انسان دارای طبع عالی وعقل وصاحب مخیله وقریحه ی سرشار وقوی درزمینه های گوناگون میباشد ،البته این نیرو وصفات برای کسب مهارت درنگارش نیکو تری مددگار یک نویسنده است ،آنکه درین زمینه استعداد خوبی ندارد ،گرچه سالها زحمت فرگیری دستورنگارش ومشقت تمرین را به خود قبول کند
،بازهم طور دلخواه به جایی نخواهد رسید ،یعنی نیک نخواهد درخشید . همچنان انانیکه صاحب استعدادفطری وفکری اند ،بازهم اگردرزمیه به مشق ومممارست نمی پردازند ازکارخود درمورد،نتیجه یخوبی نخواهندگرفت ،زیرا نگازش فنی است عملی وبدون مداومت درکار وممارست به دست نمی آید.
نگارش با تفکر رابطه ی بسیار نزدیک دارد واین رابطه به حدی است که نگارش خوب درگرو تفکر عالی است که باعث برجستگی اثر می شود ؛ودانشمندان تفکر را یکی از مراحل نگارش میدانند واین مرحله را به مرحله ی ایجاد فکر ،مرحله ی تنظیم فکر ، و مرحله ی بیان فکر دسته بندی می کند .
مرحله ی ایجاد فکر :این مرحله یکی از مرحله ها ی اساسی وبنیادین است که برای یک نویسنده ی بزرگ لازم است که مدتها به تفکر وتعمق پردازد تا موضوع ارزشمند وعالیی را کشف وانتخاب کند و دران زمینه به نگارش آغاز نماید و این خوود مرحله ی ایجاد فکراست.
ایجاد فکر به این معنی که نویسنده پیش از همه موضوعی را برمیگزیند که بکر بوده و بنا بر برمیت مفیدیتش برحیات اجتماعی مؤثر باشد ،آنگاه آند را درلباس نوشته ی هنری به دیگران پیشکش نماید ؛ موضوع پیش پا افتاده را هر مبتدی میتواند دریاد ودرباره ی آن چیزی بنویسد ،حالا نکه انگونه نوشته ها هیجگاهی یک پدیده ی ادبی شمرده نشده راهی به دنیای ادب نمی کشاید .
البته این اوضاع زمان واقتضای زنده گی اجتماعی است که مقدم برهمه ،فکری تازه به نویسنده ی خوب میدهد ،اینجا است که نویسنده پس ازارزیابی همه جانبه ی موضوع به نگارش درزمینه تصمیم می گیرد.
مرحله ی تنظیم فکر :چون پس ازمرحله ی ایجادفکر درنگارش ،مرجله ی تنظیم فکر آغاز میگردد درهمین مرحله است که نویسنده باید ارکان نگارش را درنظر گرفته اثرش را به فصولی چند جدا کند وآن عبارت است ازمقدمه ،آغاز مطلب ،شرح و بسط درپیرامون آن وسر انجام رسیده به یک نتیجه ی جامع وسودمند ؛باید گفت که هر کدام ازفصول موضوع عناصر اصلی وفرعی را درخود دارد که نیسنده ی توانا هریک را جدا جدا درنظر داشته می باشد ،پس ازبررسی دقیق به نگارش درزمینه می پردازد.
نویسنده باید قبل ازنگارش ،هنه فصول وعناصر اصلی وفرعی موضوع را باید یادداشت نماید تادرکارش سهولت پیش شده نکات عمده وکوچک باهم خلط نگردد؛چه باهم درآمیختن اصل وفرع موضوع ،پسندیده ومجاز نیست واین خود برای نگارنده وخواننده مشکلاتی را بار می آورد ،درحالیکه تنظیم فکر به صورت درست هم برای نیسنده وهم برای خواننده دربیان ودرک موضوع سهولت بار آورده ومفید می باشد .
درعرصه ی تنظیم فکر نیسنده گان بزرگ مشکلی احساس نمی کنند ،ان را به بررسی گرفته درزمینه ازخود پرسشهایی طرج نمایند وبه پاسخ درست وامنطقی آن بپردازند ؛ آنگاه بنویسند.
فرض کنیم موضوع ایجاد شده "تقلید "است ،باید باحواس آرام ومعلومات کافی درباره ی تقلید واثرات آن درافراد واجتماع که عناصر برجسته موضوع راتشکیل کرده وبه مثابه ی ستون درنگارش قرار دارد ازخود پرسشهایی بکند ؛ مثلاٌ:تقلید چیست ؟درکدام زمینه باید تقلید کرد؟ازکه پرسشهایی بکند ؛ درکدام زمینه باید تقلید کرد؟ازکه باید تقلید نمود ؟چگونه باید تقلید گردد ؟کدام نوع تقلید چه نوع نتایجی را بار میآورد ؟تقلید های منفی برای کدام مردم چه مشکلاتی را ایجاد کرده است ؟ وکدام مردم ازتقلید های مثبت نفع برده اند ؟ تاکدام حد باید تقلید نمود؟
اینگونه پرسشها وامثال آن نکات وعناصر بسیار مهمی را به دسترس نیسنده میگذارد . وهمه را باید ترتیب وتنظیم کرده درجایش به کاربرد.
اینکه نگارنده چگونه باید فکر کند؟ازکدام نقطه آغازنماید؟وفکر کردن کاری است درونی وذهنی ؛ هرکس به روشی خاص درمورد موضوع های مختلف فکر میکند ، ازهمین جا است که روشها وسبکهای متنوع درنگارش پدید آمده ومی آید .
اینجا باید گفت که نیسندهنباید پایه ی تفکر خود را کاملاٌ وبه صورت یک نواخت برروی چیزهای غیر محسوس قراردهد،بلکه پایه ی تفکر اوتا اندازه یی باید برروی مدرکات وحسیات هم استوار باشد ؛چنانکه رویدادی را که درباره ی موضوع مورد بحث به چشم خود دیده یا ازدیگران شنیده است ،به خاطر آورده درزمینه بهتفکر بپردازد ،سپست به اندازه ی کافی ازاین همه چیزها مواد وعناصر اولی مقاله اش رافراهم ساخته آنگاه آنها را به نیروی فکرواستدلال به هم ارتباط دهد وبهنگارش دست یازد.
درحقیقت فکرکردن ازنوشتن جدانیست ،بلکه عامل اساسی فن نگارش داشتن فکر درست وذوق سلیم است ونگارش زیبا ورسا آن است که موضوع آن قبلآبادرستی ومهارت درذهن پرورش وتنظیم شده صورتی دلپسند،منطقی ویک دست به خود گرفته باشد .
مرحله ی بیان فکر:پس ازتنظیم فکر نوبت به بیان فکرمیرسد ،نویسنده هرگاه پیروزمندانه به ایجاد فکر وتنظیم فکر نایل آمده باشد ،دراین مرحله میتواند به آسانی آن را درقالب یک اثر خوب بیان کند ؛ مشروط براینکه دراین زمینه استعداد وبصیرتی داشته باشد وقبلآ به مشق وممارست درنگارش پرداخته باشد .
درم رحله ی بیان فکر دو را ه وجود دارد :یکی تقریر ودیگری نوشتار؛نویسنده گان غالبآ را ه دومی را برمیگزینند درحالیکه برخی ازادبا به ویژه مبلغا ازراه نخستین استفاده کرده فکر ایحاد گردیده وتنظیم شده را توسط گفتار عرضه میدارند ودراین راه البته انها قدرتی اندوخته اند،چنانکه شاید نتوانند ازعهده ی بیان فکر به وسیله ی نوشتار به درآیند .
اما هستند نویسند ه گان بزرگی که فکر خود را میتوانند به هردو طریق به درستی ورسا بیان نمایند ؛البته هریک ازخود زمینه وموقع ویژه یی را ایجاد میکند ،وهر کدام درنفس خود مزایا ونارسایی هایی دارد ؛وآن موضوعی است جداگانه .
با درست و عمیق اندیشیدن به این حقیقت پی می بریم که میان تفکر ونگارش حلقه ی است که این دو را باهم محکم می بندد به مثابه ی زنجیری که ازهم نمی گسیستد آن حلقه که این دو پدیده ی به هم مرتبط را با هم وصل می کند گفتار است و این دو پدیده یعنی تفکر ونگارش ازهم متقابلا تاثیر پذیر است طوریکه یکی بالای دیگری تاثیر می گذارد و متقابلا از یکدیگر تاثیر می پذیرد طوریکه نگارش عالی باعث تحرک،جهش ،بیداری ،بالا اندیشی ،جویندگی ودرنهایت وسیله ی برای رسیدن به اوج پله های ره پایه های تفکر می گردد ؛بدین معنی که نگارش ارزنده ذهن انسان را بیدار می کند و به انسان انگیزه می بخشد ،انسان را امیدوار می سازد و نیرومی دهد تا انسان از هر نکته ی نگارش درس هدفمندانه بگیرد وبا تکیه با توانایی ان نگارش خود را ازخواب خمولی برهاند و حرکت نماید آنچه را از ان نگارش فراگرفته با ان توانایی تفکر خود را ثابت نماید تا باشد که از ان درواژه های نگارش یافته ذهن توانمند بسازد و متفکر جاوید گردد .
اما ازسوی دیگرد تاثیر یکه تفکر بالای نگارش دارد ازهمه پوشیده نیست که نگارش عالی نتیجه ی تراوش عصاره ی داشته های اندیشه ی عالی و برعکس نوشته های سست، بی مزه،غیر قابل توجه و ناقابل خواندن از تفکر افتاده و پایین سرچشمه می گیرد
سید عبدالحکیم مو سوی
:: موضوعات مرتبط:
مطالب فلسفی ,
,