من بودم و هُرمِ حریم دست هایت
من بودم و ابر کریم دست هایت
باور کنم من بودم و من بودم و تو
دستان من بود و صمیم دست هایت؟
باور کنم این قاصدک، این بغضِ سیال
گم بود در رقص نسیم دست هایت؟
بهت عقابم را چه انس و الفتی بود
با جوجه های یاکریم دست هایت!
کوه یخ دستان من، شد رودِ جاری
در تابش عطر قدیم دست هایت
آغاز شد: من، عشق، آتش، بیقراری
با ذکر رحمان و رحیم دست هایت
ای فرصت کوتاه دیدار ای تجلی!
آیا منم تنها کلیم دست هایت؟
من می روم اما به دستت می سپارم
دست دلم را این یتیم دست هایت
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
بهادر باقری ,
دست ,
,