عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : یک شنبه 30 تير 1392
بازدید : 1327
نویسنده : آوا فتوحی

 

سیمین خلیلی


معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس.شاعر و ادیب متولد ۲۸ تیر۱۳۰۶ تهران- لیسانس حقوق قضایی دانشگاه تهران 
برنده ده ها جایزه علمی و آکادمیک به خاطر اشعار و غزلیاتش ، از جمله جایزه بیژن جلالی.

از معدود شاعرانی که اشعارش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است.گزینه شعر "جامی گناه" او به زبان انگلیسی ترجمه شده و در دانشگاه نیویورک منتشر شده است.

برخی از آثار او عبارتند از: جای پا ، چلچراغ ، مرمر ، رستاخیز ، خطی زسرعت و از آتش ، دشت ارژن و ...
- زن برگزیده سال ۱۳۷۷ از سوی بنیاد جهانی پژوهش های زنان
- برنده جایزه لیلیان هیلمن و راشیل هامت از طرف سازمان نظارت بر حقوق بشر ۱۳۷۸
- ترجمه ۱۰۳ شعر او به زبان انگلیسی در مجموعه ای تحت عنوان "فنجانی از آفتاب"
- ترجمه ۱۰۲ شعر او درکتابی با عنوان "آن سوی واژه ها" در آلمان

سیمین بـِهْبَهانی نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی است. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بی‌ سابقه به "نیمای غزل" معروف است. 

حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود عموی پدر او و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست.

پدرش عباس خلیلی به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمانهای متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.

مادر او فخرعظما ارغون دختر مرتضی قلی ارغون از بطن قمر خانم عظمت السلطنه بود. فخر عظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن‌خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت میکرد.


ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از وی در دوران دانشجویی بود که با منوچهر کوشیار آشنا شد و با او ازدواج کرد.او سالها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.

سیمین بهبهانی در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد ، حال آنكه در رشته ادبیات نیز قبول شده بود. 
سیمین بهبهانی سی سال-از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰- تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد.

در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج ، نادر نادرپور ، یدالله رویایی ، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره میکردند . در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت .

در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) به وی اعطا کرد.

بهبهانی، در روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد. ماموران با توقیف گذرنامه بهبهانی ، به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است.

بهبهانی به قصد دمیدن روح تازه در پیکره غزل بعد ها علاوه بر نوگردانی زبان و تخیل ، از حوزه اوزان رایج غزل فارسی گام فراتر نهاده و وزنهای غیر رایج یا ابتکاری به کار گرفت که در سالهای بعد از انقلان نیز در آثار او تداوم داشت و کوشید تا با بهره گیری از فضا سازی های روایی ، توالی منطقی ابیات بافت موسیقایی نو و رگه های بینش فلسفی - اساطیری غزل را از روح سنتی تهی کند و به ان روحی تازه و متناسب با زمان بخشد

شعر معروف دوباره می‌سازمت وطن در سال پنجاه و نه توسط وی سروده شد. این ترانه توسط داریوش اقبالی خواننده سرشناس ایرانی اجرا شد :


دو باره می سازمت وطن

دوباره میسازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
دوباره یک روز روشنا، سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ میزنم، ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام، به گور خود خواهم ایستاد
که بردرم قلب اهرمن، زنعره آنچنان خویش
کسی که عزم رمیم را، دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه، به عرصه امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز میکنم، کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن زشوق، بدان روش سازمیکنم
که جان شود هر کلام دل، چو بربرگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی به جاست، کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشم توان، اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگر چه بیش از توان خویش





:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com