« پرویز خایفی »آیینه باید بود
هجوم آفتابی، چشم من آیینه باید بود
همان درد فراقی، شرحه، شرحه سینه باید بود
نماند از شاد خواران کس، نه بیداری، نه هشیاری
به کام تشنه ی یاران میِ دیرینه باید بود
کم از فرزانگی برگو که دامنگیر ادباری است
به ساز مطربان بنشین، برآ، بوزینه باید بود
غبار روزگاران، خاک در چشمان تاریخ است
مبادا خاک در چشمت که خار کینه باید بود
مگو از روز پایانی که شب را باز فردایی است
سحرگاه غروب خسته ی آدینه باید بود
زداغ تجربت ما را نه بیزاری، که بیداری
هنوز آینده در راه است، چرا پارینه باید بود
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
خائفی ,