الهــــــهء درون من
گمگشته در بیخوابی شبها
سفرم در تو بی انتهاست
بیا با بالهایت
گیسوان تنهاترین مسافر را
شانه کن ، افشان کن
بیا دستی بکش بر شانه های
خسته ترین همسفر جاده و سنگ
ای بــوی نجیب برکه ها
یاد رُخت در آینه و آب
نقش خیال پرواز کبوتر یست
از تبار آرامش و صلح
که سحرگاهان از من گریزانست
و شامگاهان بر مژگانم می نشیند
لانهء قلبم را دریاب
بیا بنشین و بنشانم بر درفش سپیدت.
:: موضوعات مرتبط:
اشعار شاعران ,
,
:: برچسبها:
محمود شیربازو ,
,