عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : جمعه 1 شهريور 1392
بازدید : 1150
نویسنده : آوا فتوحی

همه ذرات هستي ، محو در روياي بي رنگ فراموشي ست . نه فريادي ، نه آهنگي ، نه آوايي

، نه ديروزي ، نه امروزي ، نه فردايي ، زمان در خواب بي فرجام ، خوش آن خوابي كه بيداري نمي بيند !

من هنوزم باهات درگیرم با گُلای شکسته ی با سوالی

که تو دلم مونده نیمه هایی که پر شد از خالی *

جای دستت هنوز رو شیشه س من هنوزم باهات درگیرم

روسریتو به دخترم دادم من هنوزم برات میمیرم *

از کسی که همیشه پشتم هست از شبای گرفته ی بی خواب

بی تو از شعر هم می ترسم کوچه ی ما گذشته از مهتاب

من همونم که مدّعی بودم مثل کوهم که سخت می افته

حالا این کوهِ مدّعی بی تو هر شب از روی تخت می افته *

حالا این جا اسیر کاغذ هام کاغذی که سیاه و بی رحمه

کاغذی که دلش پر از درده کاغذی که منو نمی فهمه *

صندلیها همیشه می بینن من همیشه به پات می مونم

میکروفن ها گواه این عشقن وقتی از تو ترانه می خونم

* من هنوزم باهات درگیرم وقتی حتّی بهم نمی خندی

وقتی هر شب با پرده می رقصی وقتی مُحکم درا رو می بندی "بهروز ایرانی"





:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com