دربارة محمودی خوانساری آنچه از هنر و سلوک او گفته و نوشته شده بسیار است؛ بسیاری، خصوصیات رفتاری وی راستوده و شماری دیگر از مختصات هنری او سخن به میان آوردهاند؛ «حمید تجریشی» که خود از بستگان محمودی بوده، در کتاب خود با عنوان «مرغ شباهنگ» شرح و احوال زندگی این هنرمند را با حوصله و تفصیل نگاشته است؛ جراید نیز هرساله در سالمرگ او به یادش مینویسند؛ اما بهراستی چه مؤلفههایی موجب شده است تا نام «محمودی خوانساری» در فهرست جاودانههای موسیقی این مرز و بوم ثبت و ضبط شود؛ حال آنکه به لحاظ خصوصیات آوایی، محدودة صوتی محمودی از بسیاری آوازخوانان زمانة خود کمتر بود؟ مگرنه آنکه محمودی خوانساری برای زینت آواز خویش، تنها از چند تحریر مشخص استفاده میکرد و مگرنه آنکه به لحاظ تسلّط در فن «شعرخوانی» و حتی بیان برخی الفاظ یا حروف، آواز محمودی کاملاً قابل نقد و حتی در برخی موارد، دارای ایراد است؟ پس رمز جاودانگی «مرغ شباهنگ» در چیست؟
ژرفنایی از سر شوریدگی ...نخستین مشخصة محسوس در آوای محمودی «ژرفای دستنیافتنی» نوای اوست؛ شوریدگی منحصربهفرد محمودی و امتزاج صحیح آن با هنرش، عمقی به آواز او بخشیده است که دستیابی به آن، به معنای درک دقیق چنین عمقی، به دشواری صورت میپذیرد و همین مشخصه است که هر شنوندهای را در پی بردن به کنه آنچه در آواز «محمودی خوانساری» نهفته است، تشنهتر میکند. آوای محمودی، اندوختههای وجود سوختگان عشق را فریاد میزند و در این فرایند، آنچنان صادقانه عمل میکند که برای نیوشندگان آگاه و یا حتی عوام موسیقی، جذابیتی کمنظیر میآفریند؛ جذابیتی که سختاندیش ترین موسیقیدانان را نیز به سوی خود کشانیده و زبانشان را به تحسین برگشوده است.
صداقت دومین خصیصة مشهود در آثار آوازی محمودی، ایجاد همگونی کمنظیر در برخورد دوسویة احوالات درونی او با کلامی است که خود با وسواسی فراوان به گزینش آن دست مییازید؛ محمودی در بیان سوز آتش وجود خود، گویاترین اشعار را در قالب رساترین ابیات ممکن به کار میبرد. او اصولاً در رویکرد کلامی آوازش هیچگونه «محافظهکاری» را به رسمیت نمیشناخت و درست به همین سبب بود که در گزینش کلام، دچار کلیشههای معمول زمانة ما نمیشد؛ همان چیزی که میتوان با تعبیر «اپیدمی حافظخوانی» که خود ناشی از ضعف درونیات بسیاری از آوازخوانان معاصر است، از آن یاد کرد. محمودی جز مواردی اندک که به خواندن اشعاری از حافظ و سعدی مبادرت ورزیده، هر کلام زیبایی را که به بهترین نحو بیانگر احوالات درونیاش بوده، با زیور صدای خویش آراسته است. در آثار آوازی محمودی، غزلیاتی از شعرایی چون فروغی بسطامی، عراقی، غبار همدانی، رهی معیری، شهریار، نظام وفا، علی اشتری، علیرضا تبریزی و ابراهیم باستانی پاریزی به چشم میخورد؛ رویکردی که شاید بسیاری از آوازخوانان معاصر از آن غافل مانده باشند.
استقلال و یگانگی صوت ماهیت صوتی «محمودی خوانساری»، کاملاً مستقل و بری از هرگونه تقلید از هر آوازخوان دیگر بود. چنین استقلالی علاوه بر آنکه نام محمودی را بهعنوان آوازخوانی خلاّق در جامعة موسیقی ایران مطرح میکرد، در کلیّت فضای موسیقی زمانه شرایطی را فراهم آورده بود که تنوع رنگهای صوتی در آن را افزون مینمود؛ بهجز محمودی دیگر آوازخوانان زمان، هریک ماهیتی خاص از آواز را به شنوندگان موسیقی ایرانی ارائه میکردند که صد البته در این میان متاع محمودی مرغوبتر از سایرین بود. صدای محمودی، بیهیچ زحمتی برای تقلید، تنها صدای محمودی بود؛ این ویژگی آنچنان به خود او تعلق داشت که هنوز پس از گذشت سالیان دراز از زندگی هنری و مرگ وی، هیچیک از هنرجویان و هنرمندان حوزة آواز ایرانی نتوانستهاند صوتی حتی نزدیک به صوت محمودی را از حنجره استخراج کنند. این ویژگی آواز محمودی، لااقل از آن جهت که هنرجویان رشتة آواز را از تقلید صوت دیگر آوازخوانان برحذر دارد، حائز تأمل و تعمق است؛ گو اینکه در حال حاضر تقلید از ذات صوت، آنچنان شیوع یافته که مقلدین حتی مخرج برخی حروف را ـ که مختص حالات ذاتی لب و یا فکین هر فرد است ـ به تقلید مینشینند و بر آن تفاخر نیز دارند
آموزش موسیقی سنتی ایران آموزش ردیف شفاهی است ، نه اینکه نوازنده یا آموزنده آن از نگارش ناتوان باشد بلکه فلسفه آموزش سنتی چنین است .هنرجو و نوازنده ردیف به ثبت موسیقی ونواختن از روی آن نیاز ندارد .موسیقی ردیف درمحفوظات ذهن از طریق تکرار وتغییر در زمان تداوم می یابد ، در شرایط زمان ومکان فرا گرفته واجرا می شود . معمولاً موقعی از یادداشت موسیقی استفاده می شود که غرض حفظ واجرای موضوع است به همان گونه که بوده ، حال آنکه موسیقی سنتی ایران (ردیف) از تکرار وکلیشه سازی گریزان است . البته اجرای موسیقی تابع سنت است ومحور های اصلی آن مانند محورهای زندگی پیوسته ثابت اند اما جزئیات همچون طبیعت مدام در تغییر است . هنرجوی موسیقی ردیف باید مطالب فراگرفته را آنقدر فراموش کند و هر بار با نگرشی نو بیاموزد تا به جوهر و چکیده آن دست یابد .چرا که تنها حفظ وضبط آن ها در ذهن یا کتاب و یا نوار هیچ امتیازی در بر ندارد . تنها انسان است که از مجموعه تکرار ها فکر را پرورش می دهد و در بازگویی آنچه که فرا گرفته هنر را پدید می آورد . هنری که صنعت وشیوه اجرای آن را همراه محتوای آن پیوسته در خدمت استاد یا فرهنگ ، آموخته است . اندیشه ردیف خواستار اجرا در زمان است ، خواستار تغییر وتکرار در حالت و فضا است . وقتی گوشه ای را ثبت ویادداشت می کنیم یا مجموعه ای از آن ها را در کتاب ، صفحه یا نوار ضبط می کنیم ، در واقع موسیقی سنتی را به موزه کشانده ایم . به تعبیری موسیقی ردیف دیوان شاعر نیست که در حفظ آن بکوشیم و یا آن را به نت در آوریم و به وسیله آن آموزش بدیهم بلکه موسیقی ردیف خود شاعر است که بایستی احساس واندیشه او را درک کنیم . در آموزش موسیقی جدید از فراموشی گوشه های ردیف سخت نگرانیم و بارها تأسف خورده ایم ، ای کاش در قدیم خط موسیقی داشتیم و آن ها را ثبت می کردیم در حالی که غافل از آن هستیم که آن ها را در خاطره خود با جان ودل در مجموعه ای گرانبها به نام ردیف ثبت کرده ایم وآنچه را که به نظر می رسد فراموش کرده ایم ، همان است که بایستی فراموش می کردیم ومی کنیم . از طرفی ثبت و یادداشت قطعات موسیقی ردیف اگر قرار باشد در ذهن پرورش نیابد واحساس زیبا شناختی ما را در جهت صحیح نکشاند همان بهتر که فراموش شود ! در صورتی که اگرشیوه آموزش موسیقی سنتی را بر این اصل بپذیریم که آموزش آن شفاهی است و به وسیله شیوه سنتی آن فرا گرفته می شود ، آن وقت یادداشت موسیقی ، ضبط ردیف و گرد آوری ردیف در جهت مثبت آن قرار می گیرد که نه تنها زیان آور نیست بلکه در امر آموزش وتحقیق کمک و راهگشای هرچه بیشتر موسیقی سنتی ایران (ردیف ) است .