزادی خواه بودند . وی در خانه پدر با محیط ادبی کرمانشاه آشنا شد و در شانزده سالگی به کمک مالی یکی از دوستان خانواده برای تکمیل تحصیلات به تهران رفت .

در سال 1284 اولین غزل او که مظمومی آزادی خواهی داشت در روزنامه حبل المتین کلکته انتشار یافت و تا اندازه ایی برای او شهرت به ارمغان اورد شاعر وارد جریانات سیاسی شده و در انقلاب مشروطه در صف فدائیان آزادی قرار گرفته و با مستبدان جنگید .

لاهوتی روزگاری در شمار درویشان بود ولی معلوم نیست در چه سالی و چگونه این راه زرا برگزیده آما بنا بر بعضی از اشعارش در سنین جوانی از حیران علیشاه که از درویشان نامدار کرمانشاه بود پیروی میکرد .

پیدا نیست که او تا چه سنی در جرگه درویشان به سربرده و چرا سرانجام پشت به همه چیز زده

 

لاههوتی علاوه بر زبان فارسی به زبانهای تازی ، عربی ، فرانسوی ف ترکی و روسی آشنایی داشت و ترجمه های زیادی از آن زبانها به زبان فارسی دارد ..

یکی از ویژگی های شعر لاهوتی اینست که شاعر خود را در تنگنای قافیه قرار ندادهو تا اندازه ای آزاد کرده و اوزان عروضی را هم بیش و کم به هم ریخته تا بتواند سخنش را در کوتاهترین و رساترین کالبد که میشود به گوش مردم رساند .

شورانگیز ترین دیدگاه لاهوتی میهن و میهن پرستی اوست  او با آنکه سالیان دراز دور از ایران به سر میبرد و یک کمونیست بود یک دم از مهینش غافل نشد و همواره به یاد ان بود و به ایرانی بودنش میبالید .

تنیده یاد تو در تارو پودم میهن ای میهن                     بود لبریز از عشقت وجودم میهن ای میهن

تو بودی کردی از نابودی و با مهر پروردی                فدای نام تو بود و نبودم  میهن ای میهن

به هر مجلس به هر زندان به هر شادی به هر ماتم              به هر حالت که بودم با تو بودم میهن ای میهن

به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمی روید                 من این زیبا زمین را آزمودم میهن ای میهن

دل لاهوتی همیشه از ویرانی و بی سرو سامانی کشورش اندوهگین بود

به نامه ات وطنم را نوشته ام  آزاد                     به رخ ز دیده ام از شادی آب می آید

من آن مبارز ایرانم که از وطنم                       فقط به یادم تیر و طناب می آید

کنم چو فکر از آن خلق و آن ستم کانجاست         به دل غم و به تنم اضطراب می آید

 

 

وی شعر های زیادی در راه مشروطه سرود

 

در ایران ، چون به ضد ظلم شاهی            به پا شد بیرق مشروطه خواهی

مجاهدها ز هر سو دسته دسته                به زیر سرخ پرچم عهد بسته

به دفع خصم ازادیی مردم                      مسلح آمدند اندر تهاجم

کنون از چهل شد سال از آن دم               ولی چون روز پیش آید به یادم

که من هم رهبر یک دسته بودم               به راه خلق پیمان بسته بود

لاهوتی در ژاندارمری  به صورت غیابی به جرم خراب کاری به اعدام محکوم شد که سبب شد لاهوتی به عثمانی بگریزد در آنجا تحت تاثیر صابر - شاعر به نام قفقاز - قرار گرفت و شیوه رئالیسم - به کار بردن شعر طنز به حربه مبارزه سیاسی - از او آموخت

بعد سه سال به ایران بازگشت و در کرمانشاه بازشت و روزنامه بیستون را انتشار داد بعد از شکست قوای اروپای مرکزی به استانبول بازگشت و مجله ادبی پانزده را انتشار داد

در سال 1300 با میانجی گری حاجی مخبر السلطنه به ایران بازگشت و در آذربایجان وارد خدمت ژاندارمری گشت . در همان سال با گروهی از افسران ژاندارمری با ملیون تبریز هم پیمان شد و به تبریز حمله کرد . حمله کنندگان کل شهر را گرفتند بجز باغ شمال - مرکز قزاقخانه تبریز - اما یک اتفاق غیر منتظره  سبب شد که لاهوتی به همراه گروهی از افسران به قفقاز بگریزد

سالهای نخست زندگی لاهوتی در بادکوبه و مسکو به دشواری گذشت ولی به زودی زندگیش سرو سامان گرفت و به انجمن های علمی آنجا راه یافت و بسیار زود سرشناس و پرآوازه گشت عنوان شاعر ملی تاجیکستان را گرفت . وی دمی از فرهنگ ایران غافل نبود و هموراه در راه گسترش ان میکوشید . یکی از بزرگترین تلاشهای او برای بالا بردن ارزش زبان فارسی این است که به کمک همسر و ا.ا. استاریکف  - فردوسی شناس بزرگ روس - دست به برگردان شاهنامه از زبان پارسی به زبان روسی بود

در سال 1336دفتر زندگی لاهوتی سراینده انقلابی روز ما پس از 73 سال زندگی پر تلاش بسته شد  . وی که آرزو داشت در خاک میهن جان دهد و در میهن به خاک سپرده شود در غربت جان سپرد و در همانجا به خاک سپرده شد .



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: لاهوتی ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 936
نویسنده : آوا فتوحی

مولانا محمدباقر میرحسینی فِندِرسکی مشهور به میرفندرسکی (حدود ۱۰۱۹-۹۴۲ه.خ./۱۰۵۰-۹۷۰ه.ق./۱۶۴۰-۱۵۶۳م.)، حکیم و دانشمند دوره صفوی است. نیاکان او از سادات بزرگ استرآباد و از نوادگان موسی کاظم بودند [۱] و جد وی به نام «میرصدرالدین» در روستای فندرسک استرآباد صاحب زمین بود و پس از تاجگذاری شاه عباس یکم (۹۹۶ ه.ق.) به دربار او پیوست. پدرش میرزابیک نیز در دستگاه شاه عباس خدمت می‌کرده است و مورد احترام بوده است.

ابوالقاسم مقدمات علوم را در استرآباد فراگرفت، ولی بعداً برای تحصیل به قزوین وسپس اصفهان رفت و نزد که از شاگردان بود به تحصیل فلسفه و علوم دیگر پرداخت. اما بعداً به خاطر اینکه محیط فکری و علمی آن روزگار با روحیه آزادی‌طلب و تقلیدناپذیر او سازگاری نداشت، مانند استادش چلبی‌بیک تبریزی و بسیاری دیگر از اهل علم و ادب و عرفان و هنر عازم هندوستان - که دارای محیطی آزاد و به دور از تعصب بود - شد.

میرفندرسکی از معاصران میرداماد و شیخ بهایی بوده است و چندین تن از مدرسان حکمت معروف آن دوره، مانند ، محمدباقر سبزواری، ، و از شاگردان او بوده‌اند.

حکایاتی درباره تیزهوشی، بلندمرتبگی، و بی پروایی او در پاسخ گفتن به خرده‌گیریهای حاکمان و شاهان نقل کرده‌اند، که نشاندهنده دقت نظر، نیروی ذهن، شجاعت اخلاقی، وارستگی و آزادمنشی اوست.

مقبره او در تخت فولاد، (تکیه میر فندرسکی) از آثار تاریخی است.

اِبْن ِرَبَّن طَبری، با عنوان کامل ابوالحسن علی بن سهل، پزشک بزرگ ایرانی سده (۹ میلادی)است.

محتویات

از تاریخ تولد و درگذشت،، نام دقیق او و پدرش اطلاعات درستی در دسترس نیست ولی زادگاه او در آمل بوده و مهم‌ترین اطلاعاتی که دربارهٔ زندگی او در دست است، اطلاعاتی است که خود در کتاب‌هایش آورده‌است.

به سبب همزمانی او با متوکل عباسی می‌توان گفت که وی تا اواخر نیمه اول زنده بوده‌است. عده‌ای با توجه به اینکه «ربن» و «راب» از القاب روحانیون یهود است، او را یهودی انگاشته‌اند.[۱] برخی نیز او را در ابتدا زرتشتی دانسته‌اند.[۲] در حالی که خود در کتاب «الدین و الدولة» آورده‌است که ابتدا اسلامی و معانی قرآنی به اسلام گرویده‌است.

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: میرفندرسکی , سهل , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 709
نویسنده : آوا فتوحی

منوچهر صدوقی سها (متولد ۱۳۲۷) نویسنده، پژوهشگر، عرفان‌پژوه، فیلسوف و حقوق‌دان ایرانی‌ست. او تحصیلات دانشگاهی‌اش را در رشته حقوق تا مقطع لیسانس پی گرفت. بعد از آن تحصیلات خود را در حوزه علمیه تا مراحل عالی عرفان و فلسفه ادامه داد و هم اکنون علاوه بر وکالت دادگستری، در برخی از دانشگاه‌های کشور به تدریس می‌پردازد. او داماد محمدتقی جعفری است

جواد مصلح (۱۲۹۸۱۳۷۷) فیلسوف ایرانی است که بیش‌تر به تعلیق‌نویسی بر آثار ابن سینا، تفتازانی و ملاصدرا پرداخته است. ازمهم‌ترین آثار وی می‌توان به تعلیقات بر ملاصدرا اشاره کرد که بالغ بر ۱٬۵۹۹ مورد است

محمدرضا حکیمی، متفکر، نویسنده و مجتهد ایرانی و اسلامی که از وی با عناوینی چون «علامه» و «فیلسوف عدالت» یاد می‌شود.[۱]

کتاب الحیاه وی در رابطه با اقتصاد اسلامی از شهرت و اعتبار خاصی در جهان اسلام برخوردار شده‌است[۲] حکیمی در سال ۱۳۸۱ در رابطه با مبانی اسلام نامه‌ای به فیدل کاسترو نوشت.[۳] او مدتی بعد و در دیدار با یک هیئت کوبایی گفت: «اگر اتفاقی برای فیدل کاسترو بیفتد، یک فاجعه بشری رخ داده‌است».[۴]

علی شریعتی وی را به عنوان وصی خود جهت هرگونه دخل و تصرف در آثارش انتخاب کرده بود.[۵] حکیمی از طرفداران مکتب تفکیک شمرده می‌شود.[۶]

متولد چهارده فروردین ۱۳۱۴ شمسی (۱۳۵۴ قمری) در مشهد. پدرش عبدالوهاب، که از یزد به مشهد مهاجرت کرده بود، از معتمدین و محترمین بازار مشهد بود.

حکیمی در سال ۱۳۲۰ تحصیلاتش را آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶در حوزه علمیه خراسان وارد تحصیلات حوزوی شد و تا بیست سال از عمر خود را در حوزه گذراند. در این مدت به تحصیل دروس مقدمات و سطح، خارج، فلسفه، ادبیات عرب، نجوم، تقویم و... پرداخت. از استادان وی می‌توان محمد تقی ادیب نیشابوری، خراسانی، ، ، اسماعیل نجومیان، حاج سید ابوالحسن حافظیان و حاجی خان مخیری را نام برد.[۷]

حکیمی اجازه اجتهاد را از آقا بزرگ تهرانی در سال ۱۳۴۸ ش دریافت کرد.[۸]

وصیتعلی شریعتی به حکیمی

قسمتی از وصیت نامه شرعی علی شریعتی به حکیمی به شرح زیر است [۹]:

برادرم، مرد آگاهی و ایمان و تقوی، آزادی و ادب، دانش و دین، محمّد رضا حکیمی. در این فصل بد که هر خبری می‌رسد شوم است و هرچه روی می‌دهد فاجعه و «هردم از نو غمی آید به مبارک بادم»، نام شما بر این دو «یادنامه» برای من یاد آورد آن آرزوی دیرینه و شیرینی بود که همچون صدها هزار آرزوی دیگری که طوقی کرده بودم و به گردن فردا بسته بودم، در این ترکتاز زمانه گسست و به یغما رفت و آن آرزو، در یک کلمه بازگشت شما به میدان بود، می‌دانی که اینچنین خالی مانده‌است و در پیرامون، نسلی عاشق و تشنه نگران ایستاده و چشم انتظار تا مگر در برابر این «غوغا» رویاروی این دن کیشوت‌ها و شومن‌های شبه هنری و شبه سیاسی و شبه مذهبی و این همه خیمه شب بازی‌ها که در مسجد و میخانه برپاست و کارگردان همه یکی است،...... سواری بیرون آید و شمشیر علی در دست و زبان علی در کام و دلی گدازان از عشق و سری بیدار از حکمت و سپر گرفته از تقوی و برگذشته از احد و خندق و صفین و صحرای تف (طف) و چمنزار سرخ عذرا و با ابوذر در ربذه به سربرده و با هزارها قربانی خلافت اموی و عباسی و سلطنت غز و مغول و سلجوقی و غزنوی و تیموری و ایلخانی... در سیاه چال‌های دارالاماره‌های وحشت شکنجه‌ها دیده و در آوردگاه‌های خون و خیانت صلیبی‌ها شمشیر زده و خط کبود شلاق استعمار تاتارهای مسیحی و آدم خوارهای متمدن را در این قرن‌های غارت و خواب بر جان و تن خویش تجربه کرده و پرچم رسالت خون خواهی هابیل بر سر دست و کوله بار آگاهی و رنج انسان بر پشت، راه سرخ شهادت را در طول این تاریخ طی کرده و داغ فلسطین و بیت المقدس سینا و لبنان بر جگرش صدها زخم تازه نهاده و اینک، بر سیمای وارث آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد و علی و حسن و حسین و... به مثابه یک امت «چون ابراهیم» قلم را تبر کند و بت‌های نمرودی این عصر، عصر جاهلیت جدید را بشکند و از عزیزترین ارزش‌هایی که بی دفاع مانده‌اند و آن همه یادهای قدسی که دارد فراموش می‌شود و این میراث گران و گرامی که دست رنج نبوغ‌ها و جهادها و شهادت¬های تمامی تاریخ ماست، بر باد می‌رود، قهرمانانه دفاع کند، به یاد آورد و نگاه دارد....

نامه حکیمی به فیدل کاسترو

قسمتی از نامه حکیمی به فیدل کاسترو به شرح زیر است [۱۰]

اگر بخواهیم همه تعالیم قرآن و اسلام را در دو کلمه، خلاصه کنیم، چنین می‌شود:

۱. توحید ۲. عدل «توحید»، یعنی: «تصحیح رابطه انسان با خدا» «عدل»، یعنی: «تصحیح رابطه انسان با انسان» و اکنون شما به هر شناخت اسلامی، یا حکم اسلامی، یعنی اسلام از جنبه‌های نظری و جنبه‌های عملی آن که نگاه کنید، هیچ چیز را خارج از دو موضوع بالا نمی‌بینید. و خوب توجه داریم که برای سعادت کامل (یعنی دنیوی و اخروی، یا به تعبیر دیگر: سعادت فانی و سعادت باقی) انسان، همین دو اصل و رعایت دقیق نظری و عملی آن - در ضمن انواع تربیتها و برنامه‌ریزیهایی که باید عملی گردد - کافی و بسنده‌است. انسان، پس از اعتقاد به خدا، با ادای تکلیف نسبت به آفریدگار خویش، در بعد ابدی کامیاب است؛ و پس از اعتقاد به اهمیت عدالت و اجرای آن (که آزادی معقول نیز در دل آن خفته‌است)، در سعادت اجتماعی و رسیدن به زندگی سالم اجتماعی به چیزی نیازمند نیست. کدام جامعه‌ای است، که در آن به فریاد قرآن، درباره توحید و عدل ترتیب اثر دهند، و از سقوطهای بزرگ نرهند؟ و در هر کشور اسلامی، و در هر مجتمع قرآنی که دیده شود، وضع جز این است که گفته شد، در آنجا اسم اسلام است نه رسم اسلام. درگیریها به نام اسلام است نه برای اسلام. در این گونه اجتماعات، ایمان توحیدی و عمل عدلانی از قوت و قدرت افتاده‌است. و باید - در آنجاها - فریادگران فریاد توحید و عدل سر دهند، تا جامعه‌های خراب را بیدار کنند، و حاکمیتهای غافل را بلرزانند. در رسالت قرآنی، دو مسئله، دو رکن بنیادین است. ۱. تربیت سالم، یعنی «فردسازی» (به منظور جامعه‌سازی). ۲. سیاست عدل، یعنی: «جامعه‌پردازی» (به منظور فردسازی).

و بطور خلاصه، جامعه قرآنی، «جامعه قائم بالقسط» است، و حاکمیت قرآنی، «حاکمیت عامل بالعدل». هر چه جز این باشد، نام اسلامی و قرآنی بر آن روا نیست.

اصغر دادبه (متولد ۱۳۲۵، یزد)، استاد فلسفه و ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی و مدیر گروه ادبیات دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی است. علی‌اصغر دادبه در سال ۱۳۸۱، در دومین همایش چهره‌های ماندگار به عنوان چهره ماندگار درعرصه ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی معرفی شد.

ابومنصور جمال‌الدین، حسن بن یوسف بن مطهّر حلّی معروف به علامه حلّی، از علمای شیعه قرن هشتم قمری بود.

وی در شب جمعه ۲۷ رمضان ۶۴۸ قمری، برابر ۹ دی ۶۲۹، در شهر حله به دنیا آمد.

نیاکان او از طرف پدر به اهلِ مطهر که خاندانی اهل تقوا و دانش بوده‌اند می‌رسد و همچنین از طرف مادر با محقق حلی که دایی او بوده پیوند دارد.

شروع فراگیری دانش

او چند سال بیشتر نداشت که با راهنمایی پدرش برای یادگیری قرآن به مکتب می‌رود و خواندن و نوشتن را در مکتب می‌آموزد ولی به این مقدار راضی نشده و نزد استادی بنام محرم رفته و کتابت خط را بخوبی نزد او فرامی‌گیرد سپس مقدمات و ادبیات عرب و علوم فقه، اصول فقه، حدیث و کلام را نزد پدرش و دایی‌اش محقق حلی می‌آموزد، او در ادامه علوم منطق، فلسفه و هیئت را نزد اساتید دیگرش بویژه خواجه نصیر الدین طوسی می‌آموزد و قبل از رسیدن به سن بلوغ به درجه اجتهاد نایل می‌شود و به‌سبب کسب فضیلت‌های بسیار در سن کم در نزد خانواده و دانشمندان به جمال الدین مشهور می‌شود.

مرجعیت شیعیان

پس از وفات محقق حلی در سال ۶۷۶ قمری که مرجعیت شیعیان را برعهده داشت، شاگردان وی و دانشمندان حله پس از جستجوی فردی که شایستگی زعامت و مرجعیت شیعیان را داشته باشد علامه حلی را برای این امر مهم مناسب میابند و او با اینکه تنها ۲۸ سال سن داشت زعامت و مرجعیت شیعیان را بر عهده می‌گیرد

ورود به ایران

تاریخ دقیق ورود او به ایران مشخص نیست اما احتمالا سالهای بعد از ۷۰۵ قمری بوده است که او به دعوت الجایتو از پادشاهان سلسله ایلخانیان که حاکم بر ایران بودند به ایران دعوت می‌شود و در مجلسی به مناظره با دانشمندان مذاهب فقهی ۴گانه اهل سنت از جمله خواجه نظام الدین عبدالملک مراغه‌ای می‌پردازد و موفق به شکست آنان می‌شود.

پس از این جلسات ولایت و امامت علی بن ابیطالب و مذهب شیعه در نزد پادشاه اولجایتو به اثبات رسیده و وی مذهب شیعه را برمی‌گزیند و نام خود را به سلطان محمد خدابنده تغییر می‌دهد و تشیع را در ایران رواج می‌دهد. که از آن روز تا زمان مرگ سلطان محمد خدابنده علامه در ایران می‌ماند و به نشر معارف و فرهنگ تشیع می‌پردازد.در تمامی مسافرت‌ها ملازم وی می‌شود و به پیشنهاد سلطان مدرسه سیاری از خیمه و چادر ساخته می‌شود که در تمام مسافرت‌ها حمل شده و در هرکجا که کاروان اقامت می‌کرده علامه به تدریس و مباحثه مشغول می‌شده است.



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: حکیمی , سها , مصلح , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 726
نویسنده : آوا فتوحی

 

حاج ملا محمد مهدی بن ابی‏ذر فاضل نراقی (م 1209 ه.ق) معروف به «محقق نراقی‏» کنار فرزندش ملا احمد نراقی در نجف اشرف مدفون است. این دو به فاضلین نراقی معروف اند. او بیشتر دوران تحصیلش را در اصفهان گذراند. همچنین به نجف و کربلا رفت و در آنجا تحصیل کرد. او بعد از بازگشت به ایران در کاشان اقامت کرد و «به برکت وجود شریفش، آن شهر، دار العلم و دار التحصیل و مجمع علما گردیده است.

محمدتقی شیخ شوشتری، فرزند شیخ محمدکاظم، که نتیجه ی شیخ جعفر شوشتری است، به سال ۱۳۲۰ ه‍.ق.(۱۲۸۱ ه‍.ش.) در نجف تولد یافت. پدرش اهل شوشتر و مادرش اهل کرمان بود. از خاندانی فرهیخته، دانشمند و اهل علم و فضل است، و پدران او سابقه مبارزاتی بر علیه رژیم‌های ستمگر داشته‌اند، تا حدی که پدر او و نیز پدربزرگ او (فرزند شیخ جعفر شوشتری) به خاطر مخالفت و سخنرانی علیه رضاشاه تبعید شده بودند. لازم به ذکر است که اصالت خانواده پدری شیخ شوشتری به دزفول بر می گردد و ایشان از خاندان «حاجی شیخ» که در حال حاضر نیز در دزفول سکونت دارند بر می گردد و طبق گفته ها پدر شیخ جعفر بدلیل اینکه مورد حسد بعضی از روحانیون قرار میگیرد برای جلوگیری از آسیب های احتمالی به شوشتر مهاجرت می کند.

وی در مکتب، قرآن و خواندن و نوشتن و خط ترسل را فرا گرفت، و در هفت سالگی به شوشتر بازگشت، و چیزی نگذشت که مادرش دار فانی را وداع گفت. بعد از فوت مادر، سطح را نزد ، سید محمد علی امام و -که اغلب از شاگردان پدرش بودند- گذراند، و پس از آن نیز با آموزش‌های استادانی نظیر و و پدر خود، در سن شانزده یا هفده سالگی به درجه اجتهاد نایل شد. وی با توجه به نبوغ و ذکاوت فراوانی که داشت، بسیاری از کتاب‌هایش را بدون استاد مطالعه می‌نمود: یعنی ابتدای هر کتابی را از استادان فرا می‌گرفت، و بقیه اش را خود مطالعه می‌کرد، و به خوبی آن‌را فرا می‌گرفت.

بعد از سال ۱۳۵۴ ه‍.ق.(۱۳۱۴ ه‍.ش.) به دلیل قانون کشف حجاب به همراه از شوشتر به عتبات هجرت کرد، و در حوزه‌های علمیه کربلا و سپس نجف به کسب علوم و معارف اسلامی ادامه داد، و در همان جا بود که به حلقه درس شیخ آقا بزرگ تهرانی پیوست و از وی اجازه روایت دریافت کرد. او در آنجا اقدام به تالیف کتاب ارزشمند نمود و موفق به کسب اجازه از شیخ آقا بزرگ تهرانی گردید. او به سال ۱۳۶۰ ه‍‍.ق.(۱۳۲۰ ه‍.ش.) پس از سپری شدن دوران رضاشاه به شوشتر مراجعت کرد و ضمن تدریس علوم اسلامی، به تحقیقات خود نیز ادامه داد، و سرانجام در بیست و نهم اردیبهشت سال ۱۳۷۴ هجری شمسی (۱۹ ذی الحجه سال ۱۴۱۶ هجری قمری) در ۹۶ سالگی در شوشتر دار فانی را وداع گفت. شهرت وی به حدی بود که استادش شیخ آقا بزرگ تهرانی در دو جلد از کتاب الذریعه نام او را آورده، و دوازده عنوان از آثارش را یاد نموده‌است. اکنون منزل شخصی‌اش، وقف کتابخانه آستان قدس رضوی است

غلام‌حسین مصاحب در سال ۱۲۸۹ در تهران در خانواده‌ای اهل علم و ادب به دنیا آمد. خاندان مصاحب در نایین از دوران صفویه به این سو شناخته‌شده هستند و چند تن رجال ادب و هنر از این خاندان برخاسته‌اند، از جمله ملا مصاحب که در عصر شاه عباس شاعری بنام بود.[۲] پدربزرگ او، میرزا غلامعلی، خوشنویس، پدرش طبیب و مادرش شاعر بود. وی ۴ خواهر و برادر داشت.

بعد از انجام تحصیلات مقدماتی وارد دارالمعلمین شد و دورهٔ آن را به پایان رساند و سپس در دارالمعلمین عالی ثبت نام کرد و در رشتهٔ ریاضیات فارغ‏التحصیل شد. از آن زمان به خدمت وزارت معارف درآمد، و همچنان تحصیلات خود را در علوم قدیم و فلسفه ادامه داد، و علاوه بر ریاضیات، زبانهای عربی و فرانسوی و انگلیسی را نیز در حد عالی فرا گرفت، و با زبانهای روسی و آلمانی نیز آشنایی یافت. در سال ۱۳۰۹ «مجلهٔ ریاضیات مقدماتی و عالی» را تأسیس کرد و یازده شماره از آن را منتشر نمود. از همان سال‌ها به تألیف کتاب‌های درسی برای دبیرستان‌ها پرداخت. در سال ۱۳۱۶ ازدواج کرد، و برای ادامهٔ تحصیل به فرانسه رفت. پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۲۰ تدریس در دانشسرای عالی را آغاز کرد. از ابتدای سال ۱۳۲۲ روزنامهٔ برق را انتشار داد که به دلیل مخالفت‌های شدید با دولت‌های وقت و پس از چند بار توقیف از انتشار بازماند.

در سال ۱۳۲۴ برای تکمیل تحصیلات به انگلستان رفت و در سال ۱۳۲۷ به اخذ درجه دکتری در ریاضیات از دانشگاه کمبریج نایل آمد و در همین سال به عضویت انجمن ریاضی‌دانان انگلیس و انجمن فلسفهٔ کیمبریج نیز درآمد.[۳] در انگلستان شاگرد خاص برتراند راسل، ریاضیدان و فیلسوف نامدار انگلیسی بود.[۴]

پس از بازگشت مشاغل چندی را در وزارت فرهنگ عهده‌دار شد. در سال ۱۳۲۸ به سمت ریاست ادارهٔ آموزش متوسطه و سپس به سمت ریاست ادارهٔ کل تعلیمات عالیه منصوب شد، و در سال ۱۳۳۰ سمت مدیر کل وزارت فرهنگ، و در سال ۱۳۳۱ مقام معاونت فنی وزارت فرهنگ را یافت.

دکتر غلامحسین مصاحب در سال ۱۳۳۵ عهده‌دار طرح‌ریزی و سرپرستی دایرةالمعارف فارسی شد و تا ۱۳۵۰ که آن مسئولیت را به عهده داشت، بر ترجمه و تألیف کلیهٔ مقالات دایرةالمعارف نظارت داشت. دایرةالمعارف فارسی نخستین دایرةالمعارف عمومی در زبان فارسی است، که بر اساس شیوه‌های نوین دانشنامه‌نویسی تهیه شده است[۵] و مشهورترین فعالیت و دستاورد غلامحسین مصاحب به شمار می‌آید.

در سال ۱۳۴۰ به تدریس در بخش ریاضی دانشسرای عالی پرداخت و سال ۱۳۴۲ درجهٔ استادی یافت. دکتر غلامحسین مصاحب در مهر ۱۳۴۵ را در دانشسرای عالی (بعداً دانشگاه تربیت معلم) با مجوز شورای مرکزی دانشگاه‌ها تأسیس کرد. هدف این مؤسسه تربیت مدرسان ریاضی برای دانشگاه‌های کشور بود، و با کوشش‌های مداوم دکتر مصاحب ۷۰ نفر مدرس ریاضی دانشگاهی در آن مؤسسه تربیت شدند، و نیز کتابخانهٔ تخصصی مؤسسهٔ ریاضیات در کشور بی‌نظیر بود. مؤسسهً ریاضیات از سال ۱۳۶۳ با ضوابط جدید به پذیرش دانشجو برای دوره‌های عالی ریاضی پرداخت، و درسال ۱۳۷۶ مؤسسهٔ ریاضیات به مؤسسه تحقیقات ریاضی دکتر غلامحسین مصاحب تغییر نام یافت. [۶] دکتر غلامحسین مصاحب در ۲۱ مهر ۱۳۵۸ در تهران درگذشت. دو فرزند با نام‌های «شاهکار» و «نامدار» دارد[نیازمند منبع].

او فرزند سید محمد محقق داماد و نوهٔ دختری حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی (بنیان‌گذار حوزهٔ علمیهٔ قم) است. وی استاد دانشکدهٔ حقوق دانشگاه شهید بهشتی و استاد مدرسه عالی شهید مطهری, عضو فرهنگستان علوم ایران و استاد کرسی فقه و حقوق و فلسفه است. او با دختر استاد خود میرزا هاشم آملی (خواهر علی، صادق و محمد جواد لاریجانی) ازدواج کرده‌است.[۱] و از ایشان ۵ فرزند دارد سه دختر و دو پسر.[۲] سه دختر او عبارت‌اند از مریم السادات محقق (دکتری حقوق – وکیل دادگستری) صدیقه محقق (لیسانس ادبیات – فوق لیسانس زبان) زهرا محقق (دکتر مدیریت صنعتی از دانشگاه مری لند (آمریکا)).[۳]

 

تحصیلات و سمت‌ها

محقق داماد در ۱۳۲۴ شمسی در قم به دنیا آمد. علوم دینی را نزد استادان بزرگ حوزهٔ علمیهٔ قم فرا گرفت و علاوه بر آن در دانشگاه تهران به تحصیل حقوق و فلسفهٔ اسلامی پرداخت و به اخذ درجهٔ فوق لیسانس در هر دو رشته نائل گردید. او در حوزه موفق شد در سال ۱۳۴۸، از علما و مراجع وقت، درجة «مجتهد» کسب کند. عمدة دورة علوم عقلی و حکمت اسلامی را نزد استاد مرتضی مطهری و فقه و اصول تحلیلی را نزد آیات عظام، آملی لاریجانی و دایی‌اش مرتضی حائری یزدی آموخت. وی، مطالعه و تحصیل در رشتهٔ حقوق را پی‌گرفت سپس برای اخذ درجة دکترا در سال ۱۹۸۸، در بخش حقوق بین‌الملل به دانشگاه فرانسوی زبان لوون بلژیک وارد شد و در سال ۱۹۹۵ موفق به اخذ درجة علمی Ph.d شد.[۴]

دکتر محقق داماد پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی در سمت‌های گوناگون اجرائی، قضایی و فرهنگی ایفای نقش کرده‌است، از جمله مدت‌ها ریاست سازمان بازرسی کل کشور را عهده‌دار بود و اینک به عنوان استاد و رئیس گروه حقوق دانشگاه، رئیس گروه علوم و معارف اسلامی فرهنگستان علوم ایران، ریاست گروه حقوق ، عضو هیئت داوران دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، سردبیر فصلنامهٔ فرهنگستان علوم و... به خدمات علمی و فرهنگی ادامه می‌دهد.

وی علاوه بر بهره‌گیری از دو نظام آموزشی حوزه و دانشگاه، به‌زبانهای عربی، انگلیسی مسلط و با زبان فرانسه آشنایی دارد.

 

کریم مجتهدی (زادهٔ ۱۳۰۹) استاد فلسفه در دانشگاه تهران است. او سهم به‌سزایی در رشد پژوهش‌های فلسفی در ایران داشته‌است. او عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی است. او در همایش چهره‌های ماندگار ایران به عنوان چهره ماندگار فلسفه انتخاب شده‌است.

عبدالله نصری دانشیار گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و از شاگردان معروف علامه جعفری می‌باشد. او همچنین از محضر اساتیدی چون فردید و مهدی حائری یزدی هم استفاده کرده است

محمد ضیمران (متولد ۱۳۲۶، اصفهان)، فیلسوف ایرانی و عضو گروه فلسفه فرهنگستان هنر ایران است. پژوهش‌های او عمدتاً در حوزه فلسفه هنر است. نام خانوادگی او گاهی به اشتباه «ضمیران» نوشته می‌شود.

نصرالله حکمت فیلسوف ایرانی و استاد گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی است.

وی، ابتدا تحصیلات خود را در علوم حوزوی تا سطح خارج فقه و اصول (در سال۱۳۵۸) بپایان برد. وی باقی ماندن در این سطح را جایز ندانست و در مقطع کارشناسی رشته فلسفه دانشگاه تهران پذیرفته شد. او مراتب علمی را به ترتیب تا دکتری در دانشگاه مذکور به تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۷۳ موفق به اخذ مدرک دکتری رشته فلسفه از دانشگاه تهران شد..

دیدگاه ها

نصرالله حکمت با نگرشی نو نسبت به فلسفهٔ اسلامی که حوزهٔ تخصّصی او می‌باشد و با تأکید بر فلاسفه‌ای چون فارابی، عامری نیشابوری، ابن سینا، شیخ اشراق و ابن عربی تقسیم بندی‌های موجود در تاریخ فلسفهٔ اسلامی مبنی بر مشائی یا اشراقی بودن فلاسفهٔ اسلامی را قبول ندارد و به طور کل فلاسفهٔ ایرانی-اسلامی را دارای روشی کاملا جدا از فلسفهٔ یونان می‌داند.
نصرالله حکمت با تأکید بر وجود شناسی که معتقد است فارابی و ابن سینا آن را آغاز کرده‌اند موجود شناسی یونانی که در تفکّر ارسطو وجود دارد را ناکارامد می‌داند. او بر این نکته تأکید می‌کند که یکی از تمایزات اصلی اصلی فلسفهٔ اسلامی و فلسفهٔ یونان در مسألهٔ وجود است؛چنانچه در فلسفهٔ ارسطو تصوّری از وجود نیست و وجود نمی‌تواند محمول باشد. این نکته که حکمت آن را از مهمترین وجوه تمایز فلسفهٔ اسلامی با یونان می‌داند در آثار وی به دقّت به آن پرداخته شده‌است.
وی به طور جدی به نقد منطق ارسطویی می‌پردازد و آن را موجب انجماد فلسفه می‌داند و در تفکّرش با تعاریفی که ارسطو برای اشیاء بکار می‌برد مخالفت می‌کند و آن را پاسخی مبهم و اعدام پرسش می‌داند. او با توجّه به این که رفته رفته منطق از فلسفه عبور کرده(خصوصا در سنّت اشراقی) و به مباحث اصولی و کلامی کشیده شده‌است راه تداوم و پویایی فلسفه زا نقد منطق می‌داند و در آثار خود نیز به آن پرداخته‌است.
از دیگر دیدگاه‌های وی می‌توان به نقّادی عقل محض اشاره کرد که البته حکمت در روشی جدا از روش کانتی و به تبعیّت از فلاسفهٔ ایرانی-اسلامی که وی معتقد است در فلسفهٔ خود به نقّادی عقل پرداخته‌اند می‌پردازد و در حیطهٔ ایمانی نیز روشی ضدّ عقلی اتّخاذ نمی‌کند و عقل و سلوک را در کنار یکدیگر می‌داند، او چنین می‌گوید که وظیفهٔ اصلی فلسفه طرح پرسش است و در ادامه باید به ایمان و عرفان تمسّک جست.
نصرالله حکمت در بارهٔ انجماد فلسفه در عصر حاضر می‌گوید:فلسفه قداست پیدا کرده و منجمد شده و رابطه اش با مسائل قطع شده‌است. فلسفه، اگر از حالت قداست خارج شود و به طرح پرسش و تأمل درباره پرسش‌ها تبدیل شود، طبعاً با پرسش‌های امروز ما هم ارتباط برقرار می‌کند. پس اگر ما بخواهیم این انجمادها را بشکنیم و فلسفه را به دنیای امروزمان و مشکلات آن برگردانیم، باید حوزه‌اش را از حوزه دیانت خارج کنیم و آن را به عنوان امری که متعلق به تعقل و تفکر بشر است، در نظر بگیریم. وی معتقد است که ما نیازمند بحث مسأله‌شناسی هستیم. باید بدانیم که مسأله روز یعنی چه؟ آیا امروز مسأله‌ای داریم که پیشینه نداشته باشد؟

آثار حکمت به دو بخش اصلی تقسیم می‌شوند؛بخشی دیدگاه‌های فلسفی خود اوست مانند ((تأمّلی در تاریخ فلسفهٔ عقل)) و ((مسأله چیست)) و بخشی دیگر نیز شرح؛توضیح و بیان دیدگاه‌های فلاسفهٔ اسلامی که بخش اعظم کتای‌ها و مقالات وی را تشکیل می‌دهد.



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: نراقی , شوستری , مصاحب , وکیل , دادگستری , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 1868
نویسنده : آوا فتوحی

 

ملا هادی سبزواری (۱۲۱۲-۱۲۸۹ هجری قمری) دانشمند علوم اسلامی و فیلسوف معروف و شاعر ایرانی است. ملا هادی غزل‌های حکمی و عرفانی سروده‌اساو در سال ۱۲۱۲ هجری/۱۷۹۷ -میلادی در شهر سبزوار به دنیا آمد. پدرش حاج میرزا مهدی سبزواری یکی از دانشمندان علوم اسلامی بود. هادی پس از فراگیری علوم مقدماتی، برای تکمیل درس به مشهد رفت. پس از آن برای تحصیل عرفان و فلسفه راهی اصفهان شد و در جلسات درس استادانی از جمله: ملا حسین سبزواری، محمد ابراهیم کرباسی، آقا شیخ محمد تقی، ملا علی مازندرانی نوری اصفهانی و ملا اسماعیل کوشکی حاضر شد.

ملا هادی در سال ۱۲۴۲ به مشهد بازگشت و پنج سال در مدرسه حاج حسن مشغول تدریس شد.

شاگردان

در حوزه علمیه مشهد در مدرسه حاج حسن ایشان شاگردان چندی را آموزش داد که از میان آنها می‌توان به محمدکاظم خراسانی، ملا محمد کاظم سبزواری، حسین مجتهد سبزواری، عبدالکریم قوچانی]، حسن حکیم داماد، محمد یزدی معروف به فاضل یزدی اشاره کرد.

مرگ

ملا هادی سبزواری عصر روز بیست و پنجم ذی الحجه سال ۱۲۸۹ قمری در سن ۷۷ سالگی درگذشت. بنای آرامگاه این فیلسوف بزرگ در ضلع جنوبی میدان کارگر شهر سبزوار واقع است.[۱]

آثار

  • اسرار الحکمه فی المفتتح المغتتم
  • النبراس فی اسرار الاساس
  • دیوان اشعار
  • راح قراح و کتاب رحیق در علم بدیع
  • مفتاح الفلاح و مصباح النجاح
  • رسائل حکیم سبزواری
  • منظومه و شرح منظومه سبزواری، شناخته شده‌ترین اثر حکیم سبزواری که در واقع تلخیصی منظم از اسفار ملا صدرا است


:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: سبزواری ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 933
نویسنده : آوا فتوحی

قطب‌الدین محمود بن مسعود مصلح شیرازی (زاده ۶۳۳ درگذشته ۷۱۰ ه.ق) یکی از علمای ایرانی و اوایل هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و هنر خود داشته است.

فرزند پزشک معروف و از مشایخ صوفیه در سال ۶۳۳ هجری قمری در کازرون پا به عرصه هستی نهاد.

قطب‌الدین علاوه بر شاگردی در نزد پدر از محضر بزرگانی چون ، شرف‌الدین زکی بوشکانی، خواجه نصیر طوسی، ، و بهره فراوانی یافت تا آنجا که علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، ، دین شناسی، موسیقی، نواختن رباب و سرودن شعر، بازی شطرنج و فنون شعبده‌بازی به چیرگی شگفت‌انگیزی دست یافت. او مدتی در شهرهای سیواس و ملطیه به شغل قضاوت اشتغال یافت و در زمانی دیگر از طرف مغول به سمت سفارت، همراه به مصر نزد اعزام شد. آرامگاه وی در مقبرةالوزرای چرنداب تبریز است.

علامه در اندک زمانی در علوم معقول و منقول سرآمد فضلای عصر خود بود و در طول مدت حیات خود بیش از بیست اثر به فارسی و عربی از خود باقی گذاشت.

قطب‌الدین شیرازی در علم موسیقی، فیزیک از سرآمدان زمان خود بوده‌است. اگرچه قطب‌الدین را نمی‌توان شاگرد صفی‌الدین ارموی -نظریه‌پرداز موسیقی - دانست؛ وی او را باید بدون شک نخستین شارح کتب صفی‌الدین ارموی قلم‌داد کرد. قطب‌الدین بخش مفصلی از کتاب دایرةالمعارف چندجلدی خود به نام درةالتاج را به موسیقی اختصاص داده و در آن‌جا به تشریح نظریات صفی‌الدین ارموی، مخصوصاً مطالبی که در بیان شده، پرداخته‌است.

در سال ۱۳۹۰ هزار و دویست و پنجاهمین سالگرد تولد قطب الدین شیرازی از طرف ایران و سازمان یونسکو جشن گرفته شد.[۱]

 

قابل اعتمادترین منبع برای مطالعه زندگی‌نامه سهروردی کتاب نزهه الارواح و روضه الافراح است که تاریخ فلسفه‌ای است و به دستِ یکی از مهم‌ترین شارحان آثار سهروردی، نوشته شده‌است. اصل عربی این کتاب هنوز در ایران منتشر نشده است.

شهاب‌الدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری/۱۱۵۵ میلادی در دهکده سهرورد از قیدار زنجان واقع در ایران زاده شد. وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و بقوت ذکا، وحدت ذهن و نیک اندیشی بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.[۵] سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهم‌ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر به نهایت رسانید. در گزارش‌ها معروف است که یکی از هم‌درسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگ‌ترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخه‌ای از کتاب

سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد.در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دوره‌های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنان‌چه از گزارش‌ها برمی‌آید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی ) دیدار کرد.ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند.در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.

اما سخن گفتن‌های بی پرده و بی احتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای

وفات

عاقبت به دستاویز آن که وی سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون وی از اجابت خواسته آن‌ها خودداری کرد، به صلاح الدین ایوبی شکایت بردند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند.

صلاح‌الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیون بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تایید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد.

به همین دلیل، پسرش تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در سال ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان جا از دنیا رفت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزار ایشان در مسجد امام سهرودی شهر حلب می باشد[۶]. علت مستقیم وفات وی معلوم نیست.(البته مشهور آن است که سهروردی به دلیل گرسنگی از دنیا رفت.)[۷]

بزرگداشت

روز بزرگداشت ایشان به تائید مرکز تقویم موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران ، ۸ مرداد هرسال برابر با ۲۹ ژوئیه می باشد[۸] که در این روز همایش ها، بزرگداشتها و یادبودهایی برای ایشان برگزار می شود [۹].

خصوصیات اجتماعی

رفتار سهروردی خالی از غرابت نبوده است چنانکه در عین کناره گیری از خلق و خلوت گزینی، اهل بحث و مناظره و جدل بوده است و شاید اگر این میل در او نبود ناگزیر از افشای سر ربوبیت نمی شد و تعصب قشریان را بر نمی انگیخت و جان خویش بر سر این کار نمی نهاد. 1 سدیدالدین (معروف به ابن رفیقه) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردی را به زیبایی نقل می کند: « روزی با شیخ شهاب‌الدین در مسجد جامع میافارقین راه می‌رفتیم، او جبه كوتاهِ آسمانی رنگی پوشیده بود و فوطه تابیده‌ای را به سر بسته بود، یكی از دوستان مرا با او دید. مرا به كناری كشید و گفت: مگر كسی نبود با او راه بروی كه با این خربنده حركت میكنی! گفتم ساكت باش، مگر او را نمی‌شناسی؟ گفت: نه او را نمی شناسم. گفتم: این عالم وقت و حكیم عصر است، این جوان پریشان ظاهر شهاب‌الدین سهروردی است. در موردش گویند که شیخ به مقامات عالیه و نهایت مكاشفه رسیده و صاحب كرامات و خوارق عادات گردیده است.» 2 با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، می توان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید. و سهرودی را به ژنده پوشی و حتی بعضی به دیوانگی می خواندند.

فلسفه اشراق

سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد.[۱۰] سهروردی را رهبر حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است.[۱۱]

مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت می‌شناسد.[۱۲] او به سختی بر ابن سینا می تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می‌کند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد می‌گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.[۱۳]

امروزه حکیم دینانی با پژوهش و معرفی بهتر سهروردی و حکمت اشراق با مجموعه ای از تالیفات در قالب کتاب و مقاله مانند «شعاع اندیشه و شهود در فلسفه سهروردی» مروج اندیشه های اوست.

نورالانوار

سهروردی وجودشناسی[۱۴] خود را «نورالانوار» نام داده است. همان حقیقت الهی که درجه روشنی آن چشم را کور می‌کند. نور را نمی‌توان با کمک چیز دیگر و نسبت به آن تعریف کرد، زیرا تمام اشیا با نور آشکار می‌شوند و طبعا باید با نور تعریف شوند. «نورالانوار» یا «نور مطلق» همان وجود مطلق است و تمام موجودات، وجود خود را از این منبع کسب کرده اند و جهان هستی چیزی جز مراتب و درجات گوناگون روشنایی و تاریکی نیست. به همین دلیل سلسله مراتب موجودات بستگی به درجه نزدیکی آن ها با «نورالانوار» دارد، یعنی به میزان درجه «اشراق» و نوری که از نورالانوار به آن ها می‌رسد.[۱۵



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: سهروردی , شیرازی , مصلح , اشراق , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 812
نویسنده : آوا فتوحی

 

ملا محمد محسن فیض کاشانی (زادهٔ ۱۰۰۷ در کاشان – درگذشتهٔ ۱۰۹۰ هجری قمری در کاشان)، حکیم فیلسوف، محدث و عارف دوره صفوی و از دانشمندان شیعه‌است. نام او محمدمحسن بن مرتضی مشهور به ملا محسن و تخلصش فیض بوده‌است.

ملا محمد محسن شاگرد ملاصدرای شیرازی و داماد بزرگ او بوده‌است. در فقه و اصول و فلسفه و کلام و حدیث و تفسیر و شعر و ادب توانا و در تمامی این‌ها و رشته‌های دیگر آثاری از خود به یادگار گذارده‌است.

فیض کاشانی در شهر کاشان زاده شد. خاندان او عموماً از علماء و دانشمندان خوشنام کاشان بودند، بویژه جدش شاه محمود، پدرش شاه مرتضی و برادرانش مولی محمد معروف به نورالدین و مولی عبدالغفور و فرزندان آنها محمد هادی بن نورالدین و محمد مومن عبدالغفور و فرزند خود فیض مولی محمد ملقب به علم الهدی همگی دارای مقام عالی دینی بودند که تالیفات و تصنیفات نفیسی داشته‌اند.

وفات فیض به سال ۱۰۹۰ هجری قمری اتفاق افتاده و مدفن او در کاشان در مقبرهٔ بنام کرامت یا کرامات واقع است.

شاگردان فیض

فیض در طول زندگی خود شاگردان متعددی داشته که گروهی از آنان، خود از علما و دانشمندان بزرگ محسوب می‌شوند و از آن دست می‌توان مولی ابوالحسن شریف فتونی عاملی اصفهانی مولف تفسیر مرات الانوار و علامه مجلسی صاحب بحارالانوار و سید نعمت الله جزایری مولف انوارالنعمانیه را نامبرد که از او اجازهٔ روایت داشته‌اند.

آثار فیض

، منتخب مثنوی معنوی تعداد اشعار فیض به سیزده هزار بیت بالغ می‌شود.

آثاردیگرش: وافی، صافی، شافی، محجه، نخبه، ندبه، مکاتیب، مفاتیح، تفاسیر، ۱۰ـ سفینة البحار، منهاج النجاة، ابواب الجنان، علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین، جلاء العیون، جلاء القلوب، قرة الاصول، شراب طهور، اصول عقاید، اصول اصلیه، بشارة الشیعه، معتصم الشیعه، توحید، تنویر، تشریح، شرائط الایمان، ۳۳ـ خلاصة الاذکار، اخوان الصفا، شوق مهدی، دهر آشوب، دفع بلیات، رفع آفات، معیار ساعات، موارد مختلف، لب حسنات، وسیله ابتهال، ۴۴ـ منتخب فتوحات، منتخب غزلیات، منتخب اوراد، ترجمه طهارة، ترجمه صلاة، ترجمه زکوة، ترجمه حج... ، شهاب ثاقب، ۵۲ ـ فهرست علوم، معارف اصول، تعیین حقوق، حقایق و اسرار دین، ثنای معصومین، حقیقت علم و علما، شرح صحیفه سجادیه، رساله ثبوت ولایت، اختلاف مذاهب، تعیین حق، ۶۲ـ غزلیات، مسمیات، مثنویات، جبر و تفویض، جبر و اختیار، عوامل ملا محسن، اجوبه مسائل، لئآلی،۷۰ـ الوافی حواشی و..

بهاء الدین سید حیدر بن علی بن حیدر معروف به شیخ حیدر آملی یا میر حیدر آملی یا سید حیدر آملی (زاده:۷۲۰هجری آمل) عارف و صوفی و مفسر شیعه دوازده امامی قرن هشتم است. وی از نوادگان علویان مازندران است که تبارش به علی بن حسین، امام زین امیر حیدر، در آمل چشم به جهان گشود و تا میان‌سالی به کارهای دیوانی و دولتی مشغول بود. اما در میانه عمر سودای دانش اندوختن در سر گرفت و رهسپار نجف شد و تا پایان زندگی در همان شهر ماند.

شهرت

نام او بیش‌تر به سبب نظریاتش در بارهٔ عرفان و حکمت مطرح شده‌است. میر حیدر را از بزرگ ترین عارفان شیعی می‌دانند. در رساله‌های غربی نوشته‌است علم میر حیدر فراتر از دریاها است. او دارای چهل رساله‌است که از جمله می‌توان به جامع الاسرار و منبع الانوار که برای تبیین دیدگاههای اخل تصوف و شیعیان است، اشاره کرد. وی تشیع و تصوف حقیقی را نزدیک به یکدیگر می‌داند. میرحیدر آملی مرد بزرگ تاریخ و عرفان ایران بوده‌است.

سخنان بزرگان

جوانی و گذر عمر

حیدر آملی بخش بزرگ جوانی درخشان خود را در آمل در ایالت طبرستان گذراند. در اثر پیچ و خم زمانه و یورش مغولان نشانه‌ای از آثار قدیمی باقی مانده‌است. با توجه به وضعیت خانوادگی و مشاغلی که حیدر آملی در جوانی در دربار امیر به عهده داشته، زندگی او با یکی از پرآوازه‌ترین خاندان‌های فرمانروایی مازندران یعنی خاندان باوندیان (موسوم به کینخواریه) پیوند دارد. حیدر آملی با تجدید خاطره امیر که در خدمت او بوده، با افتخار نسب او را به ساسانیان می‌رساند. در همان سالی که امیر به قتل رسید و خاندان باوندیان از میان رفت (۷۵۰ ه)، حیدر آملی تصمیم می‌گیرد تا به زندگی موفق و این جهانی خود پایان داده و به سوی خدا برود. (پایان دوره ایرانی). (هانری کربن زندگی سید حیدر را در سه قسم کلی بیان می‌دارد: الف: دوره ایرانی: تا ۳۰ سالگی (سال ۷۵۰)، دوره اول عراقی (از سال ۷۵۲ تا ۷۶۸) دوره دوم عراقی، (از سال ۷۶۸ تا ۷۸۷) می‌توانیم تاریخ تولد سید حیدر را در آمل با اختلاف یک سال معلوم نماییم:۷۲۰ (شاید ۷۱۹ اما به احتمال زیاد ۷۲۰). سید حیدر بن علی بن حیدر عبیدلی حسینی آملی به یکی از خانواده‌های بزرگ سید آمل تعلق داشت. شهری که ساکنان آن از همان آغاز شیعه و عالم بودند. اگر فاصله یک ساله میان حرکت از آمل و ورود به اماکن مقدس اسلام در سال ۷۵۱ را به حساب نیاوریم، می‌توانیم بگوییم که دوره ایرانی سید حیدر از سال ۷۲۰ تا ۷۵۰ هجری بوده‌است. بنابراین سید حیدر آمل را در سال ۷۵۰ هجری ترک کرد، یعنی در همان سالی که امیر او به قتل رسید. خود او می‌گوید که در این زمان سی ساله بوده‌است. در این فاصله سید حیدر آموزش‌های اصلی را دیده و نخستین تجربه خود از زندگی را کسب کرده بود. او در جامع الاسرار می‌گوید که از همان آغاز جوانی و حتی کودکی با علاقع فراوان به مطالعه عرفان شیعی دوازده امامی پرداخت. زائر ما با ترک همه چیز، جز خرقه‌ای ژنده از مال دنیا نگه نمی‌دارد و برای زیارت اماکن مقدسه تشیع و سپس بیت المقدس و مکه قدم در راه می‌گذارد. بدین ترتیب دوره عراقی یا بهتر بگوییم نخستین مرحله این دوره آغاز می‌شود. سید حیدر به مکه و مدینه می‌رود، اما به علت وضع مزاجی به عراق بازمی گردد. تذکره نویسان می‌گویند که در نخستین مرحله این دوره، سید حیدر از تعلیمات دو شیخ بزرگوار، مولانا نصیر الدین کاشانی حلی و شیخ فخرالمحققین محمد بن حسن بن مطهر حلی استفاده کرد. فخرالمحققین فرزند علامه حلی بود که در نزد نصیرالدین طوسی و کاتبی قزوینی تعلیم دید و خود یکی از اساتید کلام شیعی این دوره بود. سید حیدر از حسن بن حمزه هاشمی روایت می‌کند در سال ۷۶۱ از فخرالمحققین اجازه روایت دریافت کرد و به درخواست او رساله رافعه الخلاف را نوشت و برای مدتی به مکاتبه علمی با او پرداخت. یادآور می‌شویم که آخرین تاریخ تحریر رساله العلوم العالیه یعنی سال (۷۸۷ ه) مربوط می‌شود به زمانی که سید حیدر شصت و پنج سال بود. از این پس دیگر اطلاعی از او نداریم و نمی‌دانیم در چه زمان و شرایطی این دنیا را ترک گفته‌است. علامه حسن‌زاده آملی در این باره می‌فرمایند: «فعلا در جنب مسجد امام حسن عسکری (ع) در آمل قبری به نام میرحیدر آملی. ولیکن مسلم است که غیر از سید حیدر است. زیرا ایشان خودش می‌نویسد:» من از آمل بیرون رفتم «. وی در حله وفات کرده‌است.» پس از سال ۷۸۷ اثری از حیدر آملی در این جهان فانی نمی‌یابیم. این دوره از زمان حمله تیمور لنگ به مازندران دور نیست و دلیلی نداریم که سید حیدر به زادگاه خود بازگشته باشد. یا گفته می‌شود او را بعد مرگش به زادگاه خود آورده‌اند. گفتنی است که سید حیدر آملی، دو معاصر همنام دارد:

آثار

او آثارهای متفاوتی از علم تصوف و نگاه به امامان شیعه داشته‌است تفسیر قرآن و کتاب‌های بحث در علم و فلسفه از بزرگترین آثار کتاب‌های فلسفه در جهان است که در اکثر دانشگاه‌های معتبر دنیا در حال تدریس می‌باشد. آثار گران‌بهایی از وی در موضوع‌هایی چون تفسیر قرآن با عنوان تفسیر محیط الاعظم، نص النصوص و رساله العلوم العالیه بر جای مانده‌است. نص النصوص، درحقیقت، شرحی بر فصوص الحکم ابن عربی است.

یادبودها

لعابدین -امام چهارم شیعیان- می‌رسد. در حال حاضر بزرگداشت‌های برای او گرفته می‌شود و دو تندیس یکی در زادگاهش و دیگری در فرانسه برای او ساخته‌اند.



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: فیضدکاشانی ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 1048
نویسنده : آوا فتوحی

 

صدرالدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی معروف به مُلاصَدرا و صدرالمتألهین متأله و فیلسوف شیعه ایرانی ، یکی از بزرگ‌ترین فیلسوفان و روحانیان جهان اسلام در سدهٔ یازدهم هجری قمری و بنیان‌گذار حکمت متعالیه است.

ظهور ملاصدرا در حوالی پایان هزارهٔ اول پس از پیدایش اسلام به وقوع پیوست، و لذا، کارهای او را می‌توان نمایش دهندهٔ نوعی تلفیق[۱] از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی پیش از زمان او به حساب آورد.[۲]

ملاصدرا در روز نهم جمادی‌الاول سال ۹۸۰ هجری قمری، در شیراز و در محلهٔ قوام زاده شد و او را محمد نام نهادند. به روایتی پدر او خواجه ابراهیم قوام، مردی دانشمند و وزیر فرماندار پارس بود و صدرالدین محمد تنها فرزند او، حاصل یک دعا بود.[۳] به باور هانری کربن خواجه ابراهیم بازرگان بود و به خرید و فروش مروارید، شکر بنگاله و شال کشمیری می‌پرداخت. وی هر از گاهی برای به دست آوردن مروارید به در بحرین می‌رفت.[۴]

ابراهیم قوام در آغاز، محمد کوچک را به مکتب‌خانهٔ ملااحمد در محلهٔ قوام و به نزد سپردند تا به محمد صرف و نحو بیاموزد.[۵]

دو پیشامد سبب وقفه در تحصیل محمد نوجوان شد، یکی وفات ملا عبدالرزاق ابرقویی بود که محمد نوجوان را در مرگ استاد خود سوگوار کرد و دیگر وفات شاه تهماسب یکم صفوی و به پادشاهی رسیدن شاه اسماعیل دوم صفوی که سبب ناامنی ایران از جمله شیراز گشت، و ابراهیم قوام از بیم جان خانوادهٔ خود را از شیراز به امیرنشین‌های جنوب خلیج فارس کوچاند.[۶]

پس از مرگ یا کشته شدن شاه اسماعیل دوم و با به فرمانروایی رسیدن شاه عباس یکم دوران هرج و مرج به پایان رسید و ابراهیم و خانواده‌اش به شیراز بازگشتند. محمد به فرمان پدرش به بصره رفت و در حجرهٔ بازرگانی شیرازی به نام یوسف بیضاوی که پدرش با او قرارداد بازرگانی بسته بود، به کار مشغول شد.[۷]

سه ماه پس از آن، ابراهیم قوام به دیار باقی شتافت و محمد سوگوار ناگزیر به شیراز بازگشت و به گرداندن حجره‌های بازرگانی پدرش پرداخت.[۸]

زندگی و تحصیل در قزوین و سپس اصفهان

ملاصدرا در سن ۶ سالگی به همراه پدرش به قزوین رفت و دوران نوجوانی وجوانی اش را در آن سامان سپری کرد، او درمدرسهٔ «التفاتیه» قزوین حجره‌ای داشت که هم اکنون نیز برای بازدید «طلبه‌ها» و «گردشگران» پابرجااست، سنگ بنای پیشرفت علمی اودر حوزه‌های علمیهٔ قزوین بود. در همان‌جا با شیخ بهایی و میرداماد آشنا شد و پس از انتقال پایتخت به اصفهان، با استادانش به اصفهان مهاجرت نمود.[۹]

او در اصفهان از محضر درس استادانی چون شیخ بهایی، میرداماد (معلم ثالث) و میرفندرسکی بهره جست. ملاصدرا دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر را از شیخ بهایی، و حکمت شرق و غرب را از میرداماد و علم ملل و نحل را از میرفندرسکی آموخت.

به هر حال شاه عباس یکم در پایان سال ۹۹۹[۱۰] هجری قمری (به روایتی ۱۰۰۶[۱۱])، از قزوین به اصفهان نقل مکان کرد و این شهر را به پایتختی خویش برگزید.

در بخش‌کردن میراث یکی از توانگران اصفهان، هوش، آگاهی و دانش ملاصدرا در مسائل فقهی بر شاه عباس آشکار شد و شاه تصمیم گرفت تا از مدرسهٔ خواجه بازدید کند و با شیخ بهایی و ملاصدرا بیشتر آشنا شود.[۱۲]

دوران تبعید

ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد، به تدریس در مدرسهٔ خواجه پرداخت، اما از آنجایی که نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بیشتر دانشمندان قشری اصفهان متفاوت بود، او را به بدعت‌گذاری در دین متهم ساختند و خواهان اخراج او از مدرسه و در نهایت تبعید او از اصفهان شدند. بدین سان ملاصدرا از اصفهان تبعید شد. او راه کهک قم گشت.[۱۳] از جمله اتهام‌هایی که به وی می‌زدند ترویج همجنس گرایی و تبلیغ عمل لواط از سوی وی بود.[۱۴][۱۵][۱۶]

ملاصدرا در دوران تبعید به حوزه‌هایی رفت اما به او اجازه نمی‌دادند.جلوی دگر اندیشی گرفته می‌شد و او را مرتد اعلام می‌کردند.ملاصدرا به مدت ۵[۱۷] یا ۷[۱۸] سال در کهک قم و در تبعید زیست، اما هرگز کار تدریس و پژوهش را رها نکرد و در همان روستای کوچک و دورافتاده به برگزاری جلسات درس مبادرت نمود. دروس وی بیشتر دربارهٔ افکار و باورهای حکیمان و دانشمندان ایرانی مانند شهاب‌الدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و برخی از دانشمندان اندلسی همچون ابن عربی و ابن رشد بودند.[۱۹] به روایتی دیگر، او در این مدت به ریاضت و عبادت پرداخت و مدتی را نیز در شهر قم سپری نمود.[۲۰]

بازگشت به شیراز

حکومت صفوی و در رأس آنان شاه عباس تمایلی به تبعید ملاصدرا از اصفهان نداشتند و شاه عباس به اجبار علمای اصفهان به این کار تن داد. از این رو، مدرسهٔ خان نامی شد، الله‌وردی‌خان از ملاصدرا پنهانی دعوت نمود تا به زادگاه خویش بازگردد.[۲۱]

ملاصدرا پس از بازگشت به شیراز، تدریس در این مدرسهٔ نوساز را آغاز کرد. در این مدرسه افزون بر حکمت و فقه، ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفةالارض (زمین‌شناسی) و علوم طبیعی نیز تدریس می‌شد. اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز فزونی یافت.[۲۲]

باورها

ملاصدرا شیعه‌مذهب و پیرو آئین دوازده‌امامی بود، به اصول و فروع دین اسلام و مذهب شیعه اعتقاد داشت اما در عین حال، بسیار انعطاف‌پذیر بود و اگر نگرش‌های برخی از دانشمندان سنی‌مذهب مانند ابن عربی و یا ابن رشد را درست می‌یافت، می‌پذیرفت.

عرفان شیعی

ملاصدرا بر این باور بود که مذهب شیعه دو وجه دارد، وجه ظاهری، یعنی همان شریعت و احکام دینی، و وجه باطنی، که همان درون‌مایه و حقیقت مذهب شیعه‌است و ملاصدرا آن‌را عرفان شیعی می‌نامید. او برای رستگاری انسان، هم شریعت و پایبندی به فرایض دین را لازم می‌شمرد و هم سیر و سلوک عرفانی برای رسیدن به حقیقت مذهب شیعه را ضروری می‌دانست. این در حالی بود که بیشتر دانشمندان قشری اصفهان، دید خوبی نسبت به عرفان نداشتند. ایشان بر این باور بودند که بسیاری از عارفان، به احکام دین اسلام پایبند نیستند و عمل به فرایض دینی را برای رسیدن به رستگاری لازم نمی‌بینند. یکی از دلایل تبعید ملاصدرا از اصفهان همین باور بود.

ملاصدرا اگرچه به عرفان باور داشت، اما کوتاهی از احکام و واجبات دین را به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی رد می‌کرد. با دانشمندان قشری نیز به دلیل ستیز با عرفان شیعی مخالف بود. همچنین با برخی از صوفیان که عمل به واجبات دینی را ضروری نمی‌دانستند، مخالف بود. البته برخی معتقدند ملاصدرا با ادغام فلسفه وعرفان نا خواسته راه را برای بسته شدن مسیر فلسفه ورزی در جهان اسلام فراهم کرد.

دیدگاه ملاصدرا پیرامون تقلید

در آثار ملاصدرا دهها صفحه عليه تقليد و تعصب و اهل تقليد و تعصب، مطلب وجود دارد. وی در اسفار چنین آورده که: «خداوند از تقليد نهی كرد، مقلدان را نكوهش كرد و آنان را فرمود تا در جرگه اهل انديشه و معرفت در آيند و ايشان را بيم داد از پيروی پيشينيان و تقليد اسلاف و مشايخ گذشته».[۲۳]

ملاصدرا در طول زندگی علمی‌اش، دیدگاههای گوناگونی را پیرامون مسئلهٔ تقلید عنوان کرده‌است. گاهی آنرا با شروطی پذیرفته و گاه به کلی آنرا مردود شمرده‌است (مانند نوشتار او در کتاب المشاعر). شاید به سبب مخالفت برخی علمای اصفهان با او و به این دلیل که ایشان را برای راهنمایی مردم واجد شرایط نمی‌دانسته‌است.[نیازمند منبع]

می‌توان چنین گفت که ملاصدرا بر این باور بوده که فراگیری دانش از جمله فقه، حدیث و تفسیر و نیز سلوک در عرفان شیعی بر همهٔ مسلمانان واجب عینی است، نه واجب کفایی، و هر مسلمان باید با فراگیری این دانش‌ها به درجهٔ اجتهاد برسد و اگر گروهی از مسلمانان بنا به دلایلی پذیرفتنی به این درجه دست نیافتند، آنگاه می‌توانند از مجتهد تقلید کنند، به شرط آن‌که تقلید ایشان آگاهانه بوده و واجد بودن مجتهد نیز بر ایشان آشکار شده باشد.[نیازمند منبع]

قضا و قدر

ملاصدرا به قضا و قدر الهی باور داشت و در «رسالة فی‌مسئلة القضاءِ و القدر» آنرا توضیح داده‌است. قضا، در کلام اسلامی، به معنای حکم خدا (از دیدگاه سرچشمه، منشاء و پیدایش موجودات) و قدر به معنای اندازه، و تعیین اندازه، منزلت یا جایگاه کسی یا چیزی است. ملاصدرا بر این باور بود که قضا قابل تغییر نیست زیرا حکم خداوند تغییر نمی‌کند. اما قدر یا سرنوشت، قابل تغییر است زیرا در گرو اعمال انسان می‌باشد. انسان می‌تواند با نیکوکاری به رستگاری برسد یا با زشتکاری بدبختی خویش را رقم بزند و در این مورد مختار است.

ملاصدرا با پیرپرستی مخالف بود و اگر او را صاحب کرامات می‌نامیدند، نمی‌پذیرفت.

حکمت متعالیه

مکتب ملاصدرا که حکمت متعالیه نامیده می‌شود، بر اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. پیش از ملاصدرا فیلسوفان قادر به فهم تفاوت این دو نبودند[نیازمند منبع]، اما ملاصدرا مرز این دو مفهوم را به خوبی روشن نمود. بنابر دیدگاه او، بدیهی‌ترین مسئلهٔ جهان، مسئلهٔ وجود یا هستی است که ما با علم حضوری و دریافت درونی خود آنرا درک کرده و نیازی به اثبات آن نداریم. اما ماهیت آن چیزی است که سبب گوناگونی و تکثر پدیده‌ها می‌شود و به هر وجود قالبی ویژه می‌بخشد. همهٔ پدیده‌های جهان در یک اصل مشترکند که همان «وجود» نام دارد و وجود یگانه‌است زیرا از هستی‌بخش (یعنی خداوند یگانه) سرچشمه گرفته، اما ویژگی‌های هر یک از این پدیده‌ها از تفاوت میان ذات و ماهیت آنها حکایت دارد. برابر این دیدگاه، اصل بر وجود اشیاء است و ماهیت معلول وجود به شمار می‌آید.
ملاصدرا در مخالفت با استادش میرداماد که خود پیرو سهروردی بود، مدعی شد که «وجود» امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری. صدرا درباره حرکت نیز نظریه جدیدی عرضه کرد که به حرکت جوهری مشهور است. تا قبل از آن تمامی فلاسفه مسلمان معتقد به وجود حرکت در مقولات نه گانه عرض بودند و حرکت را در جوهر محال میدانستند. اما صدرا معتقد به حرکت در جوهر نیز بود و موفق شد چهار جریان فکری یعنی کلام، عرفان، فلسفه افلاطون و فلسفه ارسطو را در یک نقطه گرد آورد و نظام فلسفی جدید و مستقلی به وجود آورد.[۲۴]



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: تاریخ , اندیشه , ملاصدرا , فلسفه , گار , قرن , علم , عالم , هنر , دانشگاه , استاد , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 849
نویسنده : آوا فتوحی

بهاءالدین محمد بن‏ حسین عاملی[۲] معروف به شیخ بهائی (زادهٔ ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک، درگذشتهٔ ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) دانشمند نامدار قرن دهم و یازدهم هجری است که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات تبحر داشت. در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی و هنر و فیزیک بر جای مانده است. به پاس خدمات وی به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ را به نام او سال «نجوم و شیخ بهایی» نامگذاری کرد.[۳]

وی در بعلبک متولد شد. دوران کودکی را در جبل عامل، از نواحی شام، در روستایی به نام «» بوده‌است (از شخصیت‌های برجسته آغاز اسلام، متوفی به سال ۶۴ خورشیدی). خاندان او از خانواده‌های معروف جبل عامل در سده‌های دهم و یازدهم خورشیدی بوده‌اند. پدر او از شاگردان برجسته شهید ثانی بوده است.[۴]

مهاجرت به ایران

محمد ۱۳ ساله بود که پدرش به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی از یک سو و دعوت شاه تهماسب صفوی برای حضور در ایران، به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنا گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول شد. وقتی او ۱۷ ساله بود (۹۷۰ ق)، پدرش به شیخ‌الاسلامی قزوین به توصیه از سوی شاه تهماسب منصوب شد. ۱۴ سال بعد، در ۹۸۴ قمری، پدر شیخ برای زیارت خانه خدا از ایران خارج شد اما در بحرین درگذشت.[۵] شیخ بهایی درقزوین زبان پارسی آموخته وبه مدت سی سال دراین شهر پرورش یافته وپرورش داد.

شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخ‌الاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان (در ۱۰۰۶ قمری)، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر (۷۵ سالگی) منصب شیخ‌الاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، عباس اول برعهده داشته باشد.[۶]

شیخ در فاصلهٔ سال‌های ۹۹۴ تا ۱۰۰۸ قمری سفرهایی چند به خارج از قلمروی صفویه داشت. این سفرها برای زیارت، سیاحت، دانش‌اندوزی و همچنین به گفته برخی مورخان به سفارت سیاسی بوده است. مکه، مصر و شام از جمله مقاصد این سفرها بوده‌اند.[۷]

وی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد بردند و در کنار آرامگاه علی‌بن موسی‌الرضا جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند. امروزه آرامگاه وی بین مسجد گوهرشاد و و در [۸]

تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی

تاریخ تولد و مرگ شیخ بهایی بر روی سنگ قبر و کاشیکاری‌های دیوار اتاق مقبره اندکی متفاوت است:

تاریخ تولد:

  • کتیبه کاشیکاری دیوار: ۲۶ ذیحجه ۹۵۳ هجری قمری (برابر با پنجشنبه ۸ اسفند ۹۲۵ خورشیدی، و ۲۷ فوریه ۱۵۴۷)
  • کتیبه سنگ قبر: غروب پنجشنبه محرم‌الحرام ۹۵۳ هجری قمری (برابر با فروردین ۹۲۵ خورشیدی، و مارس ۱۵۴۶)

تاریخ مرگ:

  • کتیبه کاشیکاری دیوار: ۱۲ شوال ۱۰۳۰ هجری قمری (برابر با ۸ شهریور ۱۰۰۰ خورشیدی، و ۳۰ اوت ۱۶۲۱)
  • کتیبه سنگ قبر: شوال ۱۰۳۱ هجری قمری (برابر با مرداد یا شهریور ۱۰۰۱، و اوت ۱۶۲۲)

کتیبه دیوار در سال ۱۳۲۴ خورشیدی در زمان استانداری علی منصور ساخته شد و حاوی تاریخ روز، ماه و سال است، در حالی که کتیبه سنگ قبر فقط حاوی تاریخ ماه و سال است. به نظر می‌رسد که در هنگام بازسازی اتاق تحقیقاتی درباره تاریخ تولد و مرگ انجام شده باشد و به این خاطر تاریخ روز به کتیبه کاشیکاری اضافه گشته است. در این صورت به نظر می‌رسد که تاریخ‌های کتیبه دیوار دقیق‌تر باشند.

شخصیت داشتن

استادان

نام برخی از اساتید شیخ بهایی از این قرار است [۹]:

  1. فقه و اصول، تفسیر، حدیث و ادبیات عرب را نزد پدرش .
  2. منطق و کلام و بیان و ادبیات عرب را نزد ، معروف به [۱۰].
  3. ریاضی، کلام و فلسفه را از مدرس سرکار فیض کاشانی فرا گرفت.
  4. طب را از حکیم ، طبیب ویژه شاه طهماسب و مشهورترین پزشک ایران در آن دوره آموخت.
  5. صحیح بخاری را نزد فرا گرفت[۱۱].
  6. همچنین نقل است نزد مؤلف کتاب که از ریاضی‌دانان عصر خود بوده نیز درس خوانده‌است.

تعداد کثیری از دانشوران نامی قرن یازدهم نزد وی تحصیل کرده‌اند. یکی از محققان معاصر [۱۲] ۳۳ تن از شاگردان او را نام برده‌است که در این‌جا به مشهورترین آن‌ها اشاره می‌کنیم:

  1. ملا محمد محسن بن ‏مرتضی بن محمود فیض کاشانی، متوفی ۱۰۹۱ ق.
  2. ، متوفی ۱۰۹۹ ق.
  3. ، معروف به مجلسی اول، متوفی ۱۰۷۰ ق.
  4. صدرالدین محمدبن‌ابراهیم شیرازی، معروف به ملاصدرا، حکیم مشهور قرن یازدهم، متوفی ۱۰۵۰ ق.
  5. ملامحمدباقربن‌محمد مؤمن خراسانی سبزواری، معروف به محقق سبزواری، شیخ‌الاسلام اصفهان، متوفی ۱۰۹۰ ق.

شاگردان

بهاءالدین عاملی در علومی که در آن زمان مرسوم بود، بویژه در [۱۳] بالغ بر ۹۵ کتاب و رساله‌است. برخی از نویسندگان نیز آثار او را ۱۲۰ عنوان ذکر کرده‌اند [۱۴]. در این‌جا برخی از آثار علمی شیخ را بررسی می‌کنیم [۱۵]:

جامع عباسی

شاخص‌ترین اثر شیخ است درفقه و به زبان فارسی که این خود ابتکاری نو در نگارش متون فقهی به شمار می‌رفت تا آن‌جا که برخی از صاحب نظران از آن به عنوان اولین دوره غیر استدلالی که به صورت رساله عملیه نوشته شده است‌یاد می‌کنند، این کتاب از یک مقدمه و بیست ‏باب (از [۱۶]

الزبده فی الاصول

مهم‌ترین اثر شیخ است در اصول. تاریخ نگارش آن یعنی سال ۱۰۱۸ ق و به قولی در سال ۱۰۰۵ ق، حکایت از اهمیت آن دارد، زیرا اوایل قرن یازدهم، عصر سیطره اخباریان در حوزه فقه و اصول شیعی بوده‌است.[۱۷]

اربعین

تالیف اربعین از سوی محدثان و عالمان شیعی بر اساس حدیث معروفی است که از پیامبر اسلام نقل شده‌است. شیخ بهایی نیز به پیروی از این سنت معمول، به تالیف اربعین حدیث پرداخت، با این امتیاز که شرح کافی و جامع در باره احادیث‌یاد شده دارد و در مجموع، از بهترین و معروف‌ترین اربعین‌ها می‌باشد. این اثر بعد از مثنوی سوانح حجاز، تنها اثری است که شیخ در آن به مباحث ‏سیاسی پرداخته‌است، مؤلف در شرح حدیث پانزدهم (که در باره حرمت اعانت ظالمان و گرایش قلبی به آن‌ها وارد شده‌است) به تفصیل دیدگاه‌های خود را مطرح کرده‌است. شیخ در باره این موضوع به طور صریح و شفاف سخن گفته‌است، از این رو می‌توان دیدگاه و عقیده باطنی او در مورد رفتار با حاکم جور، و نیز علل و عوامل همکاری علما با شاهان صفوی را به دست آورد، همچنین وی در این اثر به بحث از امر به معروف و نهی از منکر، شرایط و مراحل آن پرداخته‌است.[۱۸]

مثنوی سوانح الحجاز (نان و حلوا)

این کتاب آمیخته‌ای از مواعظ، طنز، حکایت، تمثیل و لطایف عرفانی و معارف برین بشری است.با زبانی روان و دلنشین. نان و حلوا ترسیمی است از ریاکاری، تلبیس و غرور به مال و منال و عنوان و منصب دنیایی. بهایی در یکی از بخش‌های این مثنوی به دوری از سلاطین که خود آن را از نزدیک تجربه کرده بود اشاره می‌کند، چرا که قرب شاهان غارت دل و دین را در پی دارد در مجموع، مثنوی نان و حلوا از جمله آثار شیخ بهایی است که در تبیین دیدگاه و اندیشه سیاسی او می‌توان بدان استناد کرد.

کشکول

این کتاب بصورت جُنگی آزاد، شامل شعرها و نثرهای مورد علاقه بهایی است که برخی از خود وی و برخی نیز گردآوری او از دیوان‌ها و کتاب‌های مورد علاقه‌اش بوده‌اند. این مطالب اغلب بی‌هیچ نظم خاصی به دنبال هم آمده‌اند. لیکن بیش از سایر تالیفات وی خواننده را به ضمیر فکری بهایی نزدیک می‌کند.

شخصیت ادبی

بهائی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدید آورده‌است که علاوه بر فارسی و عربی، شامل ترکی هم می‌شده‌است. اشعار فارسی او عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده‌است. ویژگی مشترک اشعار بهائی میل شدید به تصوّف و عرفان است. بهترین منبع برای گردآوری اشعار بهائی،

نمونه اشعار

همه روز روزه رفتن، همه شب نماز کردن

 

همه ساله حج نمودن، سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به مکه، به برهنه پای رفتن

 

دو لب از برای لبیک، به وظیفه باز کردن

به معابد و مساجد، همه اعتکاف جستن

 

ز مناهی و ملاهی، همه احتراز کردن

شب جمعه‌ها نخفتن، به خدای راز گفتن

 

ز وجود بی‌نیازش، طلب نیاز کردن

به خدا قسم که آن‌را، ثمر آن قدر نباشد

 

که به روی ناامیدی در بسته باز کردن

از نثر فارسی او تنها نمونه‌ای که در دیوان‌های چاپی آمده‌است است. بهایی در عربی نیز شاعر و زبان دانی چیره دست است و آثار نحوی و بدیع او در ادبیات عربی جایگاه ویژه‌ای دارد که مهم‌ترین و دقیقترین آنها اثر او در نحو به نام است.

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com