***** شعر "دیدم که میگم!" از شاعر "مهدی میرزاوند"
یکی عاشق شد و از کوره در رفت آخه معشـــوقه اش با یک نفر رفت کشید کبریت و آتش را برافروخت خودش را کُشت در مجموع هدر رفت! ******************************
|
***** دو چَشمت گرچه زیبا و خُمار است قساوت های قلبـــت بیــــشمار است به عشــــــق تو ندارم اعتــــــمادی عسل خوردن ز دستت زهرمار است ! ************************************* یکی میگفت اشــــــعار حمــــاسی نه جان میداد نه حتی یک پاپاسی هزینه کردن اینگونه؟ چه راحت! هوای گرم........غسلِ ارتــماسی ***************************** باشد که همه مثل تو زیبا باشند از جنسِ حریرِ نرم و دیبا باشند هنگامه ی فقر و سختی و بی پولی همراه شوند....حساب سیـــبا باشند *********************** نمی گیرد کسی از ما سراغی مگر آوایِ محــــزونِ کلاغـی از این بغضِ سراسر غصه خَستَم خوشا عَرعَر زدن های الاغـی! |
|