می رقصد اشک قــــــــــلم
در کوچه و باغهای شعرم
گلبرگ طُرد و نجیب احساسم
پر می شود ازیــاد رنگین تو
صدای پاهایت می آیدعزیزم
از خاکی ترین جادهء انتظار
از ترنم آن پرنده گان مهاجر
که در آسمان قلبم رقصانند
و من با یک قافــلــــه چشم
هر روز نا شکیب و نا صبور
عبور کاروانت را رصد می کنم
بیا می خواهم خیس وعطش آلوده
در عطر افشان نفسهایت بال بزنم
بیا ای کعبهء سیالِ سالهای بیقراری
میخواهم این کبوتران زائر دلم را
بر حرم گیسوانت به پرواز در آرم.
شیر بازو
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
شیربازو ,
,