هشتمین روز از لـــنگر شهریور
بر کارونی گـرمگون و نیلگون
خورشید کـلاه کج کرده بود
و با نیشخندی آتشین
به تاول ِ ساحل سوخته دست تکان میداد
در فاصلهء جهنم ظهر و تنور غروب
در عـبور عطر نخلهای آذین شده از رطب
در زوزهء دردآلود زنبورهایی که مرا می زادند
خلوت کوچه های متروک قدیمی
خاک تفیدهء شوشتر پیر
نمناک می شد از چشم کـودکی
جهیده از پیلــــهء خویش
که پر می آراست برای پریدن
آسمان بود وآن پـروانه
تیغ آفتاب بود و بال نبود
مات و مبهوت آن پرنده
که دل می سپرد به آن کلاه آتشین
:: برچسبها:
محمود شیربازو ,