عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقهی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول میشود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل ...
عبدالعلی دستغیب، منتقد معاصر ادبیات در خصوص بررسی و نقدِ مختصات شعر سایه و جایگاه او در شاعران معاصر به خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) گفت: هوشنگ ابتهاج که سایه نیز تخلص اوست از حلقهی دومین گروهی است که به نیما یوشیج پیوستند. از گروه اول میشود به توللی، جواهری، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی و دیگران اشاره کرد. سایه را باید در کنار احمد شاملو، اخوان ثالث و سیروس نیرو در دسته دوم طبقه بندی کرد. البته همهی این شاعران قبل از پیوستن به نیما شعرهایی در سبک و قالب سنتی مینوشتند. فیالمثل شاملو کتابی داشت با عنوان «آهنگهای فراموش شده» که ابدا به نظر من کتاب شعر به حساب نمیآید؛ نوعی از نثر موزون است. پس از شهریور سال ۱۳۲۰ این دو گروه به علاوهی گروه سومی که سهراب سپهری و منوچهر آتشی و دیگران را شامل میشد به نیما متصل شدند. این اتصال البته آنقدرها هم اتفاق بزرگی را رقم نزد. یعنی برخی از این شاعران در این مدت یک سری نوآوریهایی انجام دادند، اما انگار پیشنهادهای نیما را درست درک نکرده بودند، چون ما دیدیم که دوباره برگشتند سر پل اول. مثل توللی که با تاثیر از نیما چهارپارههایی را در فضایی کاملا نو تجربه کرد اما طولی نکشید که دوباره برگشت سراغ غزل گفتن و قصیده ساختن.
این منتقدِ برجسته درباره نوعِ برخورد هوشنگ ابتهاج با پیشنهادهای نیما در شعر فارسی افزود: سایه نیز از نیما زیاد تاثیر گرفت، شعرهای نیمایی جالبی را نوشت که هنوز هم بعضا در خاطرهها مانده است اما این اتفاق چندان دوام نیافت. او دوباره به غزل برگشت. اساسا من نمیتوانم هوشنگ ابتهاج را یک شاعر مدرن به معنای درست کلمه بدانم. به طور مثال او مثل شاملو به یک فرم تازه نرسید. ایشان یک غزلسرا هستند. اما امتیازش به نظر من این است که توانسته غزلهایی را با حال و هوای جدید خلق کند. در واقع غزل کلاسیک و سنتی را نفسی تازه بخشیده است. از این بابت یک غزلسرای نئوکلاسیک به شمار میرود. مولف کتاب «نقد ادبی و نوعیت متن» با اشاره و نقد به آثار اولیهی سایه افزود: باید اذعان کرد که اشعاری مثل «شبگیر» یا اغلب آثار اولیهی کار شاعری ابتهاج به نوعی واکنش به اخبار روزنامهها و اتفاقهای سیاسی است. مثلا وقتی میگوید که «دیگر این پنجره بگشای که من/ به ستوه آمدم از این شب تنگ/ دیرگاهی است که در خانهی همسایهی من خوانده خروس/ وین شبِ تلخ عبوس/ میفشارد به دلم پای درنگ»، خب مثل روز روشن است که دارد به شوروی و اتفاقات آن دوران اشاره میکند. اما از لحاظ ساختمان شعر اگر بخواهیم بررسیشان کنیم، این نوشتهها همان چهارپارهها و مستضادهای دوران مشروطه است که به وسیله توللی یا سایه دوباره تجدید میشود. او در پارهای دیگر از سخنانش درباره غزل سایه و ارتباط او با انسان امروز اضافه کرد: البته نباید بیانصاف بود. غزل سایه لطایف و شیرینیهای خودش را هم دارد و میشود حتی از آن لذت هم برد، اما این لذت با انسان امروز هماهنگی ندارد و دردها و مسئلههای او را منعکس نمیکند. در واقع باید برای لذت بردن از شعر سایه به تاریخ و زمان دیگری هجرت کرد. حتی این ادعا کم و بیش در شعرهای نیمایی او نیز صادق است. مثلا وقتی که میگوید «بسترم/ صدف خالیِ یک تنهایی است/ و تو چون مروارید/ گردنآویز کسانِ دگری» دارد به نوعی مضمونسازی میکند و مایهی کار او نیز تغزل است. نمیشود نام این نوشتهها را شعرِ مدرن گذاشت. به باور من، از شاگردان نیما آنهایی موفق شدند که در همان مسیر نیما حرکت کردند و اتفاقهای خلاف زبان رایج فارسی را به هم زدند. مثل فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، اسماعیل شاهرودی یا در دورههای بعد شاعرانی از جملهی منوچهر آتشی و فرخ تمیمی یا حتی در این اواخر شاعرانی مثل شمس لنگرودی و علیشاه مولوی و دیگران. اما وقتی که نگاه میکنید به همهی این شاعران در این سه دوره مشخصا پنج نفر هستند که سبک مخصوص و خوانندگان مخصوصی را به خود جلب میکنند؛ شاملو و اخوان و نصرت رحمانی و فروغ فرخزاد و سهراب سپهری. دستاورد دیگران با دستاورد هر یک از این پنج نفر به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. دستغیب در ادامه با تکیه بر دستاوردهای شعر مدرن و مقایسهی آن با الگوی مخاطبان شعر سنتی، ذائقه مخاطبان سایه را در قیاس با دیگر شاعران اینچنین توضیح داد: خوانندگان سهراب سپهری عدهای هستند که به عرفان مدرن علاقه دارند و تعدادشان خیلی هم زیاد است، یا مخاطبان فروغ فرخزاد. اما عمده مخاطبان شعرهای سایه از نسل جوانِ امروز ما نیستند. همان قدیمیها هستند که توانایی لازم را در ارتباط با فراروی و هنجارشکنیِ در زبان و ساختار ندارند. در واقع هنوز عادت نکردهاند به این غریبگردانیها و اتفاقهای جدید. از این بابت است که میگویم شما اگر همهی شعرهای سایه را هم زیر و رو کنید نمیتوانید عبارتی مثل این شعر فروغ پیدا کنید وقتی که میگوید: «به ایوان میروم و انگشتانم را/ بر پوست کشیدهی شب میکشم». در عوض سایه ترجیح میدهد به اعدام فیزیکدانهای آمریکایی که به جاسوسی برای شوروی متهم شدهاند واکنش نشان بدهد که شعر «برای روزنبرگها» را در همین راستا سروده است و اینگونه آغاز میشود: «خبر کوتاه بود/ اعدامشان کردند». از این بابت قدرت شاعرانگی و فضاسازی و خاصیت دراماتیک در متن آنگونه که در شعر نیما وجود دارد در شعر ابتهاج نیست. مولف مجموعه آثار «از دریچه نقد» ادامه داد: اگرچه خودِ من موافق غزل گفتن به سبک و شیوه حافظ و سعدی در این روزگار نیستم. اما هنوز آدمهایی پیدا میشوند که این شیوه را میپسندند و اگر بخواهیم از این منظر نگاه کنیم باید پذیرفت که ابتهاج چندین غزل خیلی خوب دارد که میشود بارها خواند و یاد حافظ و سعدی را تازه کرد. مثل آن غزلی که میگوید: «ای دل به کوی او ز که پرسم که یار کو؟/ در باغ پرشکوفه که پرسد بهار کو؟/ …/ خون هزار سرو دلاور به خاک ریخت/ ای سایه! های های لب جویبار کو؟» یا آن غزلی که میگوید و همه هم به استقبالش میروند، از جمله سیمین و فروغ و دیگران، با این مطلع که: «امشب به قصهی دل من گوش میکنی/ فردا مرا چو قصه فراموش میکنی». اینها غزلهای ماندگاری در سنت شعر فارسی و شیوهی حافظ و سعدی و قدما هستند اما همانطور که گفتم سایه هیچ سهمی در شعر مدرن فارسی نداشته است. دستغیب در پاسخ به این پرسش که «با این حساب شما از اساس مخالف غزل گفتن در این روزگار هستید؟» ادامه داد: دقیقا. من فکر میکنم که عمر غزل تمام شده است و این قالب نمیتواند احوال انسان معاصر را منعکس کند. کاری که شهریار و رهی معیری و سایه و حتی حسین منزوی انجام میدهند در نظر من تکرار مکررات است و میتواند در دراز مدت به ارتجاع ادبی هم منجر شود. میگویم در دراز مدت چون هنوز جامعهی شعرخوان این گسست و جهش را درک نکرده است. هنوز شعر مدرن جای خودش را در بین همه باز نکرده است و این زمان میبرد. اما این را هم باید بگویم که سایه کار خودش را که نفس آن صد البته محل نقد است در اجرا به خوبی تحقق میدهد، گاهی اوقات زبان سعدی و حافظ را در شعرش زنده میکند و این قدرت او را میرساند. دستغیب در خصوص «حافظ به سعی سایه» که تصحیح دیوان حافظ به دست هوشنگ ابتهاج است نیز اشاره کرد: این کتاب یا حافظِ شاملو بیشتر به یک کار ذوقی میماند تا تصحیح دیوان خواجه. این کار یک کار علمی است و این دو نفر هیچ کدامشان دانش این کار را نداشتهاند، فقط با خواجه مأنوس بودهاند، آن اطلاعات فنی و علمی که در دکتر خانلری یا قزوینی بوده، یعنی نسخه شناسی و تسلط به زبان عربی و استادی تمام در دستور زبان فارسی را نداشتهاند. تصحیح حافظ کار هرکسی نبوده و نیست، کار امثال فروزانفر است. او در پایان سخنانش و با توجه به کسالت سایه در این روزها گفت: البته من شنیدهام که آقای ابتهاج این روزها در بیمارستان کُلن بستری شدهاند و از این بابت متاسفم. چرا که با همهی این تفاسیر نسبت به او، که در فضای ادبیات فارسی تنفس کرده و خدمات ارزندهای را در زمینه موسیقی و خصوصا در برنامهی گلهای رنگارنگ ارزانی کرده، همیشه نوعی حس ستایش داشته و دارم. در ایام دور که در جمع دوستان او را ملاقات میکردم متوجه شدم که او سعدی و حافظ را خوب خوانده است و از این بابت در عصر خودش در کنار شاعری مثل شهریار میایستد. من برایشان آرزوی سلامتی و بهبودی خواهم کرد… عبدالعلی دستغیب، نویسنده، منتقد و مترجمِ اهل شیراز است. او از دههی بیست سابقهی نوشتن در مجلاتی از قبیل روشنفکر، فردوسی، پیام نوین، راهنمای کتاب، آدینه و کلک را با خود به همراه دارد. از او قریب به چهل کتاب منتشر شده و در سال ۱۳۷۴ عنوان منتقد نمونه را به خود اختصاص داده است. همچنین او در مراسم چهرههای ماندگار سال ۱۳۸۲ لوح تقدیر چهرهی ماندگار را در حوزهی نقد ادبی به دست آورده است.
|
:: برچسبها:
عبدالعلی دست غیب ,
آوا رضایی ,
وب ,
رسانه ,
تلویزیونجامعه شناسی ,
ادبیات ,
تاریخ ,
منتقد ,
توللی ,
بودلد ,