عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 828
نویسنده : آوا فتوحی

امام ابوعبدالله محمد بن عمر بن حسین بن حسن تَیْمیِّ بَکْریِّ طبرستانی رازی، فقیه ، متکلم ، فیلسوف ، مفسر و حکیم مسلمان ایرانی که درسال ۵۴۴ هجری قمری در ری متولد شد و وفاتش در سال ۶۰۶ هجری، در هرات اتفاق افتاد.[۱]

لقبش فخرالدین است و به امام رازی یا امام فخر رازی نیز شهرت دارد. او بر و تاریخ، کلام، فقه، اصول و علوم ادبی عصر خود تسلط کامل داشت. کتابهایش در دوران حیاتش بسیار مورد استقبال قرار گرفت و به عنوان کتب درسی از آنها استفاده می‌شد.پدرش ضیاءالدین عمر بن حسین رازی آملی خود از بزرگان علم وعرفان بود که از طبرستان به ری سفر کرده بودند.

برجسته‌ترین دوره زندگی امام فخر رازی در شهرهرات بوده ودر مجمع درسی اش بیشتر از دو هزار نفر دانشمند شرکت می‌کردند و حتی در هنگام سواری نیز بیش از سیصد نفر از فقها وشاگردانش برای بهره بردن از دانشش او را همراهی می‌کردند.وی در اصول و کلام مذهب اشعری و در فروع و فقه مذهب شافعی داشت. برای فراگیر علم و تدریس و تقریر خطابه های علمی به شهرهای بزرگ و مراکز علمی از جمله خوارزم سفر کرد. در آنجا با معتزله به بحث و مجادله افتاد و سرانجام از آنجا اخراج شد. بعدا به ماوراء النهر و شهرهای بخارا، سمرقند، خجند و چندین شهر دگر با فقها و علما مناظراتی کرد و بر همه فائق آمد و هیچکس یارای جر و بحث و مناظره با او نبود، گاهی هم در مباحثه تند می شد و بدگویی می کرد. او سخنرانی ماهر و مورد احترام فوق العاده پادشاهان و حکام زمان خودش بود. ثروت زیادی داشت، در علوم فقه، تفسیر، کلام، فلسفه، طب و ریاضیات متبحر بود و در تمام این زمینه ها تالیفاتی دارد که تالیفاتش نیز مثل خودش، شهرت و اهمیت زیادی پیدا کرد و در سراسر ممالک اسلامی مورد بحث و تحقیق قرار گرفت. امام فخر رازی، در اواخر زندگیش در هرات ساکن بود. در آن زمان، هرات نیز در تصرف محمد خوارزمشاه بود.وی نخستین کسی بود که از شیوه «سبر» و «تقسیم» در کتاب‌های خویش استفاده کرد. به این معنی که هر مساله‌ای را با موشکافی کم‌نظیری می‌شکافت، آن را به کوچکترین اجزای سازنده آن تجزیه می‌کرد و از همه زوایا و وجوه به آن می‌نگریست.

سفر

از جمله سفرهای مهم او،سفری به خوارزم بود که در آنجا با طرفداران عقاید معتزله سخت درگیر شد،و قدرت گروهی از داعیه داران مقیم خوارزم را به خطر افکند.پس از پیروزی امام فخر،زمینهء تحریک عوام‏ فراهم آمد و احتمال برپایی فتنه و آشوب مردم،حکام‏ خوارزم را به وحشت افکند.ناگزیر از حمایتش دست‏ برداشتند و از خوارزم اخراجش کردند. پس از آن راه ماوراء النهر در پیش گرفت.در شهرهای‏ سمرقند و بخارا،خجند و بناکت،با علما و فقهای‏ سرشناس به مباحثه و مناظره پرداخت.از جمله‏ با رضی الدین نیشابوری،رکن الدین قزوینی و شرف الدین مسعودی در مجالس عمومی به جدل و مناظره نشست و بر همگان چیره شد. در سال 582 هجری اختر شناسان سمرقندی و طرفداران احکام نجوم،پیش بینی کرده بودند که در این سال در برج میزان طوفانی از باد رخ می‏نماید که‏ شهر را زیر و زبر می‏کند.امام فخر با شرف الدین‏ مسعودی در مورد بطلان حکم منجمان به مباحثه‏ نشست و سرانجام بر وی پیروز شد و بر سخن منجمان و بطور کلی به احکام نجومی خط بطلان کشید.صاحب‏ مجمل فصیحی این حادثه را چنین توصیف کرده است: «در این سال اجتماع اختران هفتگانه در ماه‏ رجب 582 در برج میزان واقع شد و مدتها در افواه افتاده بود که«طوفان باد»خواهد شد. طوفانی که سی گز یا بیست گز،از(خاک)زمین‏ برگیرد!و از ابتدای قران تا یکماه بادی نجنبید که برگ درختی حرکت یابد یا شعلهء چراغی فرو نشاند،و در این واقعه شعرا به جد و هزل چیزی‏ گفته‏اند.

شخصیت اجتماعی

امام فخر رازی خطیبی زبر دست بود و مردم خراسان‏ برای شنیدن سخنانش شوق و رغبت بسیار نشان‏ می‏دادند.وی مورد احترام فوق العادهء شاهان و امیران و وزیران روزگار خود قرار داشت و از ثروت و اعتبار فراوان برخوردار شد.در جدل و مناظره سخت نیرومند بود و کسی را یارای مباحثه با او نبود.در مناظره گاهی‏ تندی می‏کرد و بدمی گفت.در علوم زمان خود مانند: فقه،تفسیر،کلام،فلسفه،طب و ریاضیات متبحر بود و در تمام این زمینه‏ها تألیفات مرغوب دارد. تألیفات وی نیز مانند خودش شهرت و اهمیت فراوان‏ یافت و در سراسر ممالک اسلامی آن روزگار مورد بحث و تدریس قرار گرفت.امام فخر ذهنی آزاد و مستقل داشت‏ و می‏کوشید که تحت تأثیر هیچ مکتبی قرار نگیرد.هم‏ بر نهج البلاغه علی بن ابیطالب ع شرح نوشت و هم بر سقط الزند ابو العلاء معری.با این همه در کلام‏ پیرو مذهب اشعری و در فقه پیرو امام شافعی بود.

وفات و آرامگاه

امام فخر رازی در روز دوشنبه، عید فطر سال ۶۰۶ هجری قمری در شهر هرات در گذشت. او بسیار مورد علاقه و احترام دولت وقت بود و برخی می‌گویند بهمین سبب فرقه [۲] مرقدش در شمال غرب شهر هرات و در سمت غربی متوسط جاده خیابان هرات واقع بوده و زیارتگاه خاص و عام می‌باشد. در طول جنگ‌های اخیر و هجوم روسها به افغانستان، مقبره امام فخر رازی ویران گردیده اما در این اواخر مختصر بازسازی گردیده‌است.

شاگردان

آثار

فخر رازی آثار بسیاری در و

  • تفسیر کبیر که به «مفاتیح الغیب» موسوم است.
  • الاربعین فی اصول الدین، این کتاب دارای چهار مسئله از مسائل کلامی است. او این کتاب را برای پسرش محمد تالیف نمود.
  • اساس التقدیس، این کتاب برای نوشته شده‌است و در قاهره منتشر شده‌است.
  • اسرارالتنزیل و انوارالتاویل، امام فخر رازی می‌خواسته‌است این کتاب را در چهار مبحت: اخلاق و مناجات بنویسد. ولی بعد از پایان مبحث اول در گذشت.
  • اسرارالنجوم
  • الانارات فی شرح الاشارات، در این کتاب از بوعلی سینا انتقاد نموده‌است.
  • البیان و البرهان
  • تحصیل الحق، رساله‌ای در مورد کلام
  • تعجیزالفلاسفه
  • تهذیب الدلایل و عیون المسائل
  • زبده العالم فی الکلام
  • شرح قانون ابن سینا
  • شرح نهج البلاغه[۳]
  • الشجرة المبارکة
  • حفظ البدن


:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: فخر رازی , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 820
نویسنده : آوا فتوحی

 

ابوبکر محمّد زَکَریای رازی (۲۵۱ ه.ق.۳۱۳ ه.ق.)[۱] پزشک، فیلسوف و شیمی‌دان ایرانی که آثار ماندگاری در زمینهٔ پزشکی و شیمی و فلسفه نوشته است و به‌عنوان کاشف الکل و جوهر گوگرد (اسید سولفوریک) مشهور است.

به گفته جرج سارتن، پدر تاریخ علم، رازی «بزرگ‌ترین پزشک اسلام و قرون وسطی بود.» این دانشمند ایرانی از آن‌جا که کتاب‌های خود را به زبان عربی می‌نوشت، نزد غربیان به جالینوس عرب[۲] نیز مشهور بوده‌است.

به پاس زحمات فراوان رازی در داروسازی روز پنجم شهریورماه (۲۷ اوت)، روز بزرگداشت زکریای رازی شیمی‌دان بزرگ ایرانی و روز داروسازی نام‌گذاری شده است.

نام وی محمد و نام پدرش زکریا و کنیه‌اش ابوبکر است. مورخان شرقی در کتاب‌هایشان او را محمد بن زکریای رازی خوانده‌اند، اما اروپائیان و مورخان غربی از او به نام‌های رازس Rhazes=razes و الرازی Al-Razi در کتاب‌های خود یاد کرده‌اند. به گفته ابوریحان بیرونی وی در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ میلادی) در ری زاده شد و دوران کودکی و نوجوانی و جوانی‌اش دراین شهر گذشت. چنین شهرت دارد که در جوانی عود می‌نواخته و گاهی شعر می‌سروده‌است. بعدها به زرگری و سپس به کیمیاگری روی آورد. وی در سنین بالا علم طب را آموخت. بیرونی معتقد است او در ابتدا به کیمیا اشتغال داشته و پس از آن‌که در این راه چشمش در اثر کار زیاد با مواد تند و تیزبو آسیب دید، برای درمان چشم به پزشکی روی آورد.[۳] در کتاب‌های مورخان اسلامی آمده‌است که رازی طب را در بیمارستان بغداد آموخته‌است، در آن زمان بغداد مرکز بزرگ علمی دوران و جانشین دانشگاه جندی شاپور بوده‌است و رازی برای آموختن علم به بغداد سفر کرد و مدتی نامعلوم در آن‌جا اقامت گزید و به تحصیل علم پرداخت و سپس ریاست بیمارستان «معتضدی» را برعهده گرفت. پس از مرگ معتضد خلیفه عباسی، به ری بازگشت و عهده‌دار ریاست بیمارستان ری شد و تا پایان عمر در این شهر به درمان بیماران مشغول بود. رازی در آخر عمرش نابینا شد، درباره علت نابینا شدن او روایت‌های مختلفی وجود دارد، بیرونی سبب کوری رازی را کار مداوم با مواد شیمیایی چون بخار جیوه می‌داند.

رازی در تاریخی بین ۵ شعبان ۳۱۳ ه.ق.*[۴] الی ۳۱۳ ه.ق. در ری وفات یافته‌است. مکان اصلی آرامگاه رازی نامعلوم است.

در مورد تاریخ تولد و مرگ رازی

مهم‌ترین سند تاریخی دربارهٔ تولد و مرگ رازی کتاب «فهرست کتب رازی» نوشتهٔ ابوریحان بیرونی است. در این کتاب تولد رازی در غرهٔ شعبان ۲۵۱ (قمری) ه.ق و درگذشت او در پنجم شعبان ۳۱۳ ه.ق. ثبت شده‌است. ضمنا «در این رساله ابوریحان علاوه بر آن که صریحاً تاریخ تولد و وفات رازی را متذکر شده، مدت عمر او را به سال قمری شصت و دو سال و پنج روز و به شمسی شصت سال و دو ماه و یک روز به‌طور دقیق آورده‌است.»[۵] اما در منابع مختلف تاریخ‌های متفاوتی در مورد تولد و مرگ رازی آمده‌است.

اخلاق و صفات رازی

رازی مردی خوش‌خو و در تحصیل کوشا بود. وی به بیماران توجه خاصی داشت و تا زمان تشخیص بیماری دست از آن‌ها برنمی‌داشت و نسبت به فقرا و بینوایان بسیار رئوف بود. رازی برخلاف بسیاری از پزشکان که بیشتر مایل به درمان پادشاهان و امراء و بزرگان بودند، با مردم عادی بیشتر سروکار داشته‌است. ابن‌الندیم در کتاب «الفهرست» خود می‌گوید: «تفقد و مهربانی به همه کس، به ویژه فقراء و بیماران داشته، از حالشان جویا، و به عیادتشان می‌رفت و مقرری‌های کلانی برای آن‌ها گذاشته بود.»[۶] رازی در کتابی به نام صفات بیمارستان این عقیده را ابراز می‌دارد که هر کس لایق طبابت نیست و طبیب باید دارای صفات و مشخصه‌های ویژه‌ای باشد.[۷] رازی درباره جاهل عالم‌نما افشاگری‌های متعددی صورت داده‌است و با افراد کم‌سواد که خود را طبیب می‌نامیدند و اطرافیان بیمار که در طبابت دخالت می‌کردند به شدت مخالفت می‌کرد و به همین سبب مخالفانی داشت.*[۸]

استادان و شاگردان

مقاله اصلی فهرست شاگردان محمد زکریای رازی

درباره استادان و پیش‌کسوت‌های رازی میان کارشناسان و تاریخ‌نویسان اتفاق نظر وجود ندارد. گروهی او را شاگرد و ابوزید بلخی می‌دانند اما عده‌ای دیگر بنا بر شواهد و دلایلی این موضوع را رد می‌کنند. ناصرخسرو در زادالمسافرین صفحهٔ ۹۸ از شخصی به نام ایرانشهری به‌عنوان «استاد و مقدم» محمد زکریا نام می‌برد اما هیچ نشانی از این شخص به‌دست نیامده‌است. از این نام‌ها به عنوان شاگردان رازی یاد شده‌است: یحیی بن عدی، ابوالقاسم مقانعی، ابن قارن رازی، ابوغانم طبیب، یوسف بن یعقوب، محمد بن یونس و ابوالحسن طبری.

آثار رازی

مقاله اصلی: فهرست آثار محمد زکریای رازی

در مورد آثار رازی در لغت‌نامهٔ دهخدا آمده‌است: «ابن‌الندیم در کتاب «الفهرست» خود تعداد آثار رازی را یک‌صد و شصت و هفت و ابوریحان بیرونی در کتاب «فهرست کتب کتاب در ریاضیات و نجوم، ۷ کتاب در تفسیر و تلخیص و اختصار کتب فلسفی یا طبی دیگران، ۱۷ کتاب در علوم فلسفی و تخمینی، ۶ کتاب در در مافوق الطبیعه، ۱۴ کتاب در الهیات، ۲۲ کتاب در کیمیا، ۲ کتاب در کفریات، ۱۰ کتاب در فنون مختلف که جمعا بالغ بر یک‌صد و هشتاد و چهار مجلد می‌شود و ابن اصیبعه در عیون الانباء فی طبقات الاطباء دویست و سی و هشت کتاب از برای رازی برمی‌شمارد.[۲] محمود نجم‌آبادی استاد دانشگاه تهران کتابی به عنوان: مولفات و مصنفات ابوبکر محمدبن زکریای رازی نوشته است. که در سال ۱۳۳۹ به‌وسیله انتشارات دانشگاه تهران چاپ شده است در این کتاب فهرست‌های ارائه شده توسط ابن الندیم و ابوریحان بیرونی و قفطی و ابن اصیبعه با یک‌دیگر تطبیق داده شده‌است و در مجموع دویست و هفتاد و یک کتاب و رساله و مقاله فهرست شده‌است.

الحاویالکناش المنصوریالمرشدمن لایحضره الطبیبکتاب الجدری و الحصبهدفع مضار الاغذیهالابدال و سایر

پزشکی

رازی طبیبی حاذق و پزشکی عالی‌قدر بود و در زمان خود شهرت به‌سزایی داشت. رازی از زمرهٔ پزشکانی است که بعضی از عقاید وی در درمان طب امروزی نیز به‌کار می‌رود، مخصوصاً در درمان بیماران با مایعات و غذا. پزشکان و محققین از کتاب‌ها و رسالات رازی در سده‌های متمادی بهره‌ها برده‌اند. ابن‌سینا رازی را در طب بسیار عالی‌مقام می‌داند و می‌توان گفت برای تالیف قانون از الحاوی رازی استفاده فراوان کرده است.

رازی و بیمارستان

ابن خلکان، کاستیلیونی و ... از رازی به عنوان سر دسته پزشکان عملی و کلینیسین نامبرده‌اند[۹].

رازی و آزمایش‌های پزشکی

می‌توان گفت که رازی جزو اولین پزشکانی است که تجربه و آزمایش وارد علم طب کرده است[۱۰].

استحالات شیمیایی به عنوان دارو

چنانکه می‌دانیم رازی قبل از طب به کیمیا مشغول بود و اطلاعات زیادی درباره مواد داشته است. او اولین کسی است که استحالات شیمیایی را وارد طب کرده است[۱۱].

آبله و سرخک

رازی اولین کسی است که تشخیص تفکیکی بین آبله و سرخک را بیان داشته‌است. وی در کتاب آبله و سرخک خود به علت بروز آبله پرداخته و سبب انتقال آن را عامل مخمر از راه خون دانسته‌است و ضمن معرفی آبله و سرخک به‌عنوان بیماری‌های حاد، نشانه‌هایی از بی‌خطر یا کشنده بودن آن‌ها را بیان می‌دارد و برای مراقبت از بیمار مبتلا به این بیماری‌ها روش‌هایی را توصیه می‌کند از جمله به عنوان اولین طبیب استفاده از پنبه را در طب آورده و به منظور زخم نشدن بدن بیماران آبله‌ای از آن بهره می‌برده و در مراقبت از چشم‌ها و پلک و گلو و بینی این بیماران توصیه فراوان کرده‌است. در کتاب آبله و سرخک رازی در مورد آبله و سرخک چه قبل از ظهور بیماری و چه بعد از آن و جلوگیری از عوارض بیماری به اندام‌های بدن تدابیری آورده شده‌است.

تشریح

در دوران رازی تشریح جسد انسان رواج نداشت و این کار را ناپسند و خلاف آموزه‌های دینی می‌دانستند و عموماً به تشریح میمون می‌پرداختند. رازی در کتاب‌های خود از جمله کتاب الکناش المنصوری از تشریح استخوان‌های و عضلات، مغز، چشم، گوش، ریه، قلب، معده و کیسه صفرا و… سخن گفته‌است و طرز قرار گرفتن ستون فقرات و سوراخ‌ها و زائده‌های آن و نخاع شوکی را به خوبی شرح داده‌است. رازی نخستین پزشکی است که برخی از شعبه‌های اعصاب را در سر و گردن شناخته و پیرامون آن‌ها توضیحاتی داده‌است.

درمان بیماری‌های داخلی

رازی اسراف در دارو را بسیار مضر می‌داند، وی معتقد بوده‌است تا ممکن است مداوا با غذا و در غیر این‌صورت با داروی منفرد و ساده وگرنه با داروی مرکب به عمل آید. رازی می‌گوید: «هرگاه طبیب موفق شود بیماری‌ها را با غذا درمان کند، به سعادت رسیده‌است.»[۱۲]

اگرچه رازی به عنوان پزشک مشهور است اما بعضی از مورخان او را به نام «جراح» می‌شناسند. از مطالعهٔ آثار وی چنین برمی‌آید که در جراحی صاحب‌نظر بوده‌است. وی درباره «سنگ کلیه‌ها و مثانه» کتابی نوشته و درآن تاکید کرده‌است در صورتی که درمان سنگ مثانه با راه‌های طبی مقدور نباشد، باید به عمل جراحی پرداخت و در این کتاب از اسبابی که با آن عمل سنگ مثانه را انجام می‌داده، نام می‌برد. رازی اولین طبیبی یا (پزشکی) است که در عالم طب از سل مفصلی انگشتان صحبت کرده‌است. در شکسته‌بندی و دررفتگی‌ها قدم‌هایی برداشته و آثاری از خود به جا گذاشته‌است.

تغذیه

رازی از اولین افرادی است که بر نقش خوراک در تندرستی و درمان پافشاری بسیار دارد. رازی کتابی درباره خوراک دارد به نام «منافع‌الاغذیه و مضارها» که یک دوره کامل بهداشت خوراک است و در آن از خواص گندم و سایر حبوبات و خواص و ضررهای انواع آب‌ها و شراب‌ها و مشروبات غیرالکلی و گوشت‌های تازه و خشک و ماهی‌ها و… سخن گفته‌است و فصلی در باب علل و جهات اشتها و هضم غذا و ورزش و غذاهای گوارا و پرهیزهای غذایی و مسمومیت‌ها دارد.

رازی تحصیل شیمی را پیش از پزشکی شروع کرده‌است و در آن آثاری چشم‌گیر از خود برجا گذاشته‌است. عمدهٔ تأثیر رازی در شیمی طبقه‌بندی او از مواد است. او نخستین کسی بود که اجسام را به سه گروه جمادی، نباتی و حیوانی تقسیم کرد. وی پایه‌گذار است؛ با وجود آن‌که کیمیاگری را باور دارد. «هر چند که بعضی از کیمیاگران معاصر در ایران نوعی از تبدل ناقص فلزات را به طلا «تبدل رازی» می‌نامند. ولی چون رازی از دیدگاه مراحل بعدی علم در نظر گرفته شود، باید او را یکی از بنیان‌گذاران علم شیمی بدانیم.»[۱۳] در کتاب «سرّ الاسرار» او می‌خوانیم که مواد را به دو دسته فلز و شبه فلز (به گفته او جسد و روح) تقسیم می‌کند و اگر در این زمینه اشتباهاتی می‌کند، چندان گریزی از آن ندارد. برای نمونه جیوه را شبه‌فلز می‌خواند در صورتی که فلز بودن جیوه اکنون آشکار است.

کشف‌های بسیار به رازی نسبت داده می‌شود از جمله:

  • رازی کاشف الکل است.
  • از تأثیر محیط قلیایی بر کانه پیلیت، اسید سولفوریک فراهم کرد و با داشتن اسید سولفوریک بدست آوردن دیگر اسیدها آسان بود
  • از تأثیر آب‌آهک بر نوشادور (کلرید آمونیوم)، اسید کلریدریک بدست آورد.
  • با اثر دادن سرکه با مس، استات مس یا زنگار تهیه کرد که با آن‌ها را زخم را شستشو می‌دادند
  • از سوزاندن زرنیخ، اکسید آرسنیک یا مرگ موش فراهم کرد
  • برای نخستین بار از نارنج اسید سیتریک تهیه کرد.
  • او نخستین پزشکی است که داروهای سمی آلکالوئیدی ساخت و از آن‌ها برای درمان بیمارانش بهره گرفت

 

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: رازی , ذکریا , دارو , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 948
نویسنده : آوا فتوحی

 

ابو نصر محمد بن محمد فارابی معروف به فارابی، (حدود سال ۲۶۰ هجری، در فاراب، خراسان، ترکمنستان امروزی – سال ۳۳۹ هجری در سن ۸۰ سالگی[۱])از بزرگترین فیلسوفان ایرانی [۲] شرقی سده سوم و چهارم هجری است. اهمیت او بیشتر به علت شرح‌هایی است که بر آثار ارسطو نگاشته و به سبب همین مشروحات او را معلم ثانی خوانده‌اند و در مقام بعد از ارسطو قرار داده‌اند. وی آثاری نظیر «»، «»، «» و «

والدین فارابی ایرانی تبار بودند.خود او نیز ایرانی العصل بوده و کشورهایی همچون ترکمنستان و ... دنبال تحریف تاریخ به نفع خود بوده و می خواهند او را از کشور خود معرفی کنند . [۳][۴] و نوشته‌اند که ابونصر از نژاد ایرانی بوده‌است (= واصله فارسی / کان من سلاله فارسیه).[۵]

ابونصر محمد بن محمد طرخانی ملقب به فارابی، در حدود سال ۲۵۷هجری قمری/ ۸۷۰میلادی در دهکدهٔ «فاراب) در فرارود (شهر اُترار کنونی در جنوب قزاقستان) یا پاریاب (فاریاب) خراسان در افغانستان کنونی به دنیا آمد.دهخدا به نفل از بدیع الزمان فروزانفر می‌نویسد:«اسم پدراو طرخان و نام جدش اوزلوغ است. درشرح زندگی فارابی مطلبی که بر جریان واقعی زندگی دوران طفولیت و جوانی وی باشد در کتابها وجود ندارد. ابن ابی اصیبعه دو خبر متناقض درباره او نقل می‌کند: اول اینکه فارابی در آغاز کار نگهبان باغی در دمشق بودو دوم اینکه، در عنفوان جوانی به قضاوت مشغول بود و چون به معارف دیگر آشنا شد، قضاوت را ترک کرد و با تمام میل به طرف معارف دیگر روی آورد. »در جوانی برای تحصیل به بغداد رفت و نزد «متی بن یونس» به فراگرفتن منطق و فلسفه پرداخت. سپس به

از آغاز کار، هوش سرشار و علم آموزی وی سبب شد که همه موضوعاتی را که تدریس می‌شد، به خوبی فرا گیرد. به زودی نام او به عنوان فیلسوف و دانشمند شهرت یافت و چون به بغداد بازگشت، گروهی از شاگردان، گرد او فراهم آمدند که «یحیی بن عدی» فیلسوف مسیحی یکی از آنان بود.

در سال ۳۳۰هجری قمری/۹۴۱میلادی به دمشق رفت و به «سیف الدوله حمدانی» حاکم حلب پیوست و در زمره علمای دربار او درآمد. فارابی در سال ۳۳۸هجری قمری/۹۵۰میلادی در سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. عده ایی بر این باورند که ابونصر هنگامی که از دمشق به عسقلان می‌رفت به دزدان برخورد. ابونصر گفت:« هر آنچه از مرکب، سلاح، لباس ومال هست بگیرید و با من کاری نداشته باشید.» آنها نپذیرفتند و قصد کشتن او کردند. ابونصر به ناچاربا آنها جنگید و کشته شد.امرای شام از حادثه با خبر شدند. ابونصر را دفن کردند و دزدان را بر سر قبر او دار زدند.

مورخان اسلامی معتقدند که فارابی فردی زهد پیشه و عزلت‌گزین و اهل تامل بود. اعراض او از امور دنیوی به حدی بود که با آن که برایش از بیت‌المال حقوق بسیار تعیین کرده بود، به چهار درهم در روز قناعت می‌ورزید.

فارابی در انواع علوم بی همتا بود. چنانکه دربارهٔ هر علمی از علوم زمان خویش کتاب نوشت و از کتاب‌های وی معلوم می‌شود که در علوم زبان و ریاضیات و کیمیا و و موسیقی و الهیات و علوم مدنی و فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده‌است.

درست است که کندی نخستین فیلسوف اسلامی است که راه را برای دیگران پس از خود گشود؛ اما او نتوانست مکتب فلسفی تأسیس کرده و میان مسائلی که مورد بحث قرار داده‌است، وحدتی ایجاد کند. در صورتی که فارابی توانست مکتبی کامل را بنیان نهد.

ابن سینا او را استاد خود می‌شمرد و ابن رشد و دیگر حکمای اسلام و عرب، برایش احترام بالایی قائل بودند. ازجمله سخنی از ابن سینا است که اوج منزلت علمی اورا بیان می کند:کتاب مابعدالطبیعه را مطالعه کردم وبعد از چهل مرتبه مطالعه نتوانستم ازاغراض مولف آن اگاهی پیداکنم تا اینکه در بازار به کتابی از ابونصر فارابی برخورد کردم که شرحی بر کتاب مابعد الطبیعه بود بعد ازمطالعه آن توانستم مطالب مابعد الطبیعه را در یابم وبسیار مسرور شدم.

در سنت فلسفه اسلامی، فارابی را بعد از ارسطو که ملقب به «معلم اول» بود، معلم ثانی لقب داده‌اند.

 

تاریخ نگار عرب ابن ابی عصیبه (وفات ۶۶۸ ه.ق) در کتاب اویون خود اشاره کرده‌است که فارابی که پدر قرآن است از نسب پارسی بود.[۶][۲] ابن ندیم در الفهرست خود، و نیز [۷][۸] علاوه بر اینها فارابی در حاشیه بسیاری از کارهایش به زبان پارسی و سغدی منابعی را معرفی کرده (حتی به زبان یونانی، اما به ترکی نه)[۲]),[۹] حتی زبان سغدی به عنوان زبان مادری وی [۱۰] و زبان ساکنان فاراب دانسته شده‌است.[۱۱] محمد جواد مشکور ایرانی زبان بودن اصالت آسیای میانه را استدلال کرده‌است.[۱۲] اما فاراب در درجه نخست جزو سرزمین مسلمانان بود و در درجه نخست فارابی به دنیای اسلام و تمام بشریت تعلق دارد و عرب یا پارسی یا ترک بودن وی اهمیتی ندارد.[۱۲] اصالت پارسی فارابی توسط دیگر منابع نیز بحث شده‌است.[۱۳] همچنین پروفسور دانشگاه آکسفورد آقای بوسورث می‌نویسد که چهره‌های بزرگ مانند فارابی، بیرونی و ابن سینا توسط دانش پژوهان علاقمند ترک به نژاد ترکی چسبانده شدند.[۱۴] در دانشنامه ایرانیکا دکتر گوآتاس اظهارات ابن خلکان را نکوهش کرده و مدارک پیش از وی در این زمینه از ابن عصیبه در مورد پارسی بودن فارابی باعث شده تا ابن خلکان به تلاش برای مدرکسازی جهت ترک نشان دادن وی باشد.[۲] در این چهارچوب وی اشاره می‌کند که ابن خلکان ابتدای اسم فارابی نسبت الترک را افزود در حالی که فارابی هرگز چنین نسبتی را نداشته‌است.[۲ از عصر فارابی تا عصر سبزواری، یعنی از قرن نهم تا نوزدهم میلادی، مبحث خلق جهان و حدوث و قدم عالم مهم‌ترین بحث تفکر اسلامی بود.[۱۶] فارابی به پیروی از ارسطو معتقد بود که جهان «قدیم» است. اما برای آنکه از چهارچوب تعلیمات قرآنی خارج نشود، سعی کرد بین عقیده ارسطو و مسئله خلق جهان در قرآن راهی بیابد. به همین سبب سعی می‌کرد موضوع «فیضان» و «[تجلی]» را با روش عقلی توضیح دهد. او عقل و انواع آن را ابداع خداوند می‌داند. اما اظهار می‌دارد که این ابداع در زمان اتفاق نیفتاده‌است.[۱۷] او معتقد است که «عقل فعال» ارسطو همان وحی قرآنی است.[۱۸]

فلسفه فارابی آمیزه‌ای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی اثنی‌عشری به خود گرفته‌است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد.

وحدت فلسفه

فارابی از کسانی است که می‌خواهند آراء مختلف را با هم وفق دهند. او در این راه بر همه گذشتگان خود نیز سبقت گرفت. او در این راه تا آن جا پیش رفت که گفت: فلسفه، یکی بیشتر نیست و حقیقت فلسفی - هر چند مکاتب فلسفی متعدد باشند - متعدد نیست.

فارابی به وحدت فلسفه سخت معتقد بود و برای اثبات آن براهین و ادله بسیاری ذکر کرد و رسائل متعدد نوشت که از آن جمله، کتاب «الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الالهی و ارسطو» به دست ما رسیده‌است.

وی معتقد بود که اگر حقیقت فلسفی واحد است، باید بتوان در میان افکار فلاسفه بزرگ به ویژه افلاطون و ارسطو توافقی پدید آورد. اساسا وقتی غایت و هدف این دو حکیم بزرگ، بحث دربارهٔ حقیقتی یکتا بوده‌است، چگونه ممکن است در آراء و افکار، با هم اختلاف داشته باشند؟

فارابی میان این دو فیلسوف یونانی پاره‌ای اختلافات یافته بود، اما معتقد بود که این اختلافات، اختلافاتی سطحی است و در مورد مسائل اساسی نیست. مخصوصاً آنکه آن‌ها مبدع و پدیدآورندهٔ فلسفه بوده و همه حکمای بعدی کم و بیش، به این دو متکی هستند.

مسائلی که به عنوان اختلاف مبانی افلاطون و ارسطو مطرح بود و فارابی درصدد هماهنگ ساختن بین آنها برآمد، عبارت بودند از:

روش زندگی افلاطون و ارسطو، روش فلسفی افلاطون و ارسطو، نظریه مُثُل، نظریه معرفت یا تذکر، حدوث و قدم، نظریه عادت.

البته تردیدی نیست که فارابی در این امر رنج بسیاری متحمل شده است؛ اما نکته مهم در این رابطه این است که یکی از منابع او برای انجام این مقصود، کتاب «اثولوجیا» یا «ربوبیت» بود که یکی از بخش‌های کتاب «تاسوعات» فلوطین می‌باشد. وی فکر می‌کرد که این کتاب متعلق به ارسطو است و چون در آن به یک سلسله آراء افلاطونی برخورد کرده بود، همین امر او را بر این کار، تشویق می‌کرد. (در حالی که مطالب این کتاب، ارتباطی با ارسطو نداشت.)

بنابراین، اگر چه فارابی در کار خود به توفیق کامل دست نیافت، ولی راه را برای دیگر فلاسفه اسلامی گشود. بدین ترتیب که میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمه‌ها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.

] آثار فارابی از این قرار است:

تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 962
نویسنده : آوا فتوحی

 

سلمان فارسی -که پیش از مسلمان شدن روزبه نام داشت- از صحابه ایرانی مشهور محمد ، پیامبر اسلام بود که محمد او را از اهل بیت و سلمان محمدی خواند. او با این که پسر یکی از زمین داران ایران بود[نیازمند منبع]، زرتشتی باقی نماند و سال‌ها در پی حقیقت و دین راستین به سرزمین‌های گوناگون سفر کرد که در همین سفرها در سرزمینی به بردگی درآمد و سپس توسط محمدآزاد گشت.[نیازمند منبع] سلمان فارسی حکیمی که خرد و دانش‌های ایرانیان و مسیحیان را می‌دانست از مشاوران محمد، از جمله طراح اصلی حفر خندق در جنگ خندق بوده‌است. او در انتهای عمر خود، در هنگام خلافت علی بن ابی طالب والی مدائن گردید.

زادگاه و کودکی

سلمان فرزند یک زمین دار ایرانی بود[نیازمند منبع] دربارهٔ زادگاه وی اختلاف نظر است و در این باره از شهرهایی چون [۱] ،کازرون، [۲] اصفهان [۳]، دشت ارژن استان فارس و رامهرمزخوزستان[۴] به عنوان زادگاه سلمان فارسی یاد شده‌است. برخی از محققان او را از خاندانی مزدکی می‌دانند[۵] و برخی معتقدند از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده‌است.[۶]

اندیشه سلمان

حکمت وخرد در ایران از دیرباز وجود داشته و ایرانیان در پیشرفت اندیشه انسانی تاثیر بسیاری داشته اند. سلمان -که نام او پیش از مسلمان شدن روزبه بود- به اعتقاد تمامی فلاسفه ایرانی[کدام فلاسفه؟!] پیش از هر چیز یک اندیشمند ، خردورز ، حکیم و فیلسوف ایرانی اسلامی می توان دانست. در کتاب نفس الرحمن اثر علامه حاج میرزا حسین نوری طبرسی محدث نوری و اواخر جلد ششم و جلد هشتم کتاب بحارالانوار اثرعلامه مجلسی به زندگی و اندیشه سلمان پرداخته شده است. کسی که در پی حقیقت و کسب علم مرزها را در نوردید و با ادیان و اندیشه های مختلف آشنا شد و در نهایت وقتی از اصحاب محمد شد ، تبدیل به صحابه ای خاص شده بود که تمایزش با دیگر صحابه در اندیشه و خرد بود تا آنجا که محمد در حق او گفت:«(سَلْمانُ مِنّا اَهْلُ الْبَيْتِ) سلمان از مااهل بیت است». و علی درباره او گفته است: «علم اولین و آخرین را فرا گرفت. او دریایی است که هرچند از آن استفاده شود کم نمی گردد، او از ما اهل بیت است».[نیازمند منبع]

سلمان ابتدا در ایران با عقاید میترایی آشنا بود[نیازمند منبع] و بعد عقاید زرتشتی و سپس عقاید مانوی و بدینگونه با حکمت و خرد ایران باستان آشنا بود. به غرب رفت و با عقاید [نیازمند منبع] و در کنار آنجا با عقاید یهودی بیشتر اشنا شد.[نیازمند منبع] این گونه با اندیشه مسیحی کاملا آشنا بود. در یثرب محمد را دید و با عقاید او اسلام آشنا شد. اندیشه سلمان ترکیب است از حکمت ایرانی و اسلامی که تجربه مطالعه و دریافت ادیان و حکمت های دیگر را داشته است و اکثر فلاسفه اسلامی ایران امروز، خود را پیرو مکتب سلمان می دانند.[کدام فلاسفه؟!] لویی ماسینیون فرانسوی ، آثار منسوب به سلمان را، چهار كتاب معرفى ‏می كند، كه از جمله آنها «خبر جاثلیق‏» است که ١٠ سند مکتوب را برای ذکر آن آورده است.

ایمان به مانی

سلمان(روزبه) فارسی از طبقه برگزیدگان جامعه مانوی بوده‌است و چون دین مانی را بر دین زرتشتی ترجیح داده بود مجبور به فرار از ایران شد. [۶][۷][۸][۹]

ایمان به مسیحیت

او در زمانی که پسری بیش نبود به مسیحیت روی آورد. او سپس برای تحصیل دین به سوریه رفت. ابوریحان بیرونی در «الآثار الباقیه عن القرون الخالیه» می‌نویسد: « (بلامس) نام انجیلی است که سلام پسر عبدالله سلام از زبان سلمان فارسی نوشته‌است.» او پس از فوت استادش همراه با کاروانی رهسپار شبه جزیره عربستان شد-واین مقارن با زمانی بود که محمد امین مالتجاره خدیجه یگانه زن متمول جزیره العرب رامدیریت میکردوخدیجه محمد را نه فقط برای اداره اموال که برای زندگی مشترک می آزمود-در راه کاروان مورد حمله قرار می‌گیرد و او به اسارت در آمد و مردی یهودی از مدینه او را به بردگی خرید و به یثرب برد

ایمان به اسلام

در تاریخ گزیده حمدالله مستوفی آمده‌است که روزبه (سلمان فارسی) پس از فرار از ایران در حوالی حجاز توسط قبیله به بردگی گرفته شد و به قبیله دیگری فروخته شد تا اینکه سرانجام در شمار بردگان [۱۰]

البته در سفینة البحار آمده‌است هنگامی که محمد به مدینه هجرت کرد با دعوت محمد با دین اسلام آشنا شد و مسلمان شد و محمدبا مولای او قراردادی بست که سلمان کار کند و از درآمدهای خود، خود را آزاد کند. پیامبر و مسلمانان مدینه به او کمک کردند که بهای خود را (به مبلغ چهل نهال خرما و چهل وقیه-هر وقیه معادل چهل درهم) به یهودی بپردازد و آزاد شود.[۱۱] که معتقد است آشنایی وی بعد از پیامبری محمد است اما اشاره ای به سال آن نکرده است

جنگ خندق

در جنگ خندق، که در سال ۵ هجری رخ داد و به پیشنهاد سلمان، پیرامون شهر خندق کندند. واژهٔ خندق عربی‌شدهٔ واژهٔ پارسی میانه کَندَگ و به معنی کَنده‌است. در زبان‌های کهن ایرانی چون اوستایی و فارسی باستان، ریشهٔ «کن» به معنی «کندن» امروزی به کار می‌رفته‌است و «فرکنتن» یعنی آغاز به ساختن ساختمان یا شهر. هر گروهی می‌خواست سلمان با آنها باشد؛ مهاجران می‌گفتند: سلمان از ما است و انصار می‌گفتند: سلمان از ما است .



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: سلمان , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 1018
نویسنده : آوا فتوحی

نوشته‌های مانی

بخش نخستین یکی از نوشته‌های مانی: "دینی که من گزیدم از دین پیشینیان به ده چیز بهتر و برتر است."[۲]

مانی که در میان پیروان فرقه‌های گنوسی بابل و به دور از مادر پرورش یافته بود زبان دینی ایشان یعنی سریانی را کاملا می‌دانست.او به دنبال دین‌آوری آثار بسیار زیادی را به رشته تحریر در آورد که عمدتا به زبان سریانی بودند.بعدها این آثار به دیگر زبان‌های منطقه نیز ترجمه شد.همچنین مانی یک اثر بنام شاپورگان به زبان فارسی میانه و یک کتاب نقاشی بدون متن و شرح بنام ارژنگ داشته‌است.آثار مانی به شرح زیر است:

نام فارسی میانه این اثر اونگلیون (ewangelyon) است. در منابع عربی از آن با عنوان انجیل یاد شده است. بیرونی در آثار الباقیه می نویسد که دارای بیست و دو فصل است که هر فصلی از آن با یکی از حروف آرامی به ترتیب ابجدی شروع می شود. یعقوبی مورخ اسلامی در این مورد می نویسد که «نماز و آنچه برای نجات روح باید انجام داد» نوشته شده است.[۳]

ابن ندیم از آن به عنوان «سفرالاحیا» و بیرونی و یعقوبی آن را «کنزالاحیا» یاد کرده اند. در متون پارسی میانه مانوی عنوان آن نیان زندگی به معنی گنج زندگانی است. در این کتاب مانی به توصیف نور و ظلمت و چگونگی پیدایش آنان و جداسازی این دوازدهم پرداخته است و کارهای پست را به تاریکی و کارهای نیک را به روشنی نسبت می دهد.[۴]

تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 1161
نویسنده : آوا فتوحی

پس از مرگ مانی

نظر بر این است که پیروان مانی تلاش بسیاری برای مشمول کردن همه آیین‌های دینی شناخته شده کردند؛ در نتیجه بسیاری از رسائل ساختگی مسیحی را از جمله: را حفظ کردند که در غیر این صورت امکان داشت از میان برود. مانی مایل بود که خود را به عنوان «حواری عیسی مسیح» تشریح کند، اما کلیسای ارتدوکس او را مرتد خواند.

برخی خرده‌نوشته‌های یک کتاب مانی‌گرایی به زبان ترکی اویغوری می‌آورد که در سال ۸۰۳ پس از میلاد خان سلطنت بمبئی می‌فرستند. یک سرود مانی‌گرا از سده ۸ میلادی در تورفان نوشته شده در پارسی میانه می‌آورد که بیشتر خویشاوندان خان دوست‌دار آیین مانی بودند. بیشتر نوشته‌های مانوی که در تورفان پیدا شده‌اند، به خط مانوی و به زبان‌های ایرانی رایج یعنی پارسی میانه، پارتی و به ویژه سغدی می‌باشند. این نوشتارها اثبات می‌کند که سغد (شمال خاور ایران) مرکز بسیار مهم مانی‌گرایی در آغاز دوران میانی بوده‌است و شاید هم که بازرگانان سغدی بوده‌اند که این آیین را به آسیای مرکزی و چین گسترش دادند.

در آغاز سده دهم میلادی، اویغور امپراتوری نیرومندی را تحت اثر بوداییگری پدید می‌آورد و برخی از پرستش‌گاه‌های مانی‌گرایان را به صومعه‌های بودایی تبدیل می‌کند. با این حال، این حقیقت تاریخی را که اویغوریان مانی‌گرا بوده‌اند، نمی‌توان انکار کرد. مورّخ تازی (عرب) ابن ندیم می‌گوید: که آسیای میانه (سامان) کرد. نوشتارهای چینی نیز ثبت کرده‌اند که روحانیان مانی‌گرا به چین آمدند و به بارگاه امپراتوری در سال ۸۳۴ میلادی باج پرداختند. فرستادهٔ به نام ونگ از پرستش‌گاه‌های مانی‌گرایان در

شواهد حاکی از آن‌اند که از محبوبیت مانی‌گرایان پس از سده ده میلادی در آسیای مرکزی به آهستگی کاسته شد. برخی پژوهشگران یافته‌اند که اندیشهٔ مانی‌گرایان زیرکانه بر باورهای مسیحی تأثیر داشته‌است، در بحث تضاد نیکی و بدی (خیر و شر) و شکل واضح شیطان. سبب این اثر تا حدودی است که پس از مدت کمی که به آیین مانی گرویده بود، به مسیحیت روی آورد و نوشته‌های او هنوز هم در میان الهیات‌دانان کاتولیک، پرنفوذ و تأثیرگذارند. جالب است که میان مانی و محمد، پیامبر اسلام توازی بر قرار است. مانی ادعا می‌کرد که جانشین پیغمبرانی چون عیسی و دیگرانی که آموزه‌هایشان موضعاً یا به دست پیروانشان تحریف شده است، می‌باشد. مانی اظهار پیامبری کرد و هم‌چنین خود را منسوب به فارقلیط می‌دانست، عنوانی از انجیل به معنای کسی که تسلی می‌بخشد یا کسی که بر طرف ما میانجی‌گری می‌کند که بنابر رسم ارتودکسی خود شخص روح‌القدس بدین نام درک می‌شود و در دیدگاهی دیگر فارقلیط پیامبری است که از پس عیسی می‌آید و او را تصدیق می‌کند؛ که این با ادعای مانی بیشتر هماهنگی دارد.

مانی ادعا کرد که: آخرین پیامبر است، و رسالت او را فرشته‌ای بر او آشکار ساخته‌است. محمد، نیز مانند ادعای جانشینی پیامبران به ویژه پیامبر عبری، عیسی را داشت. او نیز ادعا کرد که آموزه‌ها و کتاب‌های پیامبران پیشین به دست پیروانشان دستکاری و تحریف شده‌است. برای نمونه اینکه مسیحیان باور دارند که عیسی پسر خداست. او هم‌چنین ادعا کرد که واپسین پیامبر موعود بشریت است، همان گونه که مانی گفته بود. با این حال، بیشتر دین‌شناسان و تاریخ‌نگاران بر این باورند که آن چه در اینجا خواندید، بی پایه و سست است.

مانی رتبه شماره ۸۳ در لیست موثرترین اشخاص تاریخ، رده‌بندی شده توسط مایکل اچ هارت را دارد.

جاماسپ فرزند هوگوه (Hvogva) وزیر گشتاسب شاه (از پادشاهان کیانی و فرزند لهراسپ که زرتشت در زمان او ظهور کرد) بوده‌است. جاماسب همسر پوروچیستا جوان‌ترین دختر زرتشت بود. جاماسپ را از نخستین فیلسوفان ایرانی می‌دانند.

بر اساس روایات زرتشتی، جاماسپ و برادرش فرشوشتر از حامیان زرتشت بوده‌اند. و زرتشتیان در جشن بهمنگان، به یاد جاماسپ جامه سفید میپوشند. پوشندگان لباس سفید در حقیقت با این عمل نمادین بیزاری و برائت خود را از هرگونه ناپاکی و پلیدی، خونریزی و کشتار و آزار و اذیت حیوانات نشان داده و با دسته‌های گل سفید به دیدار یکدیگر می‌رفتند و این گل‌ها را به یکدیگر تقدیم می‌کردند. و بر آنند که جاماسپ، وزیر گشتاسب این کارها را در این روز انجام داده‌است.

در منظومه پهلوی یادگار زریران از جاماسپ با صفت «صدر اعظم نام برده شده‌است. کتابی نیز به نام جاماسب‌نامه به زبان پارسی میانه در دست است که به پازند و فارسی هم ترجمه شده‌است. این کتاب پاسخ‌های جاماسپ به گشتاسپ را دربرمی‌گیرد و موضوعی فلسفی دارد. در کتاب حکمةالاشراق از جاماسب و فرشوشتر(فرشاد شور)نام برده شده و ستوده شده اند به نظر می‌رسد در نوشته‌های یونانی جاماسپ را به صورت پرکساسپ آورده‌اند. پسران جاماسپ گرامی و هنگ‌اوروَش (Hanghaurvaungh) بودن

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: بزرگمهر , مانی , انیمیشن , هرمس , هندوستان , بودا , زرتشت , پارت , اشکانی , عیسی ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 1130
نویسنده : آوا فتوحی

بزرگمهر

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

.

بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ[۱] وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی بود. در برخی نوشتار بزرگمهر بابرزو یا برزویه پزشک دربار انوشیروان یکسان انگاشته شده است که شاید به دلیل هم‌زمانی این دو بوده باشد.

نخست بزرگمهر برای آموزش و پرورش فرزند انوشیروان، هرمز گماشته شده‌بود. هرمز نسبت به بزرگمهر خوش رفتاری ننمود و استاد را از خود آزرد، اما سپس از کرده خود پشیمان شد و جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا آنکه به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود.

خردمندی و تدبیر بزرگمهر

داستان‌های بسیار از خردمندی او گفته‌اند. از داستان‌های مشهور بزرگمهر پاسخی است به این پرسش در پیشگاه انوشیروان داده است:

که بزرگ‌ترین بدبختی چیست؟

فیلسوف یونانی گفت «پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری با هم باشد»، دانشمند هندی گفت «بیماری‌های جسمی که با دردهای روحی فزون گردد»، بزرگمهر گفت که «آدمی ببیند که عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده‌باشد، این بدترین بدبختی هاست.» این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر در برابر دانشمندان و فیلسوف‌های خارجی نمایان شد.

همچنین گویند وقتی پادشاه هند دستگاه شطرنج نزد پادشاه ایران فرستاد، بزرگمهر اسرار آنرا کشف کرد و در برابر بازی تخته نرد را اختراع نمود. این رویداد در متنی پهلوی بنام چترنج نامک آمده‌است. نوشتاری به زبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ بزرگمهر پسر بختگان بدو منسوب است که دارای ۴۳۰ واژه است. همچنین در جوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامه‌ای به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی چیستان گونه نوشته شده‌بود. همهٔ دانشمندان بزرگ شهر گردآمدند تا نامه را بخوانند، اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آنرا فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد. عرب ها به وی بوذرجومهر گویند.

مانی یک پیامبر ایرانی بود که در سال ۲۱۶م در نزدیکی تیسفون به دنیا آمد و پیام‌آور آیین مانی بود.

او از سوی برادران شاپور یکم پشتیبانی شد و شاپور به او اجازهٔ تبلیغ دینش را داد. اما مورد خشم موبدان زردشتی دربار ساسانی قرار گرفت و سرانجام در زمان بهرام دوم کشته شد.

مانی، از پدر و مادر ایرانی منسوب به بزرگان اشکانی در نزدیکی بابل در میان‌رودان (بخشی از عراق کنونی) که در آن زمان بخشی از شاهنشاهی ساسانی بود، در (۲۷۶ - ۲۱۰) پس از میلاد مسیح، زاده شد. او واعظ مذهبی و بنیان‌گذار آیینی شد که زمانی دراز در سرزمین‌هایی از چین تا اروپا پیروان فراوانی داشت ولی بیش از ششصد سال است که منسوخ شده‌است.

مانی رتبه شماره ۸۳ در سیاهه موثرترین اشخاص تاریخ، رده‌بندی شده توسط مایکل اچ هارت را دارد

پدر مانی، به نام فاتک یا همدان و مادر وی از خاندان اشکانیان پارتی بود. برخورد نخستین مانی با ادیان و فرقه‌های دینی گنوسی رایج در بین النهرین ناشی از گرویدن پدرش به آنها بود. چرا که جذب آنان شده و به میان‌رودان نقل مکان کرده بود. زمانی‌که مانی شش ساله بود، پدرش ترک همسر کرد و به همراه فرزندش زندگی در میان الخسائیه (گنوسیان) را آغاز کرد، چرا که دوری گزیدن از زن و شراب و گوشت بخشی از باورها و وظایف دینی بسیاری از فرقه‌های گنوسی بود. بنابراین کودکی مانی در میان گنوسیان سپری گشت و آموزه‌های کودکی او متأثر از باورهای آنان شد، همچنانکه بعدها دین خودش نیز متأثر از باورهای گنوسی بود. او در نوجوانی ادعا کرد که به او وحی شده‌است و او فارقلیط، موعود عهد جدید است و واپسین فرستاده و پایان پیامبران، که فرمانروایی آدم را با هدایت الهی به سرحد نهایت می‌رساند، که در بر گیرنده کسانی چون شیث، نوح، ابراهیم، سام پسر نوح، زرتشت، هرمس، افلاطون، بودا و عیسی است.

مانی کودکی با استعدادهای ویژه بود که سرشت تصوف گون را از پدر به ارث برده بود. گفته می‌شود که شخصی فراطبیعی با وی ارتباط برقرار کرده بوده‌است. او سفرهای دور و درازی به ایران، هندوستان باختری و شمال خاوری ایران کرد و به تبلیغ دینش پرداخت. پس از چهل سال سفر به همراه یاران خود به پارس بازگشت و پیروز برادر را به آیین خود درآورد. مانی تحت تأثیر مندایی‌گران، موعظه‌های خود را در سال‌های جوانی آغاز کرد. بنابر زندگی‌نامه‌های بیرونی که در دانش‌نامه سده ۱۰ام: الفهرست ابن ندیم نگهداری می‌شود، در دوران جوانی خود، مانی از روحی که بعدها همزاد نامیده شده، وحی دریافت کرده بود و به او حقایق الهی دیانت را آموخته بود. در این دوره گروه‌های بسیار موجود به ویژه مسیحیان و زرتشتیان برای قدرت اجتماعی-سیاسی قوی‌تر با هم در حال رقابت بودند. مانی همچنین از کتاب‌های مقدسی چون پوران و

گرچه پیروان آیین مانی کمتر از زرتشتیان بودند، برای نمونه، مانی‌گرایان از پشتیبانی اشخاص بلندرتبه سیاسی برخوردار شدند و به یاری شاهنشاهی ساسانی، مانی می‌توانست فرستادگان فراوانی به دیگر بخش‌های جهان بفرستد.

نخستین فرستاده مانی به امپراتوری کوشانیان در شمال باختری هندوستان بود (چنانچه نقش‌های فراوان دینی در بامیان در توصیف اویند)، جایی که باور بر آن است که برای مدت زمانی زندگی کرده و به آموزش پراخته‌است. گفته می‌شود که به سمت درهٔ ایندوس در هندوستان در ۲۴۰ یا ۲۴۱ پس از میلاد با کشتی حرکت کرده‌است و پادشاه بودایی: هندوستان را به آیین خود درآورده‌است. در آن زمان است که به نظر می‌رسد اثرات گوناگونی از بودایی‌گری به مانوی‌گری سرایت کرده‌است :"نفوذ بودایی‌گری بر ساخت اندیشه دینی مانی قابل توجه است. حلول ارواح، باور مانی‌گران شد و ساختار چهار جانبهٔ اجتماع مانوی، میان راهبان مرد و زن، (بوداییان باشد. پس از شکست در برابر بردن هواداری نسل بعدی و مرتد اعلام شدن او توسط موبدان زرتشتی، گزارش شده‌است که مانی در زندان در انتظار فرمان اعدام شاهنشاه ایران، بهرام یکم، در گذشت. در حالی که در شرح‌های دیگر، مرگ او را کندن پوست یا بریدن سر وی اعلام می‌کنند. والبته در گفتارهای میان زرتشتیان طرفدار مانی از زمان تنسر ، مانی با گذاشتن نوعی نقاشی از خود که جابجا میشد و تغییر میکرد (انیمیشن) از زندان گریخت. کرتیر برای اثبات مرگ مانی سر یکی از نگاهبان ها که شبیه مانی بود را بر تیری در گندی شاپور زد.



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: بزرگمهر , مانی , انیمیشن , هرمس , هندوستان , بودا , زرتشت , پارت , اشکانی , عیسی ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 907
نویسنده : آوا فتوحی

می گویند آرشیت دانا نخستین اندیشمندیست که نامش در تاریخ ایران باستان آورده شده است و سده پنج قبل از میلاد می زیسته. و جملاتی خردمندانه به ایشان منصوب است. واژه آرشیت بیانگر معماری هم به کار می رود. بیشترین شهرت نام آرشیت به خاطر استادی ورتا است.

زندگی

در لغت نامه دهخدا در برابر نام آرشیت آمده است: مهربانی ، مهربانتر ، نام اتاقی در تخت جمشید. درباره آرشیت و زندگی او منابع فراوانی وجود ندارد. در بعضی از گفتارها آمده است: «اولین حکیم و فیلسوف ایرانی است و در دوم ژانویه ۴۷۶ پ.م زاده شد و در ۲۸ فوریه ۳۳۰ پ. م درگذشت. وی ۱۴۶ سال زندگانی کرد و در این میان چهار هم نگری بزرگ میان وی و سه اندیشمند یونانی؛ سقراط، افلاطون و ارسطو رخ داد که در هر چهار بار اندیشمندان یونانی در برابر دانش و اندیشه برتر او کرنش نمودند.» با سقراط در اسوس و با افلاطون دو بار، یک بار در آتن و بار دیگر در ساردس و با ارسطو در زادگاهش استاگیرا. هنگامی که خبر مرگ آرشیت در زادگاهش ترشیز (کاشمر کنونی) را به ارسطو دادند او گریست و گفت: «کاش همانند او در تاریخ یونان نیز می‌داشتیم». نامی‌ترین شاگرد او بانو ورتا است.

علاقه مندی به اندیشه های فلاسفه بزرگی نظیر آرشیت و ورتا در دوران بعد از هخامنشیان و بر اساس تعالیم این دو فیلسوف، مردم سالاری در ایران به شکلی نوین اجرا شد.

فلسفه

آرشیت فیلسوفی بزرگ بود و اولین نظریه پردازان دموکراسی در ایران باستان است که در نهایت اندیشه‌هایش توسط مهرداد یکم پادشاه اشکانی به شکل ایجاد مجلس مهستان بروز یافت. کتاب نامبردار او (بنیاد جهان) بوده که گفته می‌شود هم اینک در دیرینکده بریتانیا (British Museum) نگهداری می‌شود.مدیران موزه بریتانیا وجود این کتاب را در این کتابخانه تکذیب کردند

ورتا

می گویندورتا اولین فیلسوف زن ایرانی است و در سده پنجم و چهارم قبل از میلاد می زیسته. ورتا نام یکی از پادشاهان ماد نیز هست.

زندگی

در لغت نامه دهخدا برابر واژه ورتا آمده است: [ وَ ] (هزوارش ، اِ) به لغت ژند و پاژند گُل را گویند و به عربی ورد خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درباره زندگی ورتا اطلاعات دقیقی در اسناد تاریخی موجود نیست، اما می گویند: ورتا ( ۴۱۴ تا ۳۱۴ پیش از میلاد ) بانوی فیلسوف و خردمند بزرگ تاریخ ایران درسال ۴۰۱ هنگامی که ۱۳ سال داشت به شاگردی آرشیت دانا ( نخستین فیلسوفی که در ایران باستان از او یاد شده‌است) در آمد. در آن زمان آرشیت دانا ۷۵ ساله بود . گفته می‌شود ورتا استعداد و حافظه بی نظیری داشت. همه دانش‌های زمان خویش را به سرعت آموخت. در ۱۵ سالگی تقریبا تمام علوم زمان خویش را می‌دانست. وی عاشق اندیشه‌های استادش بود و تا پایان عمر ازدواج نکرد. وقتی آرشیت دانا در ۱۴۶ سالگی درگذشت او ۸۶ سال سن داشت. ورتا در سپیده دم ۴ اکتبر ۳۱۴ پیش از میلاد در سالروز تولد خود در زادگاهش سرخس ، در سن ۱۰۰ سالگی توسط اسپیروپولوس جاسوس یونانی کشته شد.

فلسفه

ورتا فیلسوفی بزرگ بود و مورخان شرق او را مرجع دانش جهان در زمان زندگی اش می‌دانستند از همه جای دنیا برای آموختن به سویش می‌آمدند. دانش نامه او "مادر" نام دارد. او را پس از آرشیت دانا از اولین نظریه پردازان دموکراسی می‌نامند



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 978
نویسنده : آوا فتوحی

ابو موسی جابر بن حیان (زادهٔ سال ۱۰۰ هجری شمسی معادل با ۷۲۱ میلادی در توس - درگذشتهٔ سال ۱۹۴ هجری شمسی معادل با ۸۱۵ میلادی در کوفه[۱]) دانشمند و کیمیاگر و فیلسوف شیعه ایرانی[۲] [۳][۴][۵] بود. او را «پدر علم شیمی» نامیده‌اند و بسیاری از روش‌ها (مانند تقطیر) و انواع ابزارهای اساسی شیمی مانند انبیق را به او نسبت می‌دهند. پژوهشگران بر این باورند که زادگاه او شهر توس در خراسان ایران بوده‌است.

ابو موسی، جابر بن حیان، کیمیاگر برجستهٔ ایرانی، در سال صد هجری شمسی در شهر توس از توابع خراسان متولد شد. مدت کوتاهی پس از تولدش، پدر او که یک داروساز شناخته شده و پیرو مذهب شیعه بود، به دلیل نقشی که در بر اندازی حکومت اموی داشت، دستگیر شد و به قتل رسید. جابر به نوشته‌های باقی مانده از پدرش علاقه مند شد و به ادامهٔ حرفهٔ او پرداخت. او با شوق و علاقه به یادگیری علوم دیگر نیز می‌پرداخت. همین، سبب هجرت او از ایران به عراق شد. کتاب‌ها و رسالات متعدد جابر، سال‌ها بعد از او، توجه کیمیاگران اروپایی را به خود جلب کرد. آن‌ها این کتاب‌ها را به زبان لاتین ترجمه کردند و سال‌ها از آن به عنوان منبع معتبری استفاده می‌کردند. به گفتهٔ آن‌ها، این کتاب‌ها تاثیر عمیقی بر تغییر و تصحیح دیدگاه کیمیاگران غربی گذاشته‌است. عاقبت، جابر بن حیان، در سال صد و نود و چهار ه.ش (معادل با ۸۱۵ میلادی) در شهر کوفهٔ عراق چشم از جهان فروبست. به اتفاق پژوهشگران بر این باورند که صفت کوفی که در روایات بسیاری به دنبال نام جابر آمده‌است، نشانگر زادگاه او نیست، بلکه حاکی از آن است که وی مدتی در کوفه اقامت داشته‌است. در اعتقادات و تبلیغات مرتبط با شیعه همواره جابر یکی از شاگردان بزرگ امام ششم جعفر صادق معرفی می شود که با توجه به شیعه بودن اثبات شده جابر ابن حیان و پدرش و معاصر بودن و همزمانی زندگی جابر در عراق با سالیان پاپانی زندگی امام صادق ناممکن نیست. در این زمینه ذبیح الله منصوری در کتاب ترجمه شده امام صادق مغز متفكر شيعه از قول جابر می نویسد: "همه این علم (شیمی یا کیمیاگری) را از محضر مولايم جعفر بن محمد(ع) آموخته ام". [۶] از سویی دیگر برخی مستشرقین غربی مانند هانری کوربن در زمینه شاگردی جابر برای امام صادق با احتیاط تشکیک کرده [۷] یا مانند الیزر پاول کراوس، مستشرق یهودی، آنرا از اساس رد کرده اند [۸]اگر جه پاسخ هایی نیز در رد ادعای کراوس از جمله رساله "مساله جابری" منتشر شده است. جابر نخستین شیمیدان ایرانی است. وی اولین کسی است که به علم شیمی شهرت و آوازه بخشید و بی‌تردید نخستین مسلمانی است که شایستگی کسب عنوان شیمیدان را دارد. بعضی عقیده بر این دارند که وی عرب بوده اما اینطور نبوده‌است. ظاهراً همین بلندی مقام، پرآوازگی و دانش عظیم او موجب شده‌است که بعضی او را مورد قدردانی و ستایش و بعضی دیگر مورد حسادت و کینه‌توزی خود قراردهند.

عقیده جابراین بود همچنان که طبیعت می‌تواند اشیا را به یکدیگر تبدیل کند، مانند تبدیل خاک و آب به گیاه و تبدیل گیاه به موم و عسل به‌وسیله زنبور عسل و تبدیل قلع به نقره در زیر زمین و … کیمیاگر نیز می‌تواند با تقلید از طبیعت و استفاده از تجربه‌ها و آزمایشها همان کار طبیعت را در مدت زمانی کوتاهتر انجام دهد. اما کیمیاگر برای اینکه بتواند یک شیء را به شیء دیگر تبدیل کند، به‌وسیله‌ای نیازمند است که اصطلاحاً آن را اکسیر می‌نامند.

اکسیر در علم کیمیا، به منزله دارو در علم پزشکی است. جابر اکسیر را که از آن در کارهای کیمیایی خود استفاده می‌کرد، ازانواع موجودات سه گانه (فلزات، حیوانات و گیاهان) به دست می‌آورد. او خود، در این زمینه می‌گوید: هفت نوع اکسیر وجود دارد:

  • اکسیر فلزی: اکسیر بدست آمده از فلزات.
  • اکسیر حیوانی: اکسیر بدست آمده از حیوانات.
  • اکسیر گیاهی: اکسیر بدست آمده از گیاهان.
  • اکسیر حیوانی - گیاهی: اکسیر بدست آمده از امتزاج مواد حیوانی و گیاهی.
  • اکسیر فلزی - گیاهی: اکسیر بدست آمده از امتزاج موادفلزی و گیاهی.
  • اکسیر فلزی - حیوانی: اکسیر بدست آمده از امتزاج مواد فلزی و حیوانی.
  • اکسیر فلزی - حیوانی - گیاهی: اکسیر بدست آمده از امتزاج مواد فلزی و گیاهی و حیوانی.


:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: چابربن حیان , اکسیر , کیمیا , پزشکی , ,
تاریخ : یک شنبه 17 آذر 1392
بازدید : 979
نویسنده : آوا فتوحی

نظرات دیگران درباره آرای سیاسی سقراط
14-1 در 1939 دو تن از اندیشمندان امریکا، ای. دی. وینس پیر وتی. سیلوربرگ. بررسی هایی رادرباره ی سقراط منتشر ساختند، آنها می خواستند روش تکوینی را که درباره ی افلاطون و ارسطو با موفقیت شایان توجهی روبه رو شده بود، درباره ی او نیز به کار گیرند. آن دو به این نتیجه رسیدند که سقراط متعلق به خانواده ای محقر بود، پدرش صنعتگری ماهر بود، در جوانی به صداقت استواری شهره گشت، شیوه ی زندگی فقیرانه را انتخاب کرد، و همکاری نزدیکی با نهضت دموکراتیک داشت، و در همان حال سخت به علوم طبیعی دلباختگی داشت و به همه چیز با دیدی ماده گرایانه و شکاکانه می نگریست. پس از یک دوره ی انتقالی ، شیوه محافظه کاری را اختیار کرد، سلوک استقلالی را کنار گذاشت و به ستایش اشرافیت پرداخت وبا افراد ثروتمند و اشرافی نشست و برخاست کرد که از جمله ی آنهاست.
آلکیبیادس، کریتون، خانواده ی آریستیدس، افلاطون (که «نفرت او از دموکراسی» بر همگان معلوم است) و خویشان او ، و کفالوس که ثروتمندی صاحب کارخانه بود. نسبت های بدی که به کریتیاس، دایی افلاطون، داده اند همه درست است و دفاعیه های افلاطون و کسنوفون به جوی نمی ارزند: او ابتدا دموکرات تندرویی بود، سپس فقط تحت تأثیر خود سقراط به صورت مستبدی خون آشام درآمد. دین سقراط نیز با سیاست او سازگار بود، زیرا «خدایان جدیدی که او را به آوردنش متهم می کردند، خدایان عرفانی مکاتب فیثاغوری بودند- خدایانی که حامیان نیرومند اصول محافظه کاری جهانی هستند» (ص76 متن انگلیسی) . آنها در این مورد به سخنان تیلور استناد جسته اند ، هر چند او پیروی سقراط از فیثاغوریان را به ابرها بر می گرداند، در حالی که به نظر این مولفان ، سقراط در آن زمان در بحبوحه ی مرحله ی شکاکیت بود، و در دفاعیه «نهایت سعی خودر را می کند تا سرپوشی براین مطلب بگذارد و سوءظن اخیر را با انتقاد پیشین آریستوفانس مرتبط سازد». سقراط اینک متهم بود به اینکه «بر حکومت دموکراتیک آتن خیانت کرده است و مانعی عقلانی در برابر کل زندگی دموکراتیک محسوب می شود» . این مولفان حتی رفتار او در برابر داوران در هنگام محاکمه را نیز رفتاری عالی و شجاعانه تلقی نمی کنند و می گویند رفتار وی «حرکتی بسیار پیچیده در بازیی بود که دو طرف در این دوره ی پراضطراب انجام می دادند». ایده آلیست ساختن او نیز یک ترفتند سیاسی بود که «حزب محافظه کار»، در مقابل اجزاب مخالف، «تمام همت خود را مصروف آن ساخته بود» . وقتی سنت فلسفه ی ایده آلیست رواج یافت ، سقراط به سرعت در آن قرار گرفت و « بر صعود فلسفه از زمین بر آسمان کمک » (سخنی عجیب درباره ی مردی که در نظر اعقابش، «ابتدا فلسفه را از آسمان فرود آورد و در شهرها مستقر ساخت و حتی وارد خانه کرد»دست کم به نظر سیسرون «گروه محافظه کار» هر چه سعی کردند نتوانستند سقراط را با خود هماواز سازند).
توصیف دفاعیه ی افلاطون به عنوان کاری عمدی برای کشیدن پوششی از ایده آلیسم بر چهره ی سیاستمدار شیادی چون سقراط، روی سر کارل پوپر را سفید کرده است. او دفاعیه و کریتون را «آخرین وصایان» سقراط می داند، بر این اساس می گوید «سقراط نشان داد که انسان می تواند نه تنها برای عاقبت و آواز9ه و چیزهای بزرگی از این قبیل، بلکه همچنین برای آزادی اندیشه ی انتقادی نیز دست از جان بشوید، و نیز برای عزت نفسی که هیچ ربطی به تزکیه ی نفس و عاطفه گرایی ندارد» بعدها بود که افلاطون به سقراط خیانت کرد، «کاری که دایی های او نیز انجام داده بودند».
او عقاید فیثاغوری را به سقراط نسبت داد، و در جمهوری موفق ترین سعی خود را به عمل آورد تا او را در عقاید دیکتاتوری خویش شریک سازد (195 و بعد) . زیرا سقراط عاشق آزادی و طرفدار دموکراسی انسان گرایی بود، در حالی که برداشت کتاب پوپر این است که «مقتضیات سیاسی افلاطون، دیکتاتور مآبانه و ضد انسان گرایی است» (88) . او نظریه ی عدالت افلاطون را ، با اندیشه و کردار دیکتاتوری جدید سازگار می داند، اما، دامن سقراط از این آلودگی ها مبراست.
این دو قطب مخالف را می توان نمونه ای از مواضع پرپیچ و تاب دانست که می توان شواهدی نیز در تأیید آنها جمع کرد. یقیناً صائب ترین نظر، از آن متفکران لیبرال نسل پیشین است، که به نام «مکتب ایده آلیسم جدید آکسفور» معروف شده اند، افراد برجسته ی این مکتب ای. ای. تیلور و ارنست بارکر هستند. هر کسی ممکن است – و بلکه ناچار است که – تحت تأثیر افکار و علایق سیاسی و اجتماعی خویش قرار گیرد، ولی اینها دست کم کسانی بودند که تحقیق را بر غرض ورزی های تدافعی، مقدم داشتند. شاید یک امتیاز آنها این بوده است که در واکنش علیه فاشیسم جدید و دیگر صورت های دیکتاتوری شرکت نکردند. در هر حال نمی توان آنها را به دشمنی با سقراط متهم کرد، و خود همین مطلب باعث شد که تیلور درباره ی سقراط کتاب بنویسد :«این سئوال مطرح نیست که آیا او ، با تمام وفاداری خویش به قانون ، اصول دموکراسی را تصویب کرده است، یعنی حکومت گروهی را که هیچ دانشی درباره ی خیر جامعه ندارند و حتی در خواب نیز ندیده اند که چنین دانشی برای اداره ی امور آنها ضرورت دارد.» و به علاوه : «سرخوردگی او به موازات اینکه خوی دموکراسی آتنی در طول جنگ بزرگ، تنگ تر و شدیدتر می گردید بیشتر و تلخ تر می گشت، او این سرخوردگی را در طول «پنجاه سال» با عظمت قبل از جنگ به طور تدریجی داشت و احتمالاً در امید و آروزی چیزهایی بسیار متفاوتی بود» در ص 58,n.1 تا آن جا پیش می رود که می گوید آلکیبیادس وقتی به اسپارت ها گفت دموکراسی «حماقتی تأیید شده» است، کاملا تحت تأثیر سقراط بود . نتیجه گیری بارکر ساده است: « تمایل ضد دموکراتیک تعالیم او روشن است» ، بارکر در مورد افلاطون می گوید: «چون خانواده ی او گرایش های ضد دموکراتیک داشتند، طبیعاً – در حوالی 407 – عضوی از حلقه ای گردید که بر دور سقراط جمع شده بودند. در این جا نیز کسی طرفدار دموکراسی نبود... آنها سیاست را یک هنر تلقی می کردند: اداره ی شایسته ی امور سیاسی را نیازمند دانش می دانستند بودن در خود انجمن دموکراتیک را ، نشانی از آن می دیدند».
در اینگونه اظهار نظرهاست که به بهترین وجه می توان دیدگاه سیاسی سقراط را بازشناخت، و واقعیت را از اظهارات نادرست دوستان و دشمنان قدیمی او تشخیص داد.



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
:: برچسب‌ها: سقراط , کریتوبولوس , فیلسوف , قلسفه , خدا , حکمت , دین , علوم , طبیعی , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com