تا آمدم بگویم دیوانه نیستم من پنجاه بهار گذشت
اما مگر نمیبینید هالهای که شاعران میگویند
من هم فراز سر دارم که این چنین
از گریهای به گریه دیگر میغلتم
مگر نمیبینید چون آبهای آغاز خلقتم
که خواب رفته از یادم و
هرگاه نگاه کنم به نقش چهرهها و جملهای کوتاه
گریستن بیاغازم
مگر نمیبینید که هالهای نمیگذارد
چون دیگران بر هرچه نام خود بگذارم
و من که با ابرها بر این زمین نگاه کردهام آنقدر
که کوهها به سایهام به خواب روند.
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
هرمز علی پور ,
,