امشب تمامت مي كنم
از اين سر تا به انتهاي تورا قورت مي دهم
و چشم هايت را به يكباره سر مي كشم كه تمام شوي
شوخي نمي كنم
مرد!
اين آخر بازي ست
من كه داستانم عاشقانه بود و هست و خواهد بود...
تو مواظب باقي مانده تنت باش!
نازنين
تو از دردي ، كه افتادست بر جانم ، چه مي داني؟
دلم تنها تو را دارد ، چرا با من ، نمي ماني ؟
تمام سعي تو ، كتمان عشقم بود ، در حالي
كه از چشمان مستت ، خوانده بودم ، راز پنهاني .
م. ج یاس خیال
:: برچسبها:
یاس خیال ,
,