نفس ، نفس است
فرقی نیست بین من و تو
تومی خوانی و منهم می نالم
باهمین زبان بس کوچیک والکنم
که درحجم گوشهای گنگ تو گم می شود
آوازه خوانم من ، با بالی خسته و دلی شکسته
برروی آن شاخه های داغـــدار ، آن گلهای ســوگــوار
و یرای طراوت سحرگاهان تـــــــــو
من دستهای تو را برای یک دانه گندم
یک نفس صحبت
برای بوسه ای رفیقانه دعا می کنم
بیا باهم آشتی کنیم که بهار درراه است
با همان پرستوهای عاشق
همان لالهای نجیب
آشتی کنیم ، عاشق باشیم و ننالیم
که چرا برسر آن بید مجنون
کنارآن پنجرهء خسته
برطاق انتظار چشمان کودکان
و دستان ارزن نهفتهء مادران
دگر پروبالی نمی جنبد
یا پرند ه ای نمی خواند !!
بفکر گلهای یتیم باش
بفکر آن بچه های معصوم و گرسنه
که خواب یک سبد بوی گندم را می بینند !!!
:: برچسبها:
نفس ,
,