عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 11 آذر 1392
بازدید : 1026
نویسنده : آوا فتوحی

زندگینامه ابوسعید ابوالخیر

ابو سعید ابوالخیر از عارفان بزرگ و مشهور اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری است. ولادت او در سال 347 - ۳۵۷ هجری- در شهری به نام میهنه یا مهنه از توابع خراسان اتفاق افتاده*است. ویرانه*های این شهر در بين شهر هاي سرخس، مرو، هرات، نيشابور امروزی قرار دارد. او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تادر يك حادثه مهم در زندگي اش درس را رها كرده و به جمع صوفيان شيعي پيوست و به وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف در نزد شيخ ابوالفضل سرخسي و ابوالعباس آملي به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و هفت سال به ریاضت پرداخت و در سن 40 سالگي به نیشابور رفت. در این سفرها بزرگان علمی و شرعی نیشابور با او به مخالفت برخاستند، اما چندی نگذشت که مخالفت به موافقت بدل شد و مخالفان وی تسلیم شدند.

ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافته*است. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار می*گیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشه*های عرفانی در صدر متفکران این قلمرو پهناور در کنار حلاج ، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار می*رود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و تداوم حکمت خسروانی می*خواند. از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبوده*است. او خود می*گوید: «آن وقت که قرآن می*آموختم پدرم مرا به نماز آدینه برد. در راه شیخ ابوالقاسم که از مشایخ بزرگ بود پیش آمد، پدرم را گفت که ما از دنیا نمی*توانستیم رفت زیرا که ولایت را خالی دیدیم و درویشان ضایع می*ماندند. اکنون این فرزند را دیدم، ایمن گشتم که عالم را از این کودک نصیب خواهد بود.» نخستین آشنایی ابوسعید با راه حق و علوم باطنی به اشاره و ارشاد همین شیخ بود. چنانکه خود ابوسعید نقل می*کند که شیخ به من گفتند: ای پسر خواهی که سخن خدا گویی گفتم خواهم. گفت در خلوت این شعر می*گویی:


من بی تو دمی قرار نتوانم کرد احسان تو را شمار نتوانم کرد

گر بر سر من زبان شود هر مویی یک شکر تو از هزار نتوانم کرد

همه روز این بیت*ها می*گفتم تا به برکت این ابیات در کودکی راه بر من گشاده شد. ابوسعید در فرهنگ شرق زمین شبیه سقراط است. گرچه عملا در تدوین معارف صوفیه اثر مستقلی به جای نگذاشته*است با این همه در همه جا نام و سخن او هست. چندین کتاب از بیانات وی به وسیله دیگران تحریر یافته و دو سه نامه سودمند مهم که به ابن سینا فیلسوف نامدار زمان خود نوشته*است از او بر جا مانده*است.

جسمم همه اشک گشت و چشمم بگریست در عشق تو بی جسم همی باید گریست

از من اثری نماند این عشق از چیست چون من همه معشوق شدم عاشق کیست
سر تا سر دشت خاوران سنی نیست کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست
در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست
کارم بیکی طرفه نگار افتادا وا فریادا ز عشق وا فریادا
خلقی بهزار دیده بر من بگریست دیروز که چشم تو بمن در نگریست
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش میدار گفتم: چشمم، گفت: براهش میدار
از شرم گنه فگنده*ام سر در پیش دارم گنهان ز قطره باران بیش
من دل ندهم به کس برای دل تو وی لعل لبت گره گشای دل من
سنگی چوبی گزی خدنگی تیری این زاغوشان بسی پریدند بلند
وز شخص احد به ظاهر آمد احمد بی شک الفست احد، ازو جوی مدد
چون خاک شدی پاک شدی لاجرما چون نیست شدی هست ببودی صنما

آثار :

  1. مقامات اربعین یا چهل مقام
  2. اسرار توحید فی مقامات شیخ ابی سعید تالیف محمدبن منور
  3. رساله حالات و سخنان شیخ ابوسعید گردآورنده: ابوروح لطف الله نوه ابوسعید
  4. سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر

 

1


كوشش*های پدر و پسر



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
تاریخ : دو شنبه 11 آذر 1392
بازدید : 943
نویسنده : آوا فتوحی

مهدي اخوان ثالث از پيش‌كسوتان شعر امروز فارسي به ويژه شعر حماسي و اجتماعي است. او را شاعر حماسه‌هاي شكست مي‌نامند. شعر اخوان ريشه در ادبيات گذشته ايران دارد كه هم از نظر زبان و هم از نظر مضمون قوي و پر بار است. او در شعرش كلمات زبان محاوره را به راحتي در كنار كلمات ادبي فاخر مي‌نشاند و از اين حيث زبان غني و خاص خود را داراست كه در ميان شاعران معاصر كاملاً مشخص است.

اشعار او ريشه هاي اجتماعي و عاشقانه دارد. اخوان در جواني با شعر كلاسيك فارسي آشنا شد و به سرودن قصيده و غزل پرداخت اما همواره به دنبال نوعي تازگي در شعر بود اخوان و در پي آشنايي با نيما و تحت تأثير شعر او دگرگون شد.
اشعار نخستين او تماماً به شيوه كهن است كه حاكي از توانايي وي در سرودن به شيوه سنتي است. سبك‌ شعريی اخوان‌ ثالث‌ در اغلب‌ مجموعه‌ های‌ او سبك‌ حماسيی و اساطيری‌كهن‌ با الهام‌ از ‌فردوسی است‌ و تأثير شاهنامه‌ در بيشتر اشعار او آشكار است‌ بطوريكه‌ شيوه‌ شاعری‌ او نوعی سبك‌ خراسانی نوين‌ است‌.

 

اما آنچه وي را در مقام شاعري صاحب سبك معرفي مي كند اشعار نو و تازه اوست كه آغاز آنرا مي‌توان در مجموعه "زمستان" دانست. اخوان وزن را با شعر فارسي همراز و همدم مي‌دانست و نمي‌خواست آنرا از شعر بگيرد. قافيه را هم براي تعادل و توازن و تناسب شعر لازم مي‌دانست و آنرا به كلي رد نمي‌كرد.

زبان وي كاملاً مستقل، تازه و ويژه خود اوست. زبان او مجموعاً لحن حماسي دارد. لحني كه ريشه آنرا در اشعار فردوسي، ناصر خسرو و بهار مي‌توان يافت.
اخوان از تغزل گويي به حماسه سرايي رسيد و شاعري اجتماعي شد. او باشور و هيجان پاي به ميدان اجتماع گذاشت اما خيلي زود گرفتار شكست شد و به وحشت افتاد. از اين پس تمام وجود او را نااميدي فرا گرفت و او حماسه سراي غم‌ها گشت.

 

منتقدان و محققان، اشعار اخوان را به سه دوره تقسيم می کنند:

دوران نخست که از حدود بيست سالگی او آغاز شد و تا سال ۳۲ ادامه يافت. در اين دوران او اشعاری به سبک قدما می سرود. در اين دوران بود که به گفته مرتضی کاخی ملک الشعرای بهار آينده شعری خوبی برای اخوان آرزو می کند. در اين دوران م. اميد به زبانی فاخر و متشخص نزديک می شود.
دوران دوم فعاليت ادبی او از بعد بيست و هشت مرداد ۳۲ آغاز می شود و تا حوالی سال های پنجاه تا پنجاه و يک ادامه می يابد. اخوان در اين دوران به طور جدی به شعر نيمايی می پردازد و با تسلطی که به اوزان ادبيات کلاسيک دارد و با علاقه ای که به زبان خراسانی نشان می دهد، ازهم آميزی آنها با شعر نيمايی اشعاری خلق می کند که از نظر وزن و قافيه، زبان و مضمون کاملا نو و متفاوت اند.

در اين دوران است که مضامين سياسی و فلسفی در اشعار او جان می گيرند و به دليل اشعار اين دوران، که دوران پس از شکست نهضت ملی است، او شاعر حسرت ها و حماسه های شکست خورده لقب می گيرد. کار او با زبان در اين دوران رشک برانگيز است.

زبان فاخر و متشخص اشعار او، همراه با مضامين نويی که به کار می گيرد، سبب آفرينش شعرهای درخشان و کم نظيری در ادبيات معاصر ايران می شود

دوران سوم فعاليت های ادبی اخوان از اوايل دهه پنجاه تا پايان روزگار او ادامه يافت. شاخص ترين کارهای اخوان در اين دوره نوشتن کتاب بدعت ها و بدايع نيما يوشيج و عطا و لقای نيماست. او در کتاب نخست بديع و عروض و قافيه، فرم و بيان شعری نيمايی را جزء به جزء شرح داده و انطباق و سازگاری آنرا با ادبيات کلاسيک ثابت کرده و به اين ترتيب به تثبيت و استحکام شعر نو فارسی و به ويژه بخش نيمايی آن پرداخته است.
آخرين مجموعه شعر اخوان يکسال پيش از درگذشت او با نام تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم منتشر شد. اخوان در اين مجموعه ديگر بار به سوی ادبيات کلاسيک روی کرده است.
سال ها از درگذشت اخوان ثالث گذشته، اما هنوز آثار او به طور جدی در ميان شاعران معاصر مطرح است.
اخوان از بسياری از اساتيد مدعی دانشگاه‌ها بيشتر بر زبان و ادب فارسی و ظرائف آن مسلط بود. مجموعه مقالات و موخره هايی که بر دواوين شعرش نوشته است، گويای اين امر است.
به همين دليل اخوان شاعری اديب و سخن پرداز است. به عبارتی تسلط او بر دانش ادبی و صناعات آن از جوهره شعريش تاحدی کاست و هرچه جلوتر رفت اين ويژگی بارزتر شد.
در شاعران معاصر کمتر کسی را داشته و داريم که به ميزان اخوان بر زبان و ادب فارسی مسلط بوده است. تعريف اخوان از شعر به بيان خود وي را مي‌توان نمايانگر درك عميقش از شعر دانست :

«شعر محصول بی‌تابی آدم است در لحظاتی که شعور نبوت بر او پرتو انداخته. حاصل بی‌تابی در لحظاتی که آدم در هاله‌ای از شعور نبوت قرار گرفته است. شاعر بی‌هیچ شک و شبهه طبعا و بالفطره باید به نوعی، دیوانه باشد و زندگی غیر معمول داشته باشد و این زندگیهای احمقانه و عادی که غالبا ماها داریم، زندگی شعری نیست. باید همه‌ی عمر، هستی، هوش، همت، همه‌ی خان و مان و خلاصه تمامت بود و نبود وجود را داد»

روحش شاد و يادش گرامي باد.

محمد رضا شجريان مي‌گويد: « تا آخرين روزهاي زندگي استاد دوامي، اغلب اوقات هفته را با ايشان بودم و يك روز در ميان استاد را سوار اتومبيل كرده براي خريد يا گردش به خيابانهاي شميران مي‌بردم. مي‌توانم بگويم كه در اين مدت به شكل يك نيمه خانه شاگرد در خدمت او بودم. ايشان هم لطفي پدرانه و عميق به من پيدا كرده بود، همه اسرارش را به من مي‌گفت و هر وقت هم كار فوق العاده اي پيش مي‌آمد، تلفن ميزد و احضارم مي‌كرد. وقتي تلفن مي‌كرد و من گوشي را برميداشتم و سلام ميدادم بجاي جواب سلام مي‌گفت: بلند شو بيا كارت دارم، يا مثلا وقتي عصر مي‌آيي فلان چيز را بگير وبياور.
در تمام مدتي كه در كنارش بودم از استاد در باره موسيقي سئوال مي‌كردم و او جواب ميداد و گاهي خاطراتش را برايم بازگو مي‌كرد. در خانه كه بوديم دفتري داشتم كه آموخته هايم را در آن مي‌نو شتم اما هنگامي‌كه در اتومبسيل بوديم و من رانندگي مي‌كردم، اين كار امكان نداشت و او هم در اتومبيل عادت داشت كه تصنيفي را زمزمه كند و يا گوشه اي از رديف را برايم بخواند. براي اينكه جواب سئوالهايي كه در اتومبيل مي‌پرسيدم فراموش نكنم و يا تصنيف ها و گوشه ها از دستم در نرود مجبور شدم يك ضبط صوت مخفي در اتومبيل كار بگذارم. ضبط صوت با يك كليد شروع به ضبط مي‌كرد. استاد از اين كار اطلاعي نداشت و من بسيار شرمنده بودم كه چرا بايد به اجبار دست به كاري بزنم كه دوستم و استادم نمي‌خواهد. ولي نگراني عميقي داشتم كه ديگر اين موقعيت ها پيش نيايد و پاسخ سئوالاتم از بين برود. اين نگراني موجب شده بود كه دست به اين كار بزنم كه هر وقت به آن فكر مي‌كنم، اگرچه نزديك به بيست سال از آن روزگار مي‌گذرد، احساس شرمندگي مي‌كنم. به هر حال اين كار را مدام انجام ميدادم و يك بار هم نگذاشتم عبدالله خان بفهمد حرفها و زمزمه هايش را ضبط مي‌كنم. زيرا فهميدن همان و سلب اعتماد شدنش از من همان. شايد خطاي آن روز مرا، گنجينه مختصري كه از اين راه براي آيندگان و پژوهندگان ثبت شده جبرا نكند و روح استاد شادمان گردد.»

ماهنامه كلك، دي 70- شماره 22

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: اخوان ثالث , شجریان , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1074
نویسنده : آوا فتوحی

احمد كمالپور –كه در شعر «كمال» تخلص مي‌كند- در سال 1297 در مشهد مقدس ديده به جهان گشود. دوران تحصيل را در مكتب «شيع موسي» و «مدرسه نظميه» -كه بعدها به نام دبيرستان ابن‌يمين ناميده شد- گذراند و تا سال 1310 كه پدرش زنده بود، روزها را به دانش‌اندوزي و شب‌ها را به شاهنامه‌خواني براي او سپري كرد. شايد همين موضوع سبب رويش جوانه شعر در ذهن جستجوگر و طبع هنردوست وي شد، به‌خصوص كه پس از فقدان پدر، در منزل دايي كه سرپرستي او را به عهده گرفته بود نيز مطالعه شاهنامه ادامه يافت. در همين ايام به حرفه كفاشي اشتغال ورزيد و مدت 16سال، ضمن كار به ورزش باستاني روي آورد. آشنايي او با انجمن ادبي مرحوم سرگرد نگارنده، افق شعر و شاعري را به رويش گشود و ارادت ديرپايش با شادروان غلامرضا قدسي و ساير دوستان را پي‌ريخت. پس از چندي به انجمن ادبي فرخ راه يافت و به‌تدريج قصيده‌سرايي را وجهه همت خود قرار داد و از محضر اساتيد شعر و ادب، شادروانان استاد نويد، استاد فرخ، دكتر رجايي و دكتر فياض، فيض‌ها برد.
در اكثر قصايد بديع و بلند كمال، ارادت بي‌شائبه و صميمانه به خاندان عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) به‌ويژه حضرت امام علي‌بن‌موسي‌الرضا(عليه‌آلاف التحيه و الثناء) موج مي‌زند. ايمان و خلوص اعتقاد وي به اين امام همام، او را در هر صبحدم به زيارت آن بارگاه ملكوتي مي‌كشاند و اين عشق و صفا در اشعار ادبي- عرفاني‌اش به‌خوبي تجلي يافته است.‌ استاد ضمن برخورداري از خط خوش و دلپذير و گذشته از سجاياي اخلاقي و كرامت نفس، به زيور مناعت طبق و تواضع و فروتني آراسته بود و به‌راستي دفتر شعر او را مي‌توان آيينه‌دار «زيبايي كمال» و «هنر و جمال» خواند. استاد كمال،23 شهريور 1379، شعر خراسان را تنها گذاشت.
سبك خراساني، سلطنت خود را با انقلاب شيوه عراقي از دست داد و سبك هندي هم سبك عراقي را كنار زد و خود بر ذهن و ضمير شاعران به حكمراني پرداخت. با انحطاط شيوه هندي، در اوايل قرن سيزدهم هجري، بازگشت ادبي صورت گرفت و گروهي از شاعران دلزده از شيوه هندي، سبك‌هاي خراساني و عراقي را دوباره روي كار آوردند و كساني چون مشتاق و‌ هاتف و عاشق اصفهاني و آذر بيگدلي و دست بالا شاعراني چون قاآني شيرازي و سروش اصفهاني به حجم ديوان‌هاي شعر فارسي افزودند.
«بازگشت»، بازگشت بود و نتوانست ماندگار شود. زمزمه‌هاي نوجويي و نوخواهي در انجمن‌هاي ادبي و مجامع شاعران اندك‌اندك بالا گرفت و در برخي از جرايد و کتاب‌ها، گفتارهايي در اين زمينه به ثبت رسيد تا آنكه ظهور نيما راه تازه‌اي را پيش روي شاعران نوجو قرار داد.
در اين مبحث با سنت‌شكني نيمايوشيج كاري نداريم، چون از شاعري خراساني سخن خواهد رفت كه از كهن‌سرايان معاصر است و قصايد استادانه خود را بر شيوه پيشينيان می‌سراید. او استاد احمد كمال‌پور متخلص به «كمال» است كه علاوه بر قصيده‌سرايي به آزادگي و جوانمردي نيز شهرت دارد.
كمال، «كوتوال» كهنسال دژ باستاني سبك خراساني است. قلعه اي بلند كه برج و باروي آن از صخره‌هاي خرد و كلان كوه «يمگان» ساخته شده است. كمال استوارترين تركيبات و فخیم‌ترین واژه‌هاي شاعران اين سبك را چون تخته‌سنگ‌هاي تراش خورده گزين می‌کند و پلكان قصايد بلندش را با آن می‌سازد.
او قصيده‌سرايي است كه به هيچ روي از روش پيشكسوتان خويش عدول نمی‌کند و چنان در دواوين آنان غرق است كه گويي در قصايدش ناله ناصرخسرو از اعماق قرون به گوش می‌آید و مسعود سعد از فراز كوهي بلند و در ژرفاي سُمجي تنگ زبان به شكوه می‌گشاید. او بزرگان سبك خراساني را به‌راستي می‌شناسد و از آن ميان ناصرخسرو قبادياني را «خداي شعر دري» و «دليل راه» خود خطاب می‌کند و به حق، استواري قصيده‌هاي خراساني كمال و استيلاي او در اين سبك غيرقابل انكار است. او خود می‌گوید:
كسب فيض از اوستادان خراسان کرده‌ام /گر كه بيني در بيان مطلب استيلاي من(347)
كمال در اشعار شاعراني چون فرخي سيستاني، ناصرخسرو، مسعود سعدسلمان، خاقاني شرواني، سيدحسن غزنوي ملقب به اشرف و سرانجام ملك‌الشعراي بهار تتبع و تامل كرده و به نام آنان در برخي از قصايد خود اشاره كرده است.
كمال در قصيده‌اي كه براي دوست دیرینه‌اش، شاعر بزرگ مهدي اخوان ثالث، سروده ارادت خويش را به کتاب‌ها و اشعار او نشان داده است:
«آخرشاهنامه» را از ري پيش شهنامه خوان فرستادي
«اين اوستا» نديده را از لطف گفته باستان فرستادي (359)
نيست دركف كمال راجز جان، جان فرستم كه جان فرستادي (360)
او در پايان شعري كه از فرخي سيستاني استقبال كرده، می‌گوید:
كمال خراسانم و چامه‌ام را / كند شاعرسيستان رهنمايي (357)
اما همچنان كه گفته شد دليل راه او ناصرخسروست:
من در وطن غريبم و ناصر به شكوه گفت /«آزرده كردكژدم غربت جگر مرا» يمگان اگر نشست تو شد، جاي شكوه نيست/ زندان توس بوده زخردي مقر مرا (290)
كمال در شعري زادگاهش را به «حصار نايِ» مسعود مانند می‌کند:
از جهان دلخوش به زاد و بوم بودم، اي دريغ/ شدخراسان زادگاه من، حصارناي من(345)
اگر مسعود، زنداني حصار ناي بوده، كمال عمري حصاري توس بوده است:
كمال شكوه ندارد زخلق، چون مسعود/ از آن دو روزه عمري كه در حصار نشست
تمام عمر حصاري به توس بود و نداد/ زمام صبر زدست و اميدوار نشست (301)
او از ميان قصيده‌سرايان معاصر، شيفته ملك الشعراي بهار است و از آن شاعر بزرگ به نيكي نام می‌برد و شعرش را تضمين می‌کند:
آرايش اين چامه كنم بيت ملك را /تا روح دهد گفته او بر سخن من (342)
آمدم ياد زاستاد گرانمايه بهار/ كه چو او نيست كسي در خور و شايان سخن (335)
احمدكمال پور با همه آشنايي و تسلطي كه بر اوزان عروضي دارد، گاه‌گاه از وزن‌هاي عروضي اين‌گونه اظهار ملامت می‌کند:
مفعول و فاعلات و مفاعيلن/ از من گرفت درك معاني را(293)
او می‌داند كه نو آمده و كهنه، كهنه شده است. كمال، مولوي ‌وار از خود می‌پرسد كه تا چند به رسم و سنن دلبستگي داشته باشم:
شد طبع ملول از فعولن فع/ دل چند به رسم و بر سنن بندم
نوآمد و كهنه، كهنه شد تا چند/ اوقات به واژه كهن بندم(322)
با اين همه در حصار سنت گرفتار است و قصيده براي او چون زنداني است كه در آن گرفتار آمده و چون دره يمگان ناصر است كه با صخره‌هاي خشن و بلند كوه‌هاي پر صلابتش الفتي ديرينه دارد. با آنكه كمال در سبك خراساني استاد مسلم است، فروتنانه از شعر خود اظهار نا خرسندي می‌کند:
هان نپنداري كه خرسندم به شعرخويشتن
هم به شعرخويش و هم بر ديگران بگريستم (315)
گفتم از الفاظ رنگين زيوري بندم به نظم
اي دريغا آسمان و ريسمان آورده‌ام(307)
بسياري از ابيات در قصايد كمال به شيوه «سهل ممتنع» سروده شده و نظمي روان است:
خدمت مولايم پيغام من كيست ز ياران كهن تا برد
بعد تحيات و سلام و درود شرح دهد محنت ايام من(340)
اندوه، در شعر او حضوري دائمي دارد و در پس پله‌هاي قصیده‌اش چون شبحي مهيب، كمين كرده است:
جدايي فتد گر ميان من و دل/ نيفتد ميان غم و دل جدايي(355)
با اين همه، شاعر در تمام عمر زمام شكيبايي را از دست نداده و اميدوار است (301) او دانه در زير خاك نهان كرده و با آرزوي رستن آن می‌زید(309) كمال اندوه را هميشگي نمی‌داند و يقين دارد كه شب يلدا به پايان خواهد رسيد و خورشيد خون‌آلود سر بر خواهد كرد(346) اندوهي كه در شعرهاي كمال موج می‌زند، به سه دليل است:
1- بي‌قراري آدمي در زندان تن (رك:ص 289و321)
2- تاثير اشعار ناصرخسرو تبعيدي و مسعود سعد زنداني بر قصايد او(301-290)
3- غم مردم نامراد كه در پيرامونش سايه‌وار می‌آیند و می‌روند و سر در گريبان دارند (361)
بنابراين كمال نه‌تنها اندوه خود، كه غم ديگران را هم بر دوش می‌کشد:
گويند لاله‌گون شود از باده روي مرد/ من چهره را به سيلي گلگون كنم كمال
گيرم كه زندگاني من بر مراد رفت/ با نامرادي دگران چون كنم كمال؟(361)
كمال مانند مقتداي خود ناصرخسرو، شعر را در خدمت عقیده‌اش قرار داده است و مداحي اهل‌بيت عصمت و طهارت(ع) را دليل شهرت خويش می‌داند. او در شعري خطاب به امام رضا(ع) می‌گوید:
نام تو شد ورد زبانم كه شد / ورد زبان همگان نام من (340)
كمال از بين رنگ‌ها بي رنگي را برمي‌گزيند(310) و به خردمندان توصيه می‌کند كه متاع صدق را از دكان تزوير و ريا نخواهند:
باز باشد هر طرف دكان تزوير و ريا، گر خردمندي، متاع صدق ازين دكان مخواه(353)
بررسی موشکافانه آثار استاد کمال، به‎ویژه در حوزه ساختاری و کاربرد آرایه‎های ادبی، مجال فراخی می‎طلبد که حال مهیا نیست. امید که باب پرداختن به مفاخر شعر و ادب خراسان کماکان باز باشد و فرصت‎ها بیشتر.
توضیح:
1- در اين گفتار، گزيده اشعار احمد كمال‌پور كه در كتاب «نسيمي از ديار خراسان» (كتابستان، مشهد،1370) انتشار يافته است، بررسي شد. اين اشعار سروده سال‎هاي 1340تا 1365است و پيداست كه تا ديوان كامل كمال چاپ نشود، نمی‌توان سخن آخر را گفت. شماره‌هاي درون پرانتز در برابر اشعار كمال و مضامين آن، صفحات كتاب «نسيمي از ديار خراسان» را نشان می‌دهد.
رضا افضلي



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: کمالپور ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1105
نویسنده : آوا فتوحی

ابتدای دیوان حزین لاهیجی به تصحیح مرحوم استاد ذبیح الله صاحبکار

 

ذبیح اللّه صاحبکار متخلّص به (سهی) فرزند ابراهیم در ستاره بارانِ نیمه شبی از خرداد سال 1313 یا به گفته پدرش در سال 1314 شمسی در روستای دولت آباد واقع در سی کیلومتریِ تربت حیدریّه دیده به جهان گشود. پدر ایشان به صاحبکاری اشتغال داشت، به همین جهت به ذبیح اللّه صاحبکار شهرت یافت.

پدر و مادر وی، هر دو شب زنده دار و بسیار پارسا بودند. پدرش به شعر علاقه وافر داشت و گهگاه اشعار فارسی را برای فرزندش می خواند و این مسأله، عاملی شد تا استاد ذبیح اللّه صاحبکار از خرد سالی با شعر و شاعری آشنا شود و به تدریج سرودن شعر را تجربه کند. حمایت ها و تشویق های پدر، موجب شد تا وی در همان خردسالی اشعاری موزون و دارای قافیه بسراید. وی تا سنّ ده، پانزده، سالگی مرثیّه می سرود ولی بعدها کمتر به این موضوع روی آورد و به سمت غزل گرایش پیدا کرد.

استاد ذبیح اللّه صاحبکار تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستا طی کرده و برای ادامه تحصیل رهسپار تربت جام شد و در آنجا، ابتدا به فراگرفتن دروس دوره متوسّطه مشغول شد؛ امّا پس از مدّتی دبیرستان را رها کرده و به تحصیل علوم دینی و حوزوی در مدرسه علمیّه (مهدیّه) روی آورد و در ضمن تحصیل، مسئولیّت برخی از امور مدرسه را به عهده گرفت. در مدّت اقامتِ استاد در تربت جام، تنها انیس و هم صحبت ایشان (حاج قاضی فخرالدّین) پیشوای مسلمانان حنفی تربت جام بود که مردی عارف و خلیق و مهربان بود. اشعار استاد صاحبکار در این ایّام مبیّن تنهایی و حزن ایشان است.

استاد پس از چهار پنج سال اقامت در تربت جام به تاکید و راهنمایی (قدسی) شاعر توانا و خوش قریحه، رهسپار مشهد گردید و در مدارسِ (باقریّه) و (نوّاب) تا سال 1340 شمسی به تکمیل تحصیلاتِ حوزوی پرداخت و در این مدّت از محضر اساتید برجسته ای مانند آقای صالحی و حجّت هاشمی بهره ها برد. درس حاشیه را نزد شیخ محمّد آخوند، لئالی را نزد شیخ محمّد رضا دامغانی و لمعه را نزد مرحوم مدرّس و رسائل وکفایه را نزد استاد علم الهدی و شیخ هاشم قزوینی گذراند.

ایشان پس از تحصیلات حوزوی در مشهد به خدمت آموزش و پرورش درآمد و در کسوت معلّمی دلسوز و پرتلاش به آموزش دوستداران ادب و دانش پرداخت تا اینکه در سال 1373 شمسی از خدمت بازنشسته گردید.

در دوران جوانی بود که استاد در مشهد به محفل شعری که آقای فرّخ و تنی چند از شعرای دیگر تشکیل داده بودند، راه یافت و از این محفلِ ادبی بهره ها برد. ایشان در غزل به حافظ و صائب تبریزی و در قصیده به مسعود سعد سلمان نظر داشت و خود در غزل شاعری متبّحر بود که شیوه سخنش به غزلیّاتِ مرحوم رهی معیّری نزدیک بود.

استاد صاحبکار، شاعری خوش ذوق و آشنا به اسلوبها و قالبهای کلاسیک شعر فارسی بود وعمده همّتِ خود را صرف بسط و گسترش شعر دینی و متعهّد کرد.

مجموعه اشعار ایشان، دوبار در هجوم حادثه، مفقود شد؛ یکبار در سال 1342 که قرار بود آقای ساکت اشعار ایشان را به تهران برای چاپ ببرد و باردیگر در مسافرتی که خود آقای صاحبکار داشت و این مسأله، رنجش و دل آزردگی شاعر را در پی داشت.

مرحوم صاحبکار پس از انقلاب اسلامی با توجّه به چهره موجّه و پشتوانه آثار مذهبی و متعهّد خود در بسیاری از مجامع و محافل ادبی به عنوان چهره ای پیشرو حضور داشت و مسئولیّت های مختلفی از جمله: ریاست شورای سیاستگذاری شعر خراسان، ریاست شورای شعر ارشاد، مشاور ادبی مدیر کلّ ارشاد خراسان، ریاست گروه ادبیّات و هنر مرکز آفرینشهای هنری و شورای شعر آستان قدس رضوی را بر عهده داشت.

استاد صاحبکار علاوه بر سرودن شعر در کارهای پژوهشی و تحقیقی نیز همّت وافری داشت و از جمله کارهای وی می توان به تصحیح تذکره عرفات العاشقین و عرفات العارفین تقی الدّین اوحدی و نیز تصحیح دیوان مشفقی بخارایی در پژوهشگاه عاشورا اشاره کرد که اکنون در دست چاپ است. از جمله آثار چاپ شده ایشان می توان به تصحیح دیوان حزین لاهیجی4 و گردآوری بهترین مراثی با عنوان شفق خونین و سیری در تاریخ مرثیه عاشورایی اشاره کرد.

ذبیح اللّه صاحبکار پس از عمری تلاش و فعالیّت پیگیر در عرصه فرهنگ و ادب سرانجام در اسفند ماه 1381 شمسی بر اثر سکته مغزی و قلبی، جامه از دامن هستی برکشید و پیکر ایشان ساعت 9 صبح دوشنبه 19 اسفند از منزل مسکونی وی، واقع در خیابان شهید دکتر بهشتی به سمت مقبرة الشّعرا تشییع شد و سرانجام آبروی شعر خراسان در کنار نگاهبان بزرگ شعر پارسی، حکیم ابوالقاسم فردوسی آرام گرفت.

دو نمونه از اشعارش:

 

 

بیا در خانقه زاهد، که امن است از گزند اینجا

به درمان می رسد درد دل هر دردمند اینجا

گرت دست قضا گیرد گریبان رو به ما آور

که بر دست قضا بندند رندان، دستبند اینجا

اسیر دیو شهرت گر شدی، اینجا پناه آور

که شیر نفس را بینی، گرفتار کمند اینجا

رها کن خودپسندی را که می خوارانِ این محفل

چو مِی نوشند خونِ مردمانِ خودپسند اینجا

بیا ای مفلس مسکین، در این دولتسرا پا نه

که در پایت فرود آید، سر بخت بلند اینجا

(سهی) چون شمع گر جاری کنی اسرار دل بر لب

نگهبانان بزم ما سرت را می زنند اینجا

 

 

سپند

 

 

یک دل و یک جهان، غم است مرا

باز دل گوید، این کم است مرا

شمع سوزان محفلِ طربم

همه را عیش و ماتم است مرا

چاره هر غمم، غم دگر است

دارو و درد با هم است مرا

عالم حسرت و پریشانی

خوشتر از هر دو عالم است مرا

من سپندم که هر کجا باشم

آتش جان فراهم است مرا

کاش بی غم (سهی) نگردد طی

اگر از عمر یکدم است مرا

 

 

منابع و ماخذ

1. گلشن آزادی، علی اکبر، صد سال شعر خراسان، مرکز آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، 1373.

2. عظیمی، محمّد، غزل معاصر ایران، 1364.

3. مجلّه نگاه حوزه: گفت و شنودی با استاد صاحبکار، شماره (35 34).

4. دیوان حزین لاهیجی به تصحیح روانشاء ذبیح الله صاحبکار توسط مرکزنشر میراث مکتوب با همکاری نشر سایه در 872 صفحه به سال 1374 منتشر شد. و در جرگه نخستین آثار منتشره از سوی مرکز نشر میراث مکتوب بود که با استقبال عموم مواجه شد، و یک بار هم تجدید چاپ شده است.



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: سهی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1104
نویسنده : آوا فتوحی

 

استاد محمد حسین شهریار در سال ۱۲۸۵ه.ش در تبریز به دنیا آمد.علوم مقدماتی را در آن شهر فرا گرفت و تا سوم دبیرستان به تحصیل پرداخت و ادبیات عرب را در مدرسه طالبیه تبریز آموخت و زبان فرانسه را از اساتید همان شهر فرا گرفت. او سپس به تهران آمد و در دارالفنون به تكمیل دوره متوسطه همت گماشت .سپس به تحصیل در رشته طب پرداخت اما پس از دو یا پنج سال رشته طب را رها كرد و نتوانست آنرا به پایان برساند . سپس به استخدام دولت درآمد و در سال ۱۳۱۰ه.ش در اداره ثبت اسناد تهران به كار پرداخت و پس از مدتی به نیشابور ماموریت یافت و سپس به مشهد منتقل شد و مدت دو سال در این دو شهر به خدمت مشغول بود . آنگاه به تهران بازگشت وبه خدمت شهرداری درآمد و یك سال هم به عنوان بازرس بهداری مشغول به كارشد و از آن پس به بانك كشاورزی منتقل شد و در آنجا خدمت كرد و مدتی از تهران به زادگاه خود مراجعت كرد و تا پایان عمر در آنجا زندگی كرد و مدتی نیز در دانشكده ادبیات تبریزبه تدریس مشغول شد و در همان زمان منظومه معروف و تركی خود را با نام حیدربابا منتشر كرد كه مورد استقبال كم نظیر قرار گرفت . سرانجام در سال ۱۳۶۷به علت بیماری در تهران بدرود حیات گفت و جنازه اش را به تبریز منتقل ساختند و در مقبرهٔ الشعرا آن شهر به خاك سپردند.

ویژگی سخن

استاد شهریار یكی از شعرای بزرگ و توانای معاصر به شمار می رودكه اشعارش از لطف و شور وهیجان خاصی برخوردار است و به قول یكی از بزرگان شهریار نه تنها افتخار ایران بلكه افتخار شرق است . استاد شهریار از شعرایی است كه پیرو سبك قدیم بود و در انواع مختلف شعری اشعار بسیار زیبایی سروده است و با آنكه ایشان در دوران اوج نوگرایی شعر فارسی قرار داشت اما هیچ وقت از خط سبك قدیم خارج نشد.

معرفی آثار

نخستین اثر استاد شهریار مثنویی بود به نام روح پروانه كه موردتوجه شعرا و ادیبان و محافل ادبی قرار گرفت و هم چنین دارای دیوان اشعاری است كه شامل ۱۵هزار بیت از قصیده ،مثنوی ، قطعه است كه در سه جلد تاكنون به چاپ رسیده استو منظومه تركی معروف حیدربابا

گزیده ای از اشعار

حالاچرا؟

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟

بی وفا حالا كه من افتاده ام ازپا چرا ؟

نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من كه یك امروز مهمان توام فردا چرا ؟

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اكنون با جوانان نازكن با ما چرا ؟

وه كه با این عمرهای كوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون من شیدا چرا ؟

آسمان چو مجمع مشتاقان پریشان می كنی

در شگفتم می نمی پاشد زهم دنیا چرا ؟

شهریارا بی حبیب خود نمی كردی سفر

راه مرگ است این یكی بی مونس و تنها چرا

نی محزون

امشب ای ماه به درد دل من تسكینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسكینی

كاهش جان تو من دارم و من می دانم

كه تو از دوری خورشید چه ها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شوئید

امشب ای مه تو هم ازطالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

كه توام آینه بخت غبار آگینی

هرشب از حسرت ماهی من و یك دامن اشك

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

باغبان خار ندامت به جگر میشكند

برو ای گل كه سزاوار همان گلچینی

تو چنین خانه كن و دل شكن ای باد خزان

گر خود انصاف دهی مستحق نفرینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

كه كند شكوه زهجران لب شیرینی

كی بر این كلبه طوفان زده سر خواهی داد

ای پرستو كه پیام آور فروردینی

شهریارا اگر آیین محبت باشد

چه حیاتی و چه دنیایی بهشت آیینی

فصل گل

نو بهار آمد و چون عهد بتان تو به شكست

فصل گل دامن ساقی نتوان داد زدست

كاسه وكوزه تقوی كه نمودند درست

دیدم آن كاسه به سنگ آمد و آن كوزه شكست

با از طرف چمن نغمه بلبل برخاست

عاشقان بی می و معشوق نخواهند نشست

سرخ گل خنده زد و ابر به كهسار گریست

لاله بگرفت قدح بلبل عاشق شد مست

نغمه ها داشتم از عشق تو چون تارو فلك

گوشمال آنقدرم داد كه تا رشته گریست

خبرت هست كه دیگر خبر از خویشم نیست ؟

خبرت نیست كه آخر خبرا ز عشقم هست ؟

شهریارا دگر از بخت چه خواهی كه برند

خوبرویان غزل نغز تو را دست به دست

 

همای رحمت 

 علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را

که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را

دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين

به علي شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را

مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن

که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را

بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من

چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا

بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهداي کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان

چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را

بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت

که ز کوي او غباري به من آر توتيا را

به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت

چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم

که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را

«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي

به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»

ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

شهريار

مرحوم آیت الله نجفی مرعشی رضوان الله علیه  در لحظهٔ سرودن شعر (علی ای همای رحمت) توسط شهریار در خواب

آن را شنیده‌است.

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: شهریار , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1158
نویسنده : آوا فتوحی

سهراب سپهری در 15مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
 
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
 
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود

مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.
 
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.
 
سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
 
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
 
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
ندارم من دمی از درد آرام

در مهرماه 1319 سپهری به دوره دبیرستان قدم گذارد و در خرداد ماه 1326 آن را به پایان رساند.
 
سهراب از سال چهارم دبیرستان به دانش سرا رفت و در آذر ماه 1325 یعنی اندکی بیش از یک سال بعد از به پایان رساندن دوره دو ساله دانش سرای مقدماتی به استخدام اداره فرهنگ کاشان (اداره آموزش و پرورش) در آمد و تا شهریور 1327 در این اداره ماند.
 
در این هنگام در امتحانات ادبیات شرکت کرد و دیپلم کامل دوره دبیرستان را نیز گرفت.
 
سال بعد او به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت. وقتی که در این دانشکده بود، نخستین دفتر شعرهایش را چاپ کرد و مشفق کاشانی با دیدن شعرهای سپهری پیش بینی کرد که او در آینده آثار ارزشمندی به ادبیات ایران هدیه خواهد داد.
 
اولین کتاب سپهری با نام "مرگ رنگ" در تهران منتشر شد که به سبک نیما یوشیج بود.

سپهری دومین مجموعه شعر خود را با نام "زندگی خواب ها" در سال 1332 سرود و در همین سال بود که دوره لیسانس نقاشی را در دانشکده هنرهای زیبا با رتبه اول و دریافت نشان اول علمی به پایان رساند.
 
از سال 1332 به بعد، زندگی سپهری در گشت و گذار و مطالعه نقاشی و حکاکی در پاریس، رم و هند و شرکت در نمایشگاه ها و آموختن و تدریس نقاشی گذشت، تا جایی که بعضی او را "شاعری نقاش" خوانده اند و بعضی دیگر "نقاشی شاعر".
 
سهراب در سال 1337 دو کتاب "آوار آفتاب" و "شرق انده" را آماده چاپ کرد ولی موفق به چاپ آنها نشد و سرانجام در سال 1340 این دو کتاب به انضمام "زندگی خواب ها" زیر عنوان "آوار کتاب" منتشر شد.
 
در این کتاب می توان به جلوه های زبان خاص سپهری برخورد کرد و همچنین شور و شوق آمیختگی با طبیعت را- که در شعرهای بعدی کاملاً واضح می شود- بیشتر دید.
 
در "شرق اندوه" سپهری از هر نظر تحت تاثیر غزلیات مولوی است و شعرهای این مجموعه همه شادمانه و شورانگیزند.
 
دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" پنجمین و ششمین کتاب های او هستند.

 

 

شهرت سپهری از سال 1344 و با انتشار شعر بلند "صدای پای آب" آغاز شد. در "صدای پای آب" است که محتوای ویژه ی شعر سپهری فرمش را می یابد. فرم و محتوای شعر سپهری، از "صدای پای آب" به بعد به هماهنگی می رسند.
 
"صدای پای آب"، کنایه از صدای پای مسافری در سفر زندگی است.

این شعر که روز به روز بر شهرت و محبوبیت او افزود، اولین بار در فصلنامه ی آرش در آبان همان سال منتشر شد.
 
سپهری که تمام عمرش را به دور از جنجال روزنامه ها و مجلات و فقط با دوستان اندک و تنهایی خود می زیست و بدین سبب از طرف نشریات جدی گرفته نشده بود، در سال 1345 با انتشار شعر بلند "مسافر" که یکی از درخشان ترین شعرهای فارسی است، بزرگی و شاعری اش را بر نشریات تحمیل کرد.
 
"مسافر" تأمل و سیر و سفر شاعر است در فلسفه ی زندگی.

"جحم سبز" هفتمین مجموعه شعری سپهری و کامل ترین آنها است.

"حجم سبز" پایان آخرین جستجوی های سپهری در شعر "مسافر" اوست. گویی پاسخ همه پرسش ها را یافته و به همه حقایق رسیده است.
 
شاعر دیگر منتظر مژده دهندگان نمی ماند بلکه خود قصد می کند که بیاید و پیام آورد: روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد ...
 
هشتمین و آخرین مجموعه شعری سهراب سپهری "ما هیچ، ما نگاه" است.

در این کتاب بر خلاف مجموعه"حجم سبز" و دو شعر بلند "صدای پای آب" و "مسافر" شاعر روی به یأس دارد. اما یأسی که جز از حوزه ذهن رنگین سپهری بیرون نمی تراود.
 
سپهری در سال 1355 تمام هشت دفتر و منظومه خود را در "هشت کتاب" گرد آورد.

"هشت کتاب" نموداری تمام از سیر معنوی شاعر جویای حقیقت است، از اعتراضات سیاسی تا شور جست و جو و ره سپردن در عرفانی زمینی.
 
"هشت کتاب" یکی از اثر گذارترین و محبوب ترین مچموعه ها، در تاریخ شعر نو ایران است.
 

سپهری در سال 1357 به بیماری سرطان خون مبتلا شد و در سال 1358 برای درمان به انگلستان رفت، اما بیماری بسیار پیشرفت کرده بود و سرانجام در اول اردیبهشت ماه 1359 ، سهراب سپهری به ابدیت پیوست.
 
نخست قرار بود که طبق خواست خودش او را در روستای"گلستانه" به خاک بسپارند، اما به پیشنهاد یکی از دوستانش برای اینکه طغیان رود، مزارش را از بین نبرد او را در صحن "امامزاده سلطان علی" دهستان مشهد اردهال به خاک سپردند.
 

 


نمونه ای از شعر سهراب سپهری از مجموعه "حجم سبز"

به باغ هم‌سفران

صدا کن مرا
صدای تو خوب است.
صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید.

red:******

کسی نیست،
بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت
میان دو دیدار قسمت کنیم.
بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم.
بیا زودتر چیزها را ببینیم.
ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض
زمان را به گردی بدل می‌کنند.
بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام.
بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.

***

مرا گرم کن
(و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد
و باران تندی گرفت
و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،
اجاق شقایق مرا گرم کرد.)

***

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند
من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.
مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.
و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.
و آن وقت
حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.
در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت
قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.
بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.
چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.
چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.

***

و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش "استوا" گرم،
تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید. ~~


 



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: سهراب سپهری , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1014
نویسنده : آوا فتوحی

 

حمد اقبال لاهوری یا علامه اقبال (۱۸ آبان ۱۲۵۶ سیالکوت تا ۱ اردیبهشت ۱۳۱۷‌ لاهور) شاعر، فیلسوف، سیاست‌مدار و متفکر مسلمان پاکستانی بود، که اشعار زیادی نیز به زبانهای فارسی و اردو سروده‌است. اقبال نخستین کسی بود که ایدهٔ یک کشور مستقل را برای مسلمانان هند مطرح کرد که در نهایت منجر به ایجاد کشور پاکستان شد. اقبال در این کشور به طور رسمی «شاعر ملی» خوانده می‌شود.[۱]
زندگی
اقبال در سیالکوت، که امروزه در ایالت پنجاب پاکستان واقع شده‌است، به دنیا آمد. نیاکان او از قبیله سپروی برهمنان کشمیر بودند و در سده هفدهم میلادی، حدود دویست سال پیش از تولد او، اسلام آورده بودند. پدر او مسلمانی دیندار بود.[۲] اقبال قرآن را در یکی از مساجد سیالکوت آموخت و دوران راهنمایی و دبیرستان خود را در اسکاچ‌مشن کالج (Scoth Mission College) گذراند. تحصیلات او در رشته فلسفه در دانشگاه لاهور آغاز شد و مدرک کارشناسی ارشد فلسفه را در سال ۱۸۹۹م با رتبه اول از دانشگاه پنجاب دریافت کرد. وی پس از آن دانشگاه کمبریج و دانشگاه مونیخ مدرک دکترای خود را در رشتهٔ فلسفه گرفت.
اقبال در دورهٔ کارشناسی ارشد با توماس آرنولد ارتباط نزدیکی پیدا کرد و در اروپا نیز با با ادوارد براون و نیکلسون مراودات علمی داشت.
فعالیت‌های سیاسی
اقبال در دوران جنگ جهانی اول در جنبش خلیفه که جنبشی اسلامی بر ضد استعمار بریتانیا بود، عضویت داشت. وی با مولانا محمد علی و محمد علی جناح همکاری نزدیک داشت. وی در سال ۱۹۲۰ در مجلس ملی هندوستان حضور داشت اما از آنجا که گمان می‌کرد در این مجلس اکثریت با هندوها است پس از انتخابات ۱۹۲۶ وارد شورای قانونگذاری پنجاب شد که شورایی اسلامی بود و در لاهور قرار داشت. در این شورا وی از پیش‌نویس قانون اساسی که محمد علی جناح برای احقاق حقوق مسلمانان نوشته بود حمایت کرد. اقبال در ۱۹۳۰ به عنوان رئیس اتحادیه مسلمانان در الله آباد و سپس در ۱۹۳۲ در لاهور انتخاب شد.
چهرهٔ فرامرزی اقبال
اقبال همواره کوشیده‌است که مردم را آگاه کرده و از بند استعمار برهاند؛ ازاین رو نگاهی ژرف به کشورهای استعمارشدهٔ اسلامی پیرامون خود داشت و با نظر به ویژگی‌های سیاسی آن زمان واندیشه‌های اسلامی، او پذیرش ویژه‌ای پیدا کرد. دلیل دیگر چهرهٔ فرامرزی وی را می‌توان در پیوستگی فرهنگی و تاریخی و مذهبی کشورش با برخی کشورهای همسایه مانند ایران و افغانستان دانست.
اقبال و ایران

 
آرامگاه اقبال لاهوری
اقبال یکی از نامورترین و سرشناس‌ترین شاعرپارسی‌گوی غیرایرانی در ایران است که نظیر شاعر بزرگی همانند بیدل دهلوی پذیرش ویژه‌ای در ایران یافته‌است.(این در حالی است که تفاوت شهرت بیدل در دیگر کشورها و ایران به اندازه‌ای است که نمی‌توان با هم سنجید.)از کل ۱۲ هزار بیت شعری که توسط اقبال سروده شده‌است ۷۰۰۰ بیت آن فارسی است. شریعتی در جائی وی را ایرانی‌ترین خارجی و شیعه‌ترین سنی خطاب کرده‌است. تز دکترای وی مربوط به سیر حکمت در ایران بوده‌است و وی آرزو داشت تهران روزی جایگاه ژنو در اروپا را پیدا کند. شاید بنیادی‌ترین دلیل شهرت اقبال در ایران چهرهٔ مذهبی او باشد چون بار نخست از سوی مذهبی‌ها(مانند مطهری و شریعتی) شناسانده شد. هرچند که اقبال بی‌گمان دلبستگی فراوانی به ایران داشته‌است و برخی از ملی‌گرایان نیز آن را ستوده‌اند ولی بیشتر گمان می‌رود که اینان برای همسو کردن خود با دیگران این کار را کرده‌اند ودلیل‌هایی که برای ستودن اقبال آورده‌اند چندان استوار نیست. مهم‌ترین اقبال شناس ایرانی آقای دکتر ملکی است که بقول خودش ده هزار صفحه مطلب در مورد اقبال نوشته و منتشر کرده‌است. [۳]
اقبال و فلسفه
اقبال یکی از فلیسوف بزرگ اسلام هستند۔منبع فکرشان با قران ارتباط دارد۔اقبال معتقد است که روح قرآن با تعلیمات یونانی سازگاری ندارد و بسیاری از گرفتاری‌ها از اعتماد به یونانی‌ها ناشی شده است. از نظر وی از آن‌جا که روح قرآن به امور عینی توجه داشت و فلسفهٔ یونانی به امور نظری می‌پرداخت، کوشش مسلمانان برای قهم قرآن از منظر تعالیم یونانی بفهمند محکوم به شکست است.[۴]
در باب فهم تجربی و پوزیتیو او معتقد است که اندیشهٔ مسلمانانی مانند ابن‌حزم در خصوص ادراکات حسی به‌عنوان منبع شناخت و ابن‌تیمیه در تبین اهمیت روش استقرا، کندی در خصوص احساس متناسب با انگیزه و استعمال آن در روان‌شناسی، مقدمات نظری مباحث تجربی جدید غرب را پدید آورد.[۵]. اقبال شکوفایی روش تجربه و مشاهده را در تمدن اسلامی در نتیجهٔ جدال ممتد با اندیشهٔ یونانی می‌داند. وی در تأیید پیشگامی مسلمین در روش تجربی شاهد مثال‌هایی را از آثار و نظریه‌های علمی جاحظ و ابن مسکویه در نظریهٔ تکامل، بیرونی در ریاضیات و مسئلهٔ زمان، خوارزمی در جبر و اعداد و عراقی و خواجه محمد پارسا در روان‌شناسی دینی ذکر می‌کند.[۶]
اقبال و مولوی

 
سنگ یادبود اقبال لاهوری در جوار آرامگاه مولوی در قونیه
دل‌بستگی و وابستگی اقبال به مولانا را می‌شود از جنس همان عشق پرسوز و گدازی دانست که خود مولانا را به شمس تبریزی مجذوب کرده‌است:
به کام خود دگر آن کهنه می‌ریز  که با جامش نیرزد ملک پرویز
ز اشعار جلال‌الدّین رومی
 به دیوار حریم دل بیاویز
سراپا درد و سوز آشنائی  وصال او زبان‌دان جدائی
جمال عشق گیرد از نی او  نصیبی از جلال کبریائی
به‌روی من در دل بازکردند  ز خاک من جهانی سازکردند
ز فیض او گرفتم اعتباری  که با من ماه و انجم سازکردند
خودی تا گشت مهجور خدائی  به فقر آموخت آداب گدائی
ز چشم مست رومی وام‌کردم
 سروری از مقام کبریائی
انتقادات
گروهی از روشنفکران به این مسئله که اقبال مفهوم انسان نیچه را مقبول دانسته خرده گرفته‌اند. باور به مفهوم اَبَرمرد در توصیفات اقبال در مورد خودمحوری، خود بودن و احیاء تمدن اسلامی بازتاب یافته‌است. تشویق اقبال به بازگشت اسلام به صحنه سیاست و ضدیت با تمدن غرب و رد دستاوردهای فرهنگی و علمی غرب از دیگر مسائل مورد انتقاد گروه‌هایی از اندیشمندان است. چندین تن از دانشوران توصیفات شاعرانه او از زندگی کاملاً مطابق با قوانین اسلام را غیرعملی دانسته و آن را بی‌اعتنایی و بی‌احترامی به جوامع گوناگون با میراث متنوع فرهنگی بشر می‌دانند. در نظر بسیاری پافشاری اقبال بر یگانگی اسلامی و جدایی فرهنگی از دیگران به همزیستی جوامع بشری لطمه می‌رساند.
در حالیکه در حوزه زبانی اردو از او به عنوان شاعری بزرگ یاد می‌شود ولی باور عمومی بر اینست که اشعار اردوی اقبال نسبت به آثار اولیه فارسی او ضعیفترند و الهام‌بخشی، نیرو و سبک لازم را دارا نیستند.
آثار
ناله یتیم نخستین اثر اقبال بود و وی آن را در سال ۱۸۹۹ در جلسه سالیانه انجمن حمایت‌الاسلام در لاهور خواند. آثار اقبال به طور کلی عبارت‌اند از[۷]:
• علم‌الاقتصاد: نخستین کتاب درباره اقتصاد به زبان اردو، چاپ ۱۹۰۳ در لاهور.
• تاریخ هند
• اسرار خودی (منظوم، فارسی)
• رموز بیخودی (منظوم، فارسی)
• پیام مشرق (منظوم، فارسی)
• بانگ درا
• زبور عجم (منظوم، فارسی)
• جاویدنامه (منظوم، فارسی)
• پس چه باید کرد ای اقوام شرق (منظوم، فارسی)
• احیای فکر دینی در اسلام (انگلیسی) [۸]
• توسعهٔ (سیر) حکمت در ایران (انگلیسی) [۹]
• مثنوی مسافر
• بال جبرئیل
• ضرب کلیم
• ارمغان حجاز
• یادداشت‌های پراکنده
نمونهٔ اشعار
آنچه از خاک تو رُست ای مرد حرّ  آن فروش و آن بپوش و آن بخور
آن جهان‌بینان که خود را دیده‌اند  خود گلیم خویش را بافیده‌اند
ای امین دولت تهذیب و دین  آن ید بیضا برآر از آستین
خیز و از کار اُمم بگشا گره  نقشه اَفرنگ را از سر بنه
نقشی از جمعیت خاور فکن  واستان خود را ز دست اهرمن
ای اسیر رنگ، پاک از رنگ شو  مؤمن خود، کافر افرنگ شو
رشتهٔ سود و زیان در دست توست  آبروی خاوران در دست توست
اهل حق را زندگی از قوّت است  قوّت هر ملّت از جمعیت است
دانی از افرنگ و از کار فرنگ  تا کجا در بند زُنّار فرنگ؟
زخم از او، نشتر از او، سوزن از او  ما و جوی خون و امید رفو؟
گر تو می‌دانی حسابش را درست  از حریرش نرمتر، کرباس توست
بوریای خود به قالینش مده  بیدق خود را به فرزینش مده
هوشمندی از خُم او مِی نخورد  هر که خورد، اندر همین میخانه مُرد
________________________________________
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما  ای جوانان عجم جان من و جان شما
غوطه‏ها زد در خمیر زندگی اندیشه‏ام  تا به دست آورده‏ام افکار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت  ریختم طرح حرم در کافرستان شما
فکر رنگینم کند نذر تهی دستان شرق  پاره لعلی که دارم از بدخشان شما
می‏رسد مردی که زنجیر غلامان بشکند  دیده‏ام از روزن دیوار زندان شما
حلقه گرد من زنید ای پیکران آب و گل  آتشی در سینه دارم از نیاکان شما
مراجع
1. ↑ صفحهٔ ۹ The Sayings of Rumi and Iqbal
2. ↑ Pakistan Times (November ۹, ۲۰۰۴)‎‏
3. ↑ شورای گسترش زبان فارسی(برگرفته از مهر). «گفت‌وگویی با محمدکاظم کاظمی دربارهٔ گمنامی بیدل دهلوی». سپتامبر ۲۰۰۶. بازبینی‌شده در سپتامبر ۲۰۰۶.
4. ↑ تقوی: ص ۵۵
5. ↑ تقوی: ص ۵۶
6. ↑ تقوی: ص ۵۷
7. ↑ رادفر، ابوالقاسم، گزیده اشعار فارسی اقبال لاهوری، تهران: مؤسسه انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۹خ، صص۱۲-۱۴.
8. ↑ عنوان انگلیسی: The Reconstruction of Religious Thought in Islam
9. ↑ عنوان انگلیسی: Development of Metaphysics in Persia
• تقوی، محمد ناصر، دوام اندیشهٔ سیاسی در ایران: ارزیابی تحلیلی نظریهٔ زوال اندیشهٔ سیاسی، قم: بوستان کتاب قم، ۱۳۸۴
• گفته‌های رومی و اقبال (انگلیسی)

سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
 
سپهری در سال های نوجوانی پدرش را از دست داد و در یکی از شعرهای دوره جوانی از پدرش یاد کرده است (خیال پدر) یکسال بعد از مرگ او سروده است:
 
در عالم خیال به چشم آمدم پدر
کز رنج چون کمان قد سروش خمیده بود
دستی کشیده بر سر رویم به لطف و مهر
یک سال می گذشت، پسر را ندیده بود

مادر سپهری فروغ ایران سپهری بود. او بعد از فوت شوهرش، سرپرستی سهراب را به عهده گرفت و سپهری او را بسیار دوست می داشت.
 
دوره کودکی سپهری در کاشان گذشت. سهراب دوره شش ساله ابتدایی را در دبستان خیام این شهر گذرانید.
 
سپهری دانش آموزی منظم و درس خوان بود و درس ادبیات را دوست داشت و به خوش نویسی علاقه مند بود.
 
سپهری در سال های کودکی شعر هم می گفت، یک روز که به علت بیماری در خانه مانده و به مدرسه نرفته بود با ذهن کودکانه اش نوشت:
 
ز جمعه تا سه شنبه خفته نالان
نکردم هیچ یادی از دبستان
ز درد دل شب و روزم گرفتار
ندارم من دمی از درد آرام



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: علامه اقبال , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1006
نویسنده : آوا فتوحی

 

قیصر امین‌پور در ۲ اردیبهشت ۱۳۳۸ در شهرستان گتوند در استان خوزستان به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در گتوند و متوسطه را در دزفول سپری کرد و در سال ۵۷ در رشته دامپزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد ولی پس از مدتی از این رشته انصراف داد.
قیصر امین‌پور، در سال ۱۳۶۳ بار دیگر اما در رشته زبان و ادبیات فارسی به دانشگاه رفت و این رشته را تا مقطع دکترا گذراند و در سال ۷۶ از پایان‌نامه دکترای خود با راهنمایی دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی با عنوان «سنت و نوآوری در شعر معاصر» دفاع کرد. این پایان‌نامه در سال ۸۳ و از سوی انتشارات علمی و فرهنگی منتشر شد.
او در سال ۱۳۵۸، از جمله شاعرانی بود که در شکل‌گیری و استمرار فعالیت‌های واحد شعر حوزه هنری تا سال ۶۶ تأثیر گزار بود. وی طی این دوران مسئولیت صفحه شعر ِ هفته‌نامه سروش را بر عهده داشت و اولین مجموعه شعر خود را در سال ۶۳ منتشر کرد. اولین مجموعه او «در کوچه آفتاب» دفتری از رباعی و دوبیتی بود و به دنبال آن «تنفس صبح» تعدادی از غزلها و شعرهای سپید او را در بر می‌گرفت. امین پور هیچگاه اشعار فاقد وزن نسرود و در عین حال این نوع شعر را نیز هرگز رد نکرد.
دکتر قیصر امین‌پور، تدریس در دانشگاه را در سال ۱۳۶۷ و در دانشگاه الزهرا آغاز کرد و سپس در سال ۶۹ در دانشگاه تهران مشغول تدریس شد. وی همچنین در سال ۶۸ موفق به کسب جایزه نیما یوشیج، موسوم به مرغ آمین بلورین شد. دکتر امین‌پور در سال ۸۲ به‌عنوان عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی برگزیده شد.

از وی در زمینه‌هایی چون شعر کودک و نثر ادبی، آثاری منتشر شده‌است که به آنها اشاره می‌کنیم:
• طوفان در پرانتز (نثر ادبی، ۱۳۶۵)،
• منظومه ظهر روز دهم (شعر نوجوان، ۱۳۶۵)،
• مثل چشمه، مثل رود (شعر نوجوان، ۱۳۶۸)،
• بی‌بال پریدن (نثر ادبی، ۱۳۷۰)
• به قول پرستو (شعر نوجوان، ۱۳۷۵).
• مجموعه شعر آینه‌های ناگهان (۱۳۷۲)،
• گزینه اشعار (۱۳۷۸، مروارید)
• مجموعه شعر گل‌ها همـه آفتابگردان‌اند (۱۳۸۰، مروارید)،
• دستور زبان عشق (۱۳۸۶، مروارید) اشاره کرد.
«دستور زبان عشق» آخرین دفتر شعر قیصر امین پور بود که تابستان ۱۳۸۶ در تهران منتشر شد و بر اساس گزارش‌ها، در کمتر از یک ماه به چاپ دوم رسید.
وی پس از تصادفی در سال ۱۳۷۸ همواره از بیماری‌های مختلف رنج می‌برد و حتی دست کم دو عمل جراحی قلب و پیوند کلیه را پشت سر گذاشته بود و در نهایت حدود ساعت ۳ بامداد سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ در بیمارستان دی درگذشت. پیکر این شاعر در زادگاهش گتوند و در کنار مزار شهدای گمنام این شهرستان به خاک سپرده شد.
پس از مرگ وی میدان شهرداری منطقه ۲ واقع در سعادت آباد به نام قیصر امین پور نامگذاری شد.
حسرت همیشگی:
حرف‌های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می‌شود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر می‌شود

طرحی برای صلح (۳)

شهیدی که برخاک می خفت
سرانگشت در خون خود می‌زد و می‌نوشت
به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ
که بر جنگ



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: قیصر امین پور , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 979
نویسنده : آوا فتوحی

عماد خراسانی در سال 1300 در مشهد به دنیا آمد واز دوازده سالگی به سرودن شعر پرداخت . دیوان اشعار وا چندین بار چاپ شده است . مجموعه ای از اشعارش نیز با عنوان ورقی چند از دیوان عماد خراسانی با مقدمه مهدی اخوان ثالث منتشر شده است .دیوان کامل او نیز منتشر شده است
عماد خراسانی یکی از مشهورترین غزلسرایان معاصر است که بسیاری از غزلهای او در حافظه دوستداران شعر کلاسیک معاصر نقش بسته است . عماد خراسانی شاعر عاشقانه هاست ، عشق در شعر او کیفیتی خاص و عمری پایدار دارد .از این روست که وقتی از عشق سخن میگوید از ژرفای روح و جان خویش بانگ بر می آورد عماد در اکثر قالبهای کلاسیک شعر فارسی اشعار زیبا و ارزشمندی آفریده است . غزلهای ناب و قطعات و مسمطهاس ترکیبی و مثنوی های زیبا ، مجموعه اشعار او را کامل می کنند . عماد به شعر ایرج میرزا و ساده گویی و صداقت وی علاقه و توجهی بارز نشان داده است .
عماد زبانی روان ، گویا ، گیرا ، زنده و پر احساس دارد که در عین حال فصیح و شیواست.
مهدی اخوان ثالث در مقدمه ورقی چند از دیوان عماد میگوید « سخن عماد اغلب فصیح و بلیغ و بلند است و اگر فتوری در کلامش دیده می شود از آن جهت است که او بعد از سرودن و فرود آمدن از حال سرایش و تغنی در موالید طبع خود کمتر نجدید نظر و آرایش روا می دارد »
اشعار عماد اشعاری هستند که از درون جان وی میتراود و زبان دل اوست و نافذ در دل و جان همگان ، وی عاقبت در صبح روز شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۲ در تهران در سن ۸۲ سالگی درگذشت

پرویز خائفی یکی از غزلسرایان معاصر، عماد خراسانی را یکی از معتبرترین چهره های غزل معاصر دانسته و گفت: در دوره ای که غزل در ادبیات ما شرایط خاصی داشت و به سکون و سرگردانی رسیده بود، «محمد حسین شهریار» ، «حسن رهی معیری» و «عماد خراسانی» هر کدام با زبان و بیان خاص خودشان در پی غزل اصیل و سنتی رفتند. در ضمن اینکه عماد با حفظ ساختار و استحکام شعر کهن، حالاتی را ارایه میدهد که قابل توجه است و درد جامعه امروز را میشناسد.
خائفی درباره زندگی و شعر عماد گفت: نکته مهم در غزل عماد، تجلی دردها، ناراحتیها و سرخوردگیهایی است که او در زندگیاش با آنها روبرو بوده است. او اصالت غزل را حفظ میکرد و هیچ وقت از روی تفنن غزل نگفته است ، بلکه مفهوم غزل یعنی عشق و دوست داشتن را شناخته وبه کار میبرد. خائفی کار عماد را بالاتر از شهریار دانست و گفت: شهریار تراش خاص زبان فارسی را گاهی اوقات رعایت نمیکرد، ولی زبان عماد شفاف و تراش داده شده است.
حسین منزوی نیز غزل عماد را غزلی بینابین دانسته و گفت: غزل عماد ضمن اینکه به ارزشهای کلاسیک پایبند است، از برخی فضاها و اصولهای تازه هم خالی نیست. غزل عماد عاشقانه است و کمتر از مضامین فلسفی و اجتماعی استفاده کرده است. منزوی گفت: غزل عماد، غزل و تغزل و حدیث نفس است. البته طبیعی است که در سن و سال پیری مانند همه به شکایت از دنیا و مسائل آن بپردازد، اما غزل او مانند غزل سایه و یا نیستانی نیست که علاوه بر طرح مضامین شخصی و عاطفی، به مشکلات اجتماعی و مسائل زمانه نیز بپردازد.


نمونه‌ای از غزل‌های عماد خراسانی ـ غزلسرا و تصنیف‌سرای معاصر:

پیش ما سوختگان، مسجد و میخانه یکیست
حرم و دیر یکی، سبحه و پیمانه یکی است
اینهمه جنگ و جدل حاصل کوته‌نظریست
گر نظر پاک کنی، کعبه و بتخانه یکیست
هر کسی قصه شوقش به زبانی گوید
چون نکو می‌نگرم، حاصل افسانه یکیست
اینهمه قصه ز سودای گرفتارانست
ورنه از روز ازل، دام یکی، دانه یکیست
ره هرکس به فسونی زده آن شوخ ار نه
گریه نیمه شب و خنده مستانه یکیست
گر زمن پرسی از آن لطف که من می‌دانم
آشنا بر در این خانه و بیگانه یکیست
هیچ غم نیست که نسبت به جنونم دادند
بهر این یک دو نفس، عاقل و فرزانه یکیست
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد
پیش آتش، دل شمع و پر پروانه یکیست
گر به سرحد جنونت ببر عشق عماد
بی‌وفایی و وفاداری جانانه یکیست


دلم آشفته ي آن مايه ي ناز است هنوز مرغ پر سوخته در پنجه ي باز است هنوز
جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسيد دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز
گر چه بیگانه زخود گشتم و دیوانه عشق یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز
گر چه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب دل سودا زده در سوز و گداز است هنوز
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
گر چه رفتی ز دلم حسرت روی تو نرفت در این خانه به امید تو باز است هنوز
این چه سوداست عمادا که تو در سر داری وین چه سوزیست که در پرده ی ساز است هنوز



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: عماد خراسانی ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 996
نویسنده : آوا فتوحی

 

عبدالجواد بجنگردی معروف به ادیب نیشابوری(ادیب اول-یکم)، ادب شناس،شاعر، محقق، مدرس و اندیشمند معروف دوره مشروطیت است.ادیب به دو زبان فارسی و عربی شعر سروده است.در تاریخ ادبیات صدوپنجاه سال اخیر نیشابور دو نفر معروف به ادیب بودند:یکی میرزا عبدالجواد بجنگری معروف به ادیب اول و شیخ محمدتقی ادیب نیشابوری معروف به ادیب دوم و متخلص به راموز که شاگرد ادیب اول بوده است.

سبک شعری

او اطلاعات فراوانی از دانش‌های گوناگون اسلامی و علوم قدیم داشته‌است و اشرافش به واژه‌های فارسی و عربی، شعر او را از اشارات و تلمحیات مختلف سرشار کرده و این منطقی بودن و آگاهانه سرودن‌ها سبب شده‌است تا در شعر او شور، حال و عواطف شاعرانه کمتر مورد توجه قرار گیرد. درسرودن شعرازسبک قاآنی پیروی می‌کرد. اما بعد ازمدتی به شیوه ترکستانی روی آورد و سرانجام خود صاحب سبکی ویژه شد. ادیب نیشابوری شاعری توانا بود و انتخاب الفاظ و انسجام ترکیبات و معانی دقیق ازخصوصیات بارز شعراوست.

تقسیم بندی اشعار او

اشعار او را به سه دسته تقسیم کردند:

  • اشعاری که در جوانی به پیروی از قاآنی سروده‌است که بعدها خودش نپسندید.
  • اشعاری که به سبک خراسانی سروده که به علت برخورداری از واژگان غنی، بسیار استادانه‌است.
  • اشعار عرفانی و صوفیانه که گویا خودش بیشتر این اشعار را دوست می‌داشته‌است.

تدریس

او در سال ۱۲۹۷ قمری به مشهد رفت و در «مدرسه خیرات خان» و «مدرسه فاضل خان» و «مدرسه نواب» درس خواند .از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۴۴ -مرگ-در مشهد به تدریس پرداخت.ادیب نیشابوری در دو سطح عالی و متوسط تدریس داشت. در سطح متوسط برای عموم طلاب بیشتر شرح نظام، مغنی و مطول می گفت و برای شاگردان خصوصی اش، سطح عالی ادبیات عرب. او منظومه ملاهادی سبزواری در فلسفه و منطق را هم تدریس می کرد. شیوه تدریس او خطابی بود و شاگرد اجازه بحث و سؤال نداشت. او چون می دانست که با این روش، درس را به گونه ای تقریر می کند که هیچ اشکالی حتی برای شاگردی با پایین ترین سطح استعداد برجای نمی ماند. ادیب، فارسی و عربی را فصیح می گفت و به یاری حافظه اش که بسیار قوی بود، تمام دانسته های خودش را به طرز منسجم به شاگردانش القا می کرد و همین امر سبب بود که حلقه های درسی اش، آنچنان شیرین و جذاب شود که گاهی بیشتر از ۳۰۰ طلبه در آن شرکت می کردند. پیش از اینکه او را شاعری ارزشمند بدانند، مدرسی توانا و قابل می دانند. در مکتب او ادبا و فضلای بسیاری پرورش یافتند و به دست افراد مکتب او، نخستین دانشکده های ادبیات در ایران تأسیس شد.

آثار

ادیب چشمان ضعیفی داشته ازین رو آثار زیادی ازو بر جای نمانده است.ازادیب نیشابوری علاوه بردیوان اشعار به نام لآلی مکنون، «بخشی ازشَرح مُعَلَّقات سَبعه و رساله‌ای درجمع بین عروض عربی و فارسی» باقیست.

شاگردان

ملک‌الشعرا بهار، محمد پروین گنابادی و بدیع‌الزمان فروزانفر وادیب طوسی ، محمد تقی مدرس رضوی، محمد فرخ، محمد تقی ادیب نیشابوری، محمد علی بامداد، سید جلال الدین تهرانی، سید حسن مشکات طبسی، محمد علی سجادی، از جمله شاگردان مشهور او بودند

اخلاق و رفتار او

او زندگی بسیار ساده و برخلاف محیط علمی آن روز، وضع ظاهری اش آمیزه ای از سنت های قدیم و جدید بود. با آنکه تنگدست بود ولی از مناعت طبع و عزت نفس بالایی برخوردار بود، درآمد او فقط مستمری سالانه مدرسه نواب مشهد و مقدار کمی که از ملک ارثی به او میرسید، بوده است. دعوت هیچ یک از ثروتمندان و خان های خراسان را قبول نمی کرد، در اواخر عمرش جز با صیدعلی خان با کس دیگری مراوده نداشت، در مقابل صاحب منصبان، و بزرگان اصلا سر تعظیم فرود نیاورد. مدح کسی را نمی گفت ( تنها قصیده اش -مربوط به مدح-درباره مظفرالدین شاه، به سبب افتتاح مجلس شورای ملی بود.) او در عمرش فقط یک ریاست قبول کرد، ریاست انجمن ادبی خراسان. زندگی او در درس و بحث خلاصه می شد. تنها یکبار در اواخر عمرش به زادگاه خود و سفری به کاشمر و اطراف تربت حیدریه کرد. تفریح و گردش او فقط در باغهای اطراف مشهد بود که بیشتر آن، به بحث های ادبی می گذشت و گاهی هم در پایان هفته به منزل دوستانش چون ایرج میرزا و میرزاقهرمان (شکسته) می رفت.

نظرات خاص

ادیب ضمن کسب علوم دینی، به تدریج بر دانسته های ادبی و تاریخی خود افزود. او همچنین نظریات ملاصدرا را می پسندید و در نجوم و جبر و مقابله و حساب و هندسه تسلط کامل داشت. اما تخصص او در علوم ادبی بود. او تمام قاموس و برهان قاطع را در حفظ نموده و افزون بر دوازده هزار بیت از اشعار عرب جاهلی را به خاطر سپرده بود.همچنین ادیب هیچگاه تدریس اش را حتی در روزهای تعطیل رسمی، رها نمی کرد. می گوید: احترام پیامبران و ائمه اطهار به خاطر علم آن هاست.ترک علم چه معنی دارد؟ رسول خدا گفته که ز گهواره تا گور دانش بجوی. نفرموده غیر از بعضی روزها.

نمونه شعر

همچو فرهاد بود کوه کنی پیشه ما

کوه ما : سینه ما ناخن ما : تیشه ما

شور شیرین ز بس آراست ره جلوه گری

همچو فرهاد تراود ز رگ و ریشه ما

بهر یک جرعه ی جام منت ساقی نکشیم

اشک ما : باده ما دیده ما : شیشه ما

عشق شیری قوی پنجه و می گوید فاش

هرکه از جان گذرد بگذرد از بیشه ما



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: ادیب نیشابوری ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1347
نویسنده : آوا فتوحی

پروین دولت‌آبادی (۱۳۰۳-۱۳۸۷)، شاعر و از بنیان‌گذاران شورای کتاب کودک بود[۱][۲]


کتاب شعر گل بادام او جایزه شعر شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ را از آن وی کرد [۳][۴].

پروین در سال ۱۳۰۳ در محله اصفهان از مادری فرهنگی و مدیر  به نام فخرگیتی و پدری که رئیس اوقاف اصفهان بود به نام حسام‌الدین دولت‌آبادی زاده شد. او ابتدا به مدرسه ناموس در اصفهان رفت اما به زودی همراه خانواده‌اش به تهران رفت و دوره ابتدایی را در دبستان نوروز به پایان برد. پروین سال‌های اولیه دبیرستان را در مدرسه نور و صداقت که آموزگاران انگلیسی داشت گذراند و سال‌های بعد را در مدرسه آمریکایی نوربخش تحصیل کرد[۴].

پس از دبیرستان تصمیم داشت تحصیل را در رشته نقاشی و مجسمه‌سازی در دانشکده هنرهای زیبا ادامه دهد و چند جلسه هم در دانشگاه شرکت کرد اما بازدید از یک پرورشگاه مسیر او را عوض کرد. پرورشگاه متعلق به شهرداری تهران بود و پدرش ریاست کل آن را برعهده داشت. خواهرش مهین نیز به اداره بخش [۴].

وی تلاش کرد تا شعر کودکان را از حالت پند گونه خارج کرده و اشعاری که جنبه سرگرمی و تفریح برای ایشان داشته باشد ارائه کند. وی هم چنین آثاری برای بزرگسالان نیز در هر دو سبک سنتی و نیمایی سروده است. وی از معدود نویسندگانی است که آثارش در کتب درسی نیز آمده است[۴].

پروین دولت آبادی روز سه‌شنبه ۲۷ فروردین سال ۱۳۸۷ شمسی در سن ۸۴ سالگی بر اثر سکته قلبی در تهران درگذشت[۵] و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا دفن گردید.

 

آثار [ویرایش]

  • گل بادام (برگزیده شورای کتاب کودک در سال ۱۳۶۶ [۴])
  • بر قایق ابرها
  • شوراب
  • هلال نقره‌سا
  • آتش و آب
  • باز می‌آید پرستو نغمه‌خوان
  • گنجشک و وزغ
  • شهر سنگ
  • در بلورین جامه انگور
  • جمجمک برگ خزان
  • گذری در ادبیات کودکان
  • یک بازیگر
  • و ویرایش بیش از ۲۰ کتاب کودکان. علیرضا قزوه متولد 1342 در شهرستان گرمسار است. تا دیپلم تجربی را در این شهر سپری کرد و بعد برای ادامه تحصیل به قم رفت و تا سال 1369 در این شهر بود. لیسانس حقوق قضایی خود را از دانشگاه قم گرفت و تحصیلات تکمیلی خود را رشته ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد واحد تهران مرکزی در مقطع فوق لیسانس و فیلولوژی از دانشگاه دولتی ملی تاجیکستان در مقطع دکتری ادامه داد.
    وی مدتی در جراید و رسانه های کشور از جمله روزنامه جمهوری اسلامی ، روزنامه اطلاعات ، مجله امید انقلاب، ادبستان و اهل قلم و برنامه های ادبی رادیو کار کرده است.
    قزوه از سال 1377 تا 1379 به عنوان وابسته فرهنگی در تاجیکستان بوده است. ایشان همچنین با راه اندازی نخستین جشنواره شعر فجر قدمی جدی برای معرفی و ارتقاء شعر ایران برداشته است. قزوه به مدت یک سال نیز عهده دار ریاست شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. وی از سال 1386 تاکنون به عنوان وابسته فرهنگی و مدیر مرکز تحقیقات فارسی دهلی نو مشغول به فعالیت است.از قزوه حدود 40 کتاب شعر و نقد و سفرنامه و نثر و تحقیق به چاپ رسیده است.
    کتابهای از نخلستان تا خیابان ، شبلی در آتش، این همه یوسف، عشق علیه السلام، قطار اندیمشک، با کاروان نیزه، سوره انگور و انگشتری سوم خاتم از مجموعه های اشعار اوست.
    قزوه در زمینه سفرنامه نویسی نیز دو اثر پرستو در قاف (سفرنامه حج) و قونیه در قطار(سفرنامه قونیه) را چاپ کرده است.
    تصحیح نسخه خطی بیدل به انتخاب بیدل به همراه پروفسور شریف حسین قاسمی، چاپ دیوان دوجلدی بیدل نسخه رامپور(قدیمی ترین و معتبرترین نسخه بیدل با 251 غزل به دستخط خود وی ) و تصحیح تذکره کلمات الشعرای سرخوش و کتاب خورشیدهای گمشده (معرفی شعر تاجیکستان در یکصد سال اخیر) از دیگر کارهای پژوهشی وی می باشد.
    آثار شعر و نثر این شاعر در کتابهای درسی نیز به چاپ رسیده است. ضمن آن که اشعاری از این شاعر در دفترهای مستقل و جمعی به بیش از ده زبان زنده دنیا ترجمه شده است. وی همچنین سفرهای فرهنگی و شعرخوانی به چندین کشور دنیا داشته است.

 18:05:35



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: پروین دولت آبادی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1101
نویسنده : آوا فتوحی
  • گاهی کوتاه به زندگی و آثار زنده یاد، استاد یداله بهزاد کرمانشاهی
  • پرورد که هر کدام از آنها، امروز استادی توانا شده اند و در سنگر های گوناگون، خدمتگزار مردم بوده و هستند.
    استاد بهزاد در جوانی به ورزش های باستانی، وزنه برداری و بسکتبال روی آورد، در کنار کلاس درس، مدتی هم مربی بسکتبال شد و با زحمت و تلاش فراوان توانست تیم های وزنه برداری و بسکتبال کرمانشاه را راه اندازی و آماده کند و به جوانان ورزشکار، علاوه بر فنون ورزشی، درس ایمان، اخلاق، ادب و انسانیت بدهد.‏
    او همچنین شاگردان علاقمند به روزنامه نگاری، نویسندگی، شاعری، خوشنویسی،نقاشی و کتابخوانی را زیر چتر حمایت خود گرفت و برای آنها کلاسهای فوق برنامه می گذاشت و در تعلیم، آموزش و راهنمایی آنها کوشش فراوان می کرد. تا این اواخر هنوز خط ها، نقاشی ها و برخی از روزنامه های دیواری آن سال های دانش آموزان را چون یادگاری عزیز، نگهداری می کرد.
    بیست و هفت سال از عمر پر برکت او در خدمت به فرهنگ کرمانشاه و پرورش نسل جوان گذشت. در اوقات فراغت، وقت ایشان به مطالعه، سرودن شعر و پرداختن به خوشنویسی، سپری می شد.
    او دانشمند فرزانه، معلمی ادیب و شاعری توانا بود که علاوه بر شاعری، در هنر خوشنویسی دست داشت و از تعلیمات استادان بزرگ خوشنویسی کشور، همانند علی اکبر کاوه، حسن خطاط، محمد رضا اقبال، غلامحسین امیر خانی و شکسته نویس برجسته، یداله کابلی خوانساری بهره مند شده بود.‏
    ایشان با اکثر خوشنویسان و هنرمندان کرمانشاه، دوستی، محبت و روابط هنری و معنوی عمیقی داشت که از آن میان می توان، فقیه فاضل و هنرمند، حضرت آیت الله استاد سید مرتضی نجومی را یاد کرد.
    استاد بهزاد، در تمام عمر پر بار خود، وابسته به هیچ حزب، گروه و سازمانی نبود. او، به هیچ پست و مقامی تن در نداد و تا آخر عمر معلمی ساده و صادق باقی ماند و جز خدای بزرگ، در برابر صاحبان زر و زور و قدرتمندان متکبر، هیچ گاه سر تسلیم فرود نیاورد.
    از نظر فکر و اندیشه های سیاسی و اجتماعی به سیره و راه و روش مولایش علی (ع) عمل می کرد و همواره یار مظلوم و دشمن ظالم بود و می سرود:
    نام زیبای تو شد ورد زبانم، یاعلی
    تا به دفع هر غمی بخشد توانم، یاعلی
    در دل از مهر تو دارم آفتابی،نیست غم
    اختری گر نیست در هفت آسمانم،یاعلی
    در جوانی، به نهضت ملی ایران و مبارزات جانانه دکتر مصدق و یارانش با استعمار گران خارجی و مستبدان داخلی، دل بسته بود و این علاقه تا آخر عمر، در دل و جانش می جوشید، او همواره آبادی، آزادی و سرافرازی وطنش را بسیار دوست می داشت و با تمام وجود می گفت:
    در میان آتش و خون ای وطن، من با توام
    ور بباید گفت ترک جان و تن، من با توام
    نیست جز گر روز شادی بهره رندان شود
    خوان رنگین تو، در روز محن، من با توام
    مرگ پیوند ما را نگسلد از هم، که باز
    در دل گور و در آغوش کفن، من با توام
    ترک مادر کی تواند گفت فرزند شریف
    ای گرامی مادر من، ای وطن، من با توام
    از میان شعرا و دانشمندان معاصر ایران، بیش از همه با استادان سخن، محمد حسین شهریار، امیری فیروز کوهی، حبیب یغمایی، دکتر پرویز خانلری، ایرج افشار، محمود فرخ، مهدی اخوان ثالث، محمد قهرمان، دکتر شفیعی کدکنی، باقر زاده ی بقا، نوید، قدسی، سهی و کمال خراسانی و از همشهریان خود با بسیاری از شاعران، نویسندگان، هنرمندان، فضلا و پژوهشگران کرمانشاهی، دوستی، انس و الفت و ارادت مخصوص داشت، که به عنوان نمونه می توان از جلیلی بیدار، کیوان سمیعی، نواب صفا، خان بابا جیحونی، علی اشرف نوبتی( پرتو)، جلیل قریشی زاده (وفا)، مسعود مشکین پوش و بسیاری از دوستان و سروران بزرگ نام برد که برای پرهیز از درازای سخن، به همین مختصر بسنده می کنیم.
    استاد بهزاد، مطالعات عمیقی در شعر و ادب فارسی و عربی داشت و همواره در عرفان، فلسفه، هنر و ایرانشناسی، مطالعه، پژوهش و جستجو می کرد.
    در این زمینه ها، شاید کتابخانه عظیم و پر بار او در غرب کشور، منحصر به فرد باشد.
    او اگر چه شاعری ادیب و هنرمندی برجسته، وارسته، خلوت نشین و بی ادعا بود، ولی برخلاف نظر برخی معاصران، منزوی و دور از اجتماع نبود زیرا که او با دوستان صمیمی قدیم همچنین با جوانان شاعر و هنرمند،نشست و برخاست می کرد و از معاشرت با این عزیزان لذت می برد و به شکل های گوناگون، پناهگاه، راهنما و مشکل گشای همگان بود.
    در شعر بیشتر به سبک خراسانی و قصیده سرایان بزرگ آن سبک، سخنوری می کرد ولی به سبک های عراقی، هندی – اصفهانی یا ((طرز نو)) و مضمون سازی ها و باریک اندیشی های صائب تبریزی و پیروانش نیز توجه خاص داشت. و علاوه بر قصیده های بلند و محکم، غزل های پر شور و حال، قطعه ها، مثنوی ها، رباعی ها، دو بیتی ها و شعر نو، به شیوه نیما و اخوان ثالث، اشعار فراوانی سروده و آثار گرانبهایی پدید آورده است که هر کدام از آنها، فکر و مضمون تازه ای دارند و اندیشه و پیام انسانی و اخلاقی را به انسان می رسانند.
    مضامین اشعارش متنوع و بیشتر عاشقانه، عرفانی، اخلاقی، اجتماعی و شعر های تند انتقادی در زمان خفقان رژیم ستم شاهی است.
    این شاعر دانشمند حدود ده هزار بیت شعر نغز، لطیف و استوار که تنهایک دهم آنها به صورت گزیده اشعار ((گلی بی رنگ)) چاپ و منتشر شده است، مجموعه دیگری به نام ((یادگار مهر)) در دست چاپ است که ان شا الله به زودی منتشر می شود.
    تواضع و بی ادعایی آن بزرگوار در انتخاب عنوان نخستین گزیده اشعارش، برای همگان آشکار است که ایشان شعر های دلپذیر خود را که چون گلهای زیباو خوش رنگ و بو، زینت دهنده گلزار ادب این مرز و بوم است با شکسته نفسی تمام ((گل بی رنگی )) نامیده است.
    یک جلد از کلیات چند جلدی اشعار منتشر نشده اش شامل(( اخوانیات)) و یک جلد دیگر آن، در بر گیرنده ((اشعار محلی و کردی کرمانشاهی)) اوست.
    یکی دیگر از خدمات برجسته و ادبی ماندگار ادبی استاد بهزاد در زمینه شعر و پژوهش، تالیف ((تذکره مفصل یا جنگ بزرگ کرمانشاه از عصر قاجار تا امروز )) می باشد که در دو جلد تنظیم شده است.
    مجموعه های خطی بسیاری ازشعرای کرمانشاه را نیز جداگانه مدون و آماده چاپ کرده بود که به عنوان مثال می توان از دیوان های (( نامی))، ((بیدل))،((سلطان کلهر))، ((الله دوست سالک))، (( بسمل))، و ((محرم کرمانشاهی)) نام برد.
    برخی از اشعار استاد بهزاد، در سال های دور، (سال های قبل از انقلاب)،آن هم بیشتر به وسیله دوستان و ارادتمندانش، در مجله های وزین و ارزشمندی همچون یغما، سخن، آینده،صدف، جهان نو، نگین و غیره چاپ و منتشر شده است.
    از ویژگی های پسندیده آن استاد بزرگوار، اعتقادات عمیق دینی، وطن دوستی، پرهیز از خود نمایی، داشتن انصاف، وارستگی، مبارزه با ظلم و ریاکاری، بلند نظری، دستگیری از ناتوانان، لطف و محبت بی دریغ با دوستان، ارادتمندان و شاگردان بود.
    همچنین به خانواده، بستگان و خواهران فرشته سیرت، بزرگوار و فداکارش که در تمام عمر، یار و یاورش بودند، علاقه ای فوق العاده داشت و در نهایت، تسلیم عارفانه اش در برابر پروردگار بود.
    مناعت طبع، وارستگی و بزرگواری استاد، مقوله ای جداست که باید بیشتر از هر چیز مورد توجه باشد، یکی از آن موارد این است: پس از آنکه سال 1359 به تقاضای خود از فرهنگ باز نشسته شد، نظر به مراتب فضل و دانشی که استاد شفیعی کدکنی و دیگر استادان دانشمند دانشگاه، در ایشان سراغ داشتند هر چند، اصرار کردند که تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه رازی کرمانشاه را بپذیرد، ضمن تشکر از لطف آنها، پیشنهادشان را قبول نمی کردند و پیوسته می فرمودند : (( من باز نشسته شده ام و دیگر توان کاری ندارم ))
    مورد دیگر آنکه سال گذشته، قصیده پر شور و محکمی از او به نام (( وطن من)) با مطلع:
    آباد بماناد، هماره وطن من
    کز اوست سرور دل و شور سخن من
    به وسیله دوستدارانش، در روزنامه اطلاعات چاپ شد. بدون اطلاع ایشان، آنرا در جشنواره فجر شرکت دادند که به همراه شعر استاد مهدی اخوان ثالث ((تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم)) با رای هیات داوران، بهترین شعر معاصر، در باره ایران شناخته شد ولی استاد بهزاد، مانند همیشه از پذیرفتن جایزه و وجه نقد، سر باز زدند و گفتند: من برای وطنم شعر گفته ام و از هیچ کس توقعی نداشته و ندارم .
    سر انجام، آن عقاب دور پرواز قلعه رفیع شعر و ادب و مردانگی، پس از طی دوره کوتاه بیماری، به سبب ضعف جسمی، دعوت حق را لبیک گفت و در ساعت دو بامداد روز یکشنبه پنجم فروردین ماه سال یکهزارو سیصدو هشتاد و شش، روح پاکش به ملکوت اعلی پر کشید و یک دنیا شور و شوق و هنر و انسانیت در دل خاک آرمید.
    خدایش بیامرزد و نام، یاد و آثارش جاودانه باد.
    در ختم کلام نیز چون آغاز مقال، شعر استاد بهزاد را می آوریم که گفت:
    رسید از راه پیری چهره پر گرد
    ره آورد وی انبانی غم و درد
    عقابی را زتیغ کوهساران
    فرود آوردو مرغ خانگی کرد.
  • کرمانشاه – ید اله عاطفی
    7/1/ 1386
    پهلوان شعر خراسانی درگذشت
    بهزاد کرمانشاهی صبح روز یک‌شنبه پنجم فروردین‌ماه در زادگاهش - کرمانشاه - درگذشت. تا اولین مسافر قافله هنرمندان کهنسالی باشد که در سال هشتاد شش رسم وفا نگه نمی‌دارند.
    به گزارش کتاب‌ نیوز، این شاعر 81 ساله روز دوشنبه ششم فرورین‌ماه در باغ فردوس کرمانشاه به‌ خاک سپرده شد و طبق وصیتش خارج از قطعه‌ی هنرمندان، در کنار دیگر مردم به خاک سپرده شد.
    تنها کتاب منتشرشده‌ی او (که چندان رغبتی به چاپ شعرهایش نداشت) در سال 1381 با نام "گلی بی‌رنگ" منتشر شد.
    یدالله بهزاد فرزند حسین ایوانى، درسال 1304 ش در کرمانشاه متولد شده و پس از تحصیلات ابتدایى و متوسطه و دوره عالى به استخدام وزارت فرهنگ درآمد. در عین حال به تحصیل در رشته ادبیات هم روی آورده و در دانشگاه تهران از محضر اساتیدی چون استاد جلال‌الدین همایی و دکتر محمد معین بهره‌ها برد. بهزاد نهایتا در سال 1358 و پس از 27 سال تدریس در دبیرستان ملى کرمانشاه از آموزش و پرورش بازنشسته شده و به فعالیت ادبی شخصی خود ادامه داد.
    او تمام عمر خود را علاوه بر تدریس و تربیت جوانان، در مطالعه و تحقیق و پرداختن به هنرهایى چون خوشنویسى، سرودن شعر و گردآورى و تدوین آثار شعراى زادگاه خویش سپرى نمود.
    اخوان ثالث درباره بهزاد گفته است: «بهزاد از شعرا و سخنوران بلیغ و بلند طبع و نغز اندیش عصر ماست.»
    آثار ادبی این شاعر منزوی در مجلات ادبى چون: سخن، آینده و یغما به چاپ می‌رسید

  • نظر مشاهیر شعر و ادب در باره استاد بهزاد ‏
  • زنده یاد استاد شهریار در منظومه بلندشان در ذکر مفاخر ادب ایران آورده اند:
    برو (( جلیلی)) و ((بهزاد )) را به کرمانشاه
    ببین که ماه ببینی به پشت ابر سیاه
    زنده یاد محمود فرخ خراسانی در قصیده ای در پاسخ استاد بهزاد با مطلع:
    پرسند اگر ز من که ز انواع نائبات
    بر آدمی کدام زیان بیشتر کند
    می فرمایند:
    مقبول طبع مردم صاحب نظر شود
    بهزاد اگر بچامه ی فرخ نظر کند
    در شعر روی دست ید الله نیست دست
    هر نکته دان سزد سخن او ز بر کند
    زنده یاد ابو الحسن ورزی مکاتب شعر بسیار ی با استاد بهزاد داشته و در تمامی آنها استاد را ستوده اند، از جمله قصیده ای بلند با مطلع:
    هر نهالی که به گلزار تو دیدم بهزاد
    غنچه مهر و وفا داشت که چیدم بهزاد
    زنده یاد امیری فیروز کوهی در نامه ای به استاد بهزاد می نویسد:
    قصیده قرای ((خراسانیها)) را به کرات از مجله ((یغما)) و (( نامه آزادی مشهد مقدس)) خوانده و لذت ها بردم و در بسیاری از محافل به ذکر فضائل آن عزیز رطب اللسان شدم...

    کیهان فرهنگی » فروردین و اردیبهشت 1386 - شماره 246 و 247
    پایگاه مجلات تخصصی نور
    خبر درگذشت استاد یدا... بهزاد کرمانشاهی در پنجم فروردین ماه و آغاز فصل بهار 1386 جامعه ادبی ایران اسلامی را در بهت و حیرت فرو برد. این خبر برای اولین‏بار به‏صورت پیام‏های کوتاه در تلفن‏های همراه اهالی شعر و ادب رد وبدل شد و سپس بر روی خروجی خبرگزاری‏ها قرار گرفت و در همان شب از شبکه‏های سراسری صدا وسیما اعلام گردید و دوستداران عرصه شعر و ادب پارسی، بخصوص کسانی که با این شاعر فقید در ارتباط بودند سوگوار این مصیبت شدند.
    باتوجه به روند، «کیهان فرهنگی» و که به‏دنبال پیدا کردن راهی بود تا بتوان با این شاعر گرانقدر گفت‏وگویی داشته باشیم، متأسفانه اجل بدو مهلت نداد، براین اساس گزارشی شتابزده، تهیه کرده‏ایم که درآن برخی از چهره‏های برجسته ادبی کشورمان به نقش و جایگاه استاد بهزاد کرمانشاهی در عرصه ادب پارسی و ذکر خاطراتی از آن شاعر فقید پرداخته‏اند.
    حمید سبزواری
    استاد حمید سبزواری، شاعر بلندآوازه معاصر با تأثر فراوان می‏گوید: «آقای بهزاد اهل ذوق بود و در دوستی بسیار صمیمی، به‏گونه‏ای که هربار به‏خدمت ایشان می‏رسیدیم با یک دنیا عشق و علاقه از این دیدارها به‏گرمی استقبال می‏کرد.»
    استاد حمید سبزواری در گذشت بهزاد کرمانشاهی را یک ضایعه فرهنگی می‏داند و می‏گوید: «حقیقتاً جامعه ادبی ما سوگوار ایشان است، چون در چهره هر جامعه‏ای که شاعر و هنرمند متعهد، معتقد و دلسوز خود را ازدست می‏دهد این تأثر به عینه مشهود است، از همین‏رو انصافاً هرکس هم که آقای بهزاد کرمانشاهی را می‏شناخت احساس دردمندی می‏کرد.»
    محمدجواد محبت
    «محمدجواد محبت» شاعر توانای کشورمان از منظر دیگری به شخصیت استاد بهزاد کرمانشاهی می‏نگرد و می‏گوید: «شخصیت استاد یدا... بهزاد دارای سه وجهه معلمی، شاعری و عاطفی است.»
    «محبت» در ادامه سخنانش می‏گوید: «آقای بهزاد معلمی بود که شاگردان زیادی را تربیت کرد و شاگردانش اصولاً او را یک دبیر آگاه، باسواد و بسیار باشخصیت و به‏ظاهر کمی تند و در باطن بسیار رئوف می‏شناختند و هریک به‏فراخور، خاطره‏های شیرین، عمیق و زندگی‏سازی از او به‏یاد دارند.»
    وی درباره ابعاد شاعری و عاطفی استاد بهزاد می‏گوید: «از نظر شعر و شاعری زبانی فاخر و شیرین داشت و با سرآمدان شعر روزگار خویش حشر و نشر داشت، مرحوم بهزاد یکی از اعضاء برجسته انجمن ادبی شادوران فرخ در مشهد بود و در سال‏های میانسالی معمولاً یک‏ماه ازسال را در مشهد بسر می‏برد. اما وجهه دیگر آقای بهزاد، وجهه عاطفی و دوستی او بود، چراکه در دوستی بسیار ثابت‏قدم بود و بهترین دوستانش به قول خودش، شاگردان قدیمی او بودند، کمااینکه بهترین خدمت را به دوستاران شعر استاد بهزاد، دوست قدیمی و شاگرد وفادارش آقای «مشکین‏پوش» به‏انجام رساند که کتاب «گلی بی‏رنگ»- مجموعه سروده‏های مرحوم بهزاد- را به چاپ رساند و انتشار دفتر دیگر از سروده‏های استاد تحت‏عنوان «یادگار عمر» را هم دردست اقدام دارد و گویا مدتی است این اثر در انتظار صدور مجوز از وزارت ارشاد اسلامی است.»
    محمد جواد محبت که دوستی دیرینه‏ای با مرحوم یدا... بهزاد کرمانشاهی داشته، درباره علت انزوای این شاعر فقید می‏گوید: «به نظر من علت انزوایی آقای بهزاد بیشتر هجوم پیری بود که به ناگاه بر ایشان سایه انداخت، خود استاد بهزاد این واقعه را دراین رباعی گویا چنین بیان کرده‏است:
    رسید از راه پیری چهره پرگرد
    رهاورد وی انبانی غم و درد
    عقابی را از اوج آسمان‏ها
    فرودآورد و مرغ خانگی کرد
    استاد محبت می‏گوید: «جای تعجب نیست که شخصیت والایی همچون حضرت آیت‏الله خامنه‏ای در هر دیداری با کمال لطف و با تأکید به اینکه آقای بهزاد شاعر خیلی خوبی است جویای احوال ایشان بوده‏اند.»
    شهرام ناظری
    شهرام ناظری، هنرمند برجسته موسیقی سنتی ایران، در ذکر خاطراتش با استاد یدا... بهزاد کرمانشاهی می‏گوید: «در دوران نوجوانی که در دبیرستان پهلوی سابق در کرمانشاه به تحصیل اشتغال داشتم استاد بهزاد معلم ادبیات ما بودند. درمدرسه اعلام کردند: کسانی که هنری دارند به دفتر مراجعه کنند. یادم هست که خیلی از بچه‏ها به دفترمدرسه رفته و خود را هنرمند معرفی کردند اما دراین میان یکی از معدود کسانی که از این کار امتناء ورزید من بودم. بعدها که استاد بهزاد متوجه صدا و طرز فکر و اطلاعات موسیقایی من شد گفت: عجب! آن روز همه خود را هنرمند معرفی کردند به غیر از شما و این نشان می‏دهد که شما از همه بهتر هستید و یک سعه‏صدر هنری دارید؛ یعنی استاد بهزاد اینچنین اخلاق و رفتاری را می‏پسندید و اهل قیل و قال نبودند و در تدریس هم بسیار جدی و سخت‏گیر بودند، به گونه‏ای که حتی درباره جدی‏بودن و سخت‏گیری‏های استاد بهزاد حکایت‏ها و افسانه‏های زیادی درمیان شاگردانش مطرح است که نتیجه همین روش و منش متعالی این است که هیچکدام از شاگردانش بی‏تفاوت و سطح پایین با شعر و ادبیات فارسی برخورد نمی‏کنند و همگی نظرگاهی ریشه‏ای به ادبیات و فرهنگ ایرانی دارند.»
    شهرام ناظری به نقش استاد یدا... بهزاد کرمانشاهی در شکل‏گیری شخصیت هنریش اشاره می‏کند و می‏گوید: «واقعا استاد بهزاد یکی از افرادی بود که در شکل‏گیری شخصیت هنری‏ام در انتخاب سبک و سلیقه هنری نقش برجسته‏ای داشت، چرا که آقای بهزاد از نوجوانی مرا به صورت ریشه‏ای با ادبیات ایران آشنا کرد.
    شهرام ناظری با اشاره به تواضع و فروتنی استاد بهزاد می‏گوید: «ایشان یک انسان گوشه‏گیر بود و بیشتر انزوا را می‏پسندید، حتی گاهی وقت‏ها که مهدی اخوان‏ثالث در بعضی از آثارش یادی از ایشان می‏کردند نمی‏پسندیدند.»
    دکتر میرجلال‏الدین کزازی
    دکتر میرجلال‏الدین کزازی، نویسنده و مترجم و استاد دانشگاه علامه طباطبایی که دوستی دیرینه‏ای با مرحوم یدا... بهزاد کرمانشاهی داشته است فقدان این شخصیت برجسته را افسوس و دریغی بزرگ برای سخن پارسی می‏داند و می‏گوید: «یدا... بهزاد در این سالیان گوشه گرفته بود و چندان در محافل ادبی دیده نمی‏شد، اما به هر روی، آنچه درباره روانشاد یدا... بهزاد کرمانشاهی می‏توان گفت این است که یکی از سخنوران پرتوان روزگار ما بود.»
    دکتر کزازی به سروده‏های مرحوم بهزاد اشاره می‏کند و می‏گوید:«بهزاد به شیوه کهن شعر می‏سرود اما با این همه، سروده‏های او رنگ و آهنگ نوآیین داشت، گاهی حتی به گونه‏ای به فرهنگ و زبان بومی کرمانشاهی می‏گرایید. با این که بهزاد مردی بود گوشه‏نشین وچندان هم در این سالیان پرسخن نبود، اما آنچه می‏سرود آنچنان که نظامی گفته: اگر کم بود گزیده بود؛ از این روی، سروده‏هایش دست به دست می‏گشت و دهان به دهان خوانده می‏شد.»
    دکتر کزازی می‏گوید: «یاد بهزاد کرمانشاهی بی‏گمان همیشه در تاریخ ادب ایران به ویژه ادب کرمانشاه زنده خواهد ماند و امیدوارم که روان بلند او در مینو شاد باشد.»
    موسی گرمارودی
    «علی موسوی گرما رودی» شاعر توانای معاصر با تجلیل از مقام شامخ استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی می‏گوید: «بنده چند بار که به کرمانشاه رفتم با ایشان دیدار داشتم و حقیقتاً شخصیتی بسیار متین و موثر با مناعت طبع بالایی بودند.»
    وی درباره شخصیت شاعری مرحوم بهزاد می‏گوید: «بنده برخی از اشعار این شاعر فقید را به کرات خوانده‏ام و معقتدم که او یکی از غزلسرایان برجسته معاصر ایران بودند، هنگامی که بنده مجله گلچرخ را منتشر می‏کردم آقای بهزاد نامه‏ای به اینجانب نوشتند به همراه یکی از سروده‏هایشان که در یکی از شماره‏های آن مجله به چاپ رسید.»
    موسوی گرمارودی در گذشت استاد یدالله بهزاد کرمانشاهی را یک ضایعه‏ای جبران‏ناپذیر برای شعر و ادب ایران زمین می‏داند.
    اکبر بهداروند
    «اکبر بهداروند» شاعر و غزلسرای معاصر می‏گوید: «استاد بهزاد تمام شیوه‏های شعری را به آزمایش نشسته بود و آنچه که می‏شود در بهزاد دید و شنید خواند و حظ برد، غیرت، صفا و صمیمت او نسبت به انسان و ایران است.»
    بهداروند به نگاه عاطفی استاد بهزاد به مادر و خواهرانش اشاره می‏کند و می‏گوید: «آنچه که در آثار بهزاد قابل اهمیت است نگاه عاطفی شدید ایشان به مادر و خواهرانش است و با چه خوبی و دلتنگی از آنها یاد می‏کند.»
    وی در ادامه می‏گوید: «بهزاد بدون شک سالمترین و پاکترین شاعر روزگار ما بود که نه آلوده بنام بود و نه ننگ و نه در عالم شادخواری و دم و دود بود خودش در مورد عالم مسموم هنری و شاعری می‏فرماید:
    نه کشته تریاکم و نه مرده گرد
    نه شیفته باده، نه دلبسته نرد
    دورم زپسند خلق چون محنت و درد
    با همچو منی که می‏تواند سر کرد؟»
    یدالله بهزاد کرمانشاهی شاعر و غزلسرای معاصر با اندیشمندان، متفکران و شاعران عصر خویش ازجمله زنده یاد مهدی اخوان ثالت، کمال خراسانی، قدسی مشهدی، فرخ خراسانی، امیری فیروز کوهی و... حشر و نشر داشت. و بسیار حق‏شناس بود و برای هر کس که در حقش خوبی می‏کرد شعر می‏سرایید و در قید و بندها گرفتار نبود.
    یدالله بهزاد کرمانشاهی همچنان که از کتابش - گلی بیرنگ - پیداست باغی است که گلی از دل باغچه آن نروئیده است، که در این باره می‏گوید:
    نه فرزند جوی و نه پیوند خواه
    گریزان ز فرزند و زن زیستم
    اما بچه‏های ایران را همانند بچه‏های خیالی خود دوست داشت و خطاب به آنها می‏گوید:
    ترا می‏گویم ای فرزانه فرزند
    که نعمت خواری از انعام ایران
    در زمان اوج جنگ تحمیلی در کرمانشاه بمباران‏های وحشیانه دشمن بعثی، بهزاد کرمانشاهی در میان آتش و خون ماند و چه عاشقانه سخن گفت:
    در میان آتش و خون، ای وطن من با توام
    وربباید گفت ترک جان و تن، من با توام.
    بهداروند می‏گوید: «بهزاد کرمانشاهی نه اهل ریا و دورویی بود و نه با چرخ مکاره روزگار چرخید و آنچنان که شیوه کرمانشاهیان اصیل است لفظ «یا علی» همیشه برزبانش جاری بود، خبر مهاجرت این پیک خوبی و انسان شریف روزگار ما در اوایل عید نوروز امسال توسط دوست هم ولایتیش آقای بیژن دایی چی - ارژن رسید و مرا بی‏نهایت آشفته و پریشان کرد، چرا که استاد بهزاد یکی از ستون‏های پرصلابت شعر معاصر ایران بود.»
    بیژن ارژن
    «بیژن ارژن» شاعر کرمانشاهی هم درباره جایگاه شعری استاد بهزاد می‏گوید: «گرچه در قالب‏های مختلف غزل، قصیده، رباعی و... کار می‏کرد، اما سبک خراسانی در قالب‏های مختلف کاری او کاملا مشهود بود، اما سبک ایشان به نوعی خراسانی امروزی شده بود، به بیان دیگر باید گفت که گرچه سبک استاد بهزاد خراسانی محض بود اما کلمات به گونه‏ای در شعرش چیده شده بود که سبک خراسانی امروزی بود.»
    وی می‏گوید: «به نظر من دیگر کسی را نداریم که با این سبک و سیاق در قصیده حرفی برای گفتن داشته باشد. استاد بهزاد واسطه پارسا بودن و پرهیزگاری از سال‏های قبل از انقلاب مرجع شاعران همشهری‏اش بود و از لحاظ شخصیتی هم به آلودگی‏ها دچار نشد و نمونه بارزی از یک انسان متعالی بود.»
    ارژن به معلم بودن استاد بهزاد اشاره می‏کند و می‏گوید: «از آنجا که این استاد عالی مقام معلم دبیرستان‏های کرمانشاه بود، بیشتر شاعران و هنرمندان کرمانشاهی تحت تأثیر ایشان بودند.
    علیرضا قزوه
    «یدالله بهزاد کرمانشاهی در کنار مهدی اخوان ثالث از نامزدهای دریافت جایزه جشنواره شعر فجر در بخش میهنی بود و برای کشورش زحمات زیادی متحمل شد و در زمان ستمشاهی یکی از مبارزان نام‏آور در عرصه شعر و ادب پارسی بود.»
    «علیرضا قزوه» می‏گوید: «بهزاد اهل هیاهو و خود را نشان دادن نبود. زمانی از طرف سازمان فرهنگی- هنری شهرداری جایزه‏ای به او اهدا شد، اما وجه نقد را قبول نکرد و گفت: من برای ایران شعر گفته‏ام و هیچ انتظاری ندارم. او حتی از به کار بردن کلمه استاد ناراحت می‏شد و قبول نمی‏کرد بزرگداشتی برایش برگزار شود. با حقوق کم بازنشستگی زندگی می‏کرد، درحالی که می‏توانست مثل خیلی‏های دیگر باشد که اینها همه نشان می‏دهد هنوز آن انسان‏های بزرگ که فقط به خاطر زبان فارسی و ایران زحمت می‏کشند، هستند.»
    قزوه درعین حال متذکر می‏شود: «گریز از شهرت و خلوت‏نشین استاد بهزاد به این معنا نبود که همه چیز را رها کند، بلکه پاسدار زبان فارسی بود، به سنت بسیار احترام می‏گذاشت و اهل نوگرایی به معنای واقعی‏اش بود و همچنین در کنار کلام اصیل، مرام درست هم داشت و یک اسوه اخلاق بود.»
    قزوه در گذشت بهزاد را یک ضایعه بزرگ برای ادبیات ایران می‏داند و می‏گوید: «در روزگاری که خیلی‏ها اهل هیاهو و مطرح کردن خود هستند این بزرگ مرد بی‏مزد و منت سنگربان ادب فارسی بود، سایه، اخوان ثالث و شفیعی‏کدکنی به او ارادت داشتند اما بهزاد حتی اجازه نمی‏داد شناخته شود و این نشان دهنده عظمت روحش بود.
  • شاعر دانشمند و ادیب هنرمند، استاد ید اله بهزاد، فرزند مرحوم حسین ایوانی، در نیمه بهمن ماه 1304 خورشیدی در کرمانشاه پا به عرصه وجود گذاشت پس از طی دوران کودکی و گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه، به سال 1327 خورشیدی، راهی تهران شدو در دانشکده ادبیات به تحصیل پرداخت. در آنجا، از محضر استادانی بزرگ، همچون : جلال الدین همایی، بدیع الزمان فروزان فر، احمد بهمنیار، دکتر محمد معین، دکتر ذبیح اله صفا، دکتر پرویز خانلری و دیگر استادان دانشمند آن روزگار دانشگاه تهران، بهره ها برد و توشه ها اندوخت.
    به سال 1332 به استخدام فرهنگ در آمد و در دبیرستان های کرمانشاه به تدریس ادبیات پرداخت و شاگردانی


:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: بهزاد کرمانشاهی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1220
نویسنده : آوا فتوحی

استاد ابوالقاسم (عبدالله فرد ) حالت شاعر، مترجم و محقق توانای معاصر در سال ۱۲۹۸ هجری شمسی در تهران به دنیا آمد. وی پس از تحصیلات مقدماتی و متوسطه به استخدام شرکت نفت ایران درآمد و تا زمان بازنشستگی در خدمت این سازمان بود . ابوالقاسم حالت در جوانی به فراگیری زبانهای عربی و انگلیسی و فرانسه پرداخت و از سال ۱۳۱۴ ه.ق به شعر و شاعری روی آورد و به سرایش شعر در قالب کهن و تذکره نویسی همت گماشت . دیوان حالت که مشتمل بر قطعات ادبی، مثنوی‌ها، قصاید، غزلیات و رباعیات است، خود نمایانگر عمق دانش ادبی این محقق است . وی از سال ۱۳۱۷ همکاری خود را با مجله معروف فکاهی توفیق آغاز کرد و بحر طویل‌های خود را با امضای هدهد میرزا و اشعارش را با اسامی مستعار خروس لاری، شوخ، فاضل ماب و ابوالعینک به چاپ می‌رساند . علاقه به مسائل دینی سبب شد از سال ۱۳۲۳ هر هفته چند رباعی جدی که ترجمه‌ای از کلمات قصار حضرت علی (ع) بود در مجله «آئین‌اسلام» چاپ کند . حالت در ترانه‌سرایی نیز دستی توانا داشت و عموماً این ترانه‏ها در قالب فکاهی، انتقادی علیه وضعیت سیاسی و اجتماعی آن زمان بود . حالت در آن سالها با نشریات امید، تهران مصور و پیام ایرانی نیز همکاری داشت و ملک‌الشعرا بهار او را به کنگره نویسندگان ایران دعوت نمود . حالت در زمینه موسیقی اصیل ایرانی نیز فعالیت داشت و سراینده نخستین سرود جمهوری اسلامی بود. وی پس ازانقلاب اسلامی نیز علیرغم کهولت سن مدت زمانی نسبتا طولانی با مجله گل آقا همکاری نمود. از استاد بوالقاسم حالت آثار ادبی و فرهنگی فراوانی در زمینه‌های طنز، شعر و ادبیات و ترجمه باقی مانده است . استاد حالت در سوم آبان سال ۱۳۷۱ براثر سکته قلبی در تهران درگذشت.

 

مجموعه اشعار

  • فکاهیات حالت
  • دیوان ابوالعینک
  • دیوان شوخ
  • گلزار خنده
  • دیوان اشعار ( اشعار، رباعیات)
  • پروانه و شبنم ( قصاید اخلاقی و عرفانی سعدی و تذکره شاهان شاعر)

ترجمه‌ها

  • تاریخ فتوحات مغول (جی. جی. ساندرز)
  • تاریخ تجارت (اریک ن. سیمونز)
  • ناپلئون در تبعید (خاطرات ژنرال برتران)
  • زندگی من (مارک تواین)
  • زندگی بر روی می سی سی پی (مارک تواین)
  • پیشروان موشک سازی (بریل ویلیامز / ساموئل اشتاین)
  • بهار زندگی (کلارمیس هاستی کارول)
  • جادوگر شهر زمرد (فرانک باوم)
  • بازگشت به شهر زمرد (فرانک باوم)
  • پسر ایرانی، سرگذشت واقعی داریوش سوم و اسکندر (ماری رنولت)
  • شبح در کوچه میکلانژ
  • فروغ بینش
  • شکوفه‌های خرد
  • راه رستگاری
  • کلمات قصار علی بن ابیطالب(ع)
  • مجموعه تاریخ کامل ابن اثیر (۲۳جلد)


:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: حالت , ابوالقاسم , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1228
نویسنده : آوا فتوحی

دکتر مهدی حمیدی از شاعران بنام و چهره های درخشان ادبیات معاصر ایران است. وی در سال 1293 شمسی در شیراز پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش مرحوم سید محمد حسن ثقة الاعلام از بازرگانان معروف شیراز بود که در دوره های اول مجلس شورای ملی، از آن شهر به نمایندگی مجلس انتخاب گردید.

مادرش بانو سکینه آغازی یکی از زنان دانشمند و تربیت شده و اصیل بودکه خود شاعره ای سخن سنج به شمار می رفت. وی در حدود چهل سال قبل که فرهنگ ایران و مخصوصاً تعلیم و تربیت دوشیزگان با مخالفتهای زیادی مواجه بود در شیراز به تأسیس مدرسه ای بنام "عفتیه "که در حقیقت مادر تمام مدارس دخترانه فارس محسوب می شود، همت گماشت.

دکتر حمیدی بیش از دو سال و نیم نداشت که پدرش درگذشت و تربیت او به مادرش محول شد. تحصیلات ابتدایی رادر مدرسه شعاعیه و دوره متوسطه در دبیرستان سلطانی شیراز به پایان رسید و در سال 1313 برای ادامه تحصیلات به تهران آمد به دانشسرای عالی داخل شد و به سال 1316 دررشته ادبیات فارسیبا رتبه اول به اخذ لیسانس نائل گردید.
حمیدی پس از اخذ لیسانس به کارمندی فرهنگ در آمد و برای انجام خدمت سربازی به تهران مراجعت کرد و به دانشکده افسری واردشد و یک سال بعد درجه ستوان دومی برای خدمت افسری به شیراز برگشت.
او در سال 1325 از دانشگاه تهران در رشته زبان و ادبیات فارسى موفق به اخذ دکترا و در رشتهالهیاتبه تدریس مشغول شد.

در دوران معلمى عاشق یکى از دانش‏آموزان خود شد و غزل معروف «گر تو شاه دخترانى من خداى شاعرانم» را سرود که نام حمیدى را بر سر زبان‏ها انداخت.
این حادثه که منجر به ناکامی شد، کتابهای "عشق دربدر" و "اشک معشوق" را که محصول این عشق سوزان اوست به وجود آورد. کتابهای "پس از یکسال" و "سبکسریهای قلم"نیزدر این مدت منتشر شد.

اولین مجموعه شعرش را در سال 1321 با عنوان «از یاد رفته» منتشر کرد که تماماً در قالبغزلبود.
حمیدى شاعرى بود که در جبهه مخالف نیما یوشیج و نوگرایان ایستاد و در پایان سال 1321 دومین دفتر شعرش را به نام «عصیان» به دست چاپ سپرد.
حمیدى در سال 1324 قصیده «مصاحبه با نیما پیشواى نوپردازان» را منتشر کرده بود که در جبههشعرای کلاسیک و مخالفاننیما یوشیجاو را در صف اول قرار داد. او بعد از شهریور 20 با قصاید حماسى‏وار پیرامون شرایط نابسامان سیاسى و اجتماعى ایران و در حمله به اشغالگران بیگانه و جدایى خواهان آذربایجان، مورد توجه خاص و عام واقع شد و به او لقب «شاعر ملى» داده بودند.

در همین سال مجموعه اشعاری به نام "شکوفه ها" را انتشار دادو عده ای از شعر شناسان با انتشار این دیوان ظهور شاعری بزرگ را مژده داده اند.

پس از آثار مزبور "شاعر در آسمان" و "فرشتگان زمین" و "عصیان" که در حقیقت متمم دیوان اشک معشوق است به وسیله دکتر حمیدی انتشار یافت.
مجموعه این آثار که نظم و نثر را به منتها درجه دلفریبی و زیبایی رسانده بود از عموم نقاط ایران چشمها را به شیراز مهدسعدی وحافظمتوجه ساخت.
«شکوفه‏ ها و نغمه‏ هاى جدید» و «سال‏هاى سیاه» شامل اشعار وطنى و سیاسى- انتقادى، «پس از یک سال» و «اشک معشوق» شامل اشعار عاشقانه که همچنان تجدید چاپ مى‏شود، «ده فرمان» و «طلسم شکسته» عناوین بخشى از آثار اوست.

حمیدى در حوزه ترجمه نیز گاه گاهى فعال مى‏شد و حاصل آن قطعه «زمزمه بهشت» مجموعه شعرى از کنستانتین دینالد و رمان «ما و شش پنى» از سامرست موام بود، این اثر بعدها با عنوان «ماه و شش پشیز» توسط پرویز داریوش به فارسى برگردانده و منتشر شد.
دکتر حمیدى بعد از انقلاب اسلامى نیز کتاب‏هاى «شعر در عصر قاجار» و «فنون شعر و کالبدهاى پولادین آن» را منتشر کرد و کتاب «دریاى گوهر» سه مجلد از مجموعه بهترین شاعران و نویسندگان معاصر جهان را که در سال‏هاى قبل از انقلاب ترجمه و منتشر کرده بود، تجدید چاپ نمود

دکتر حمیدى در تیرماه سال 1365 چشم از جهان فرو بست و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شد.

سیری در اشعار

بطور کلی آثار حمیدی از دو نوع شعر تشکیل شده است، یکی اشعار تقلیدی و دیگری ابتکاری.
اشعار تقلیدی حمیدی به سبک ترکستانی است و از شعرای متقدم پیروی می کند و در این میان بهفردوسیوفرخیومنوچهریومسعود سعدارادت بیشتری دارد.

حمیدی حال و طراوتی را که در سخنانفرخیاست با سوز و گداز کلام مسعود می آمیز دو تار و پودشان را از دل خود می گیرد و بیانات خویش را چنان موثر و دلنشین ادا می کند که در موقع خواندن به قول نظامی عروضی: "وقت باشد که از اشعار او موی بر اندام بر پای خیز دو جای آن بود که آب از چشم برود."

روی هم رفته سخنان حمیدی پر طراوت، روان، جاندار، دلنشین و گوشنواز است و همه وقت یک آهنگ و موسیقی مخصوص با خویش دارد؛ و مثل این است که موسیقی آن نیز در خود شعر تعبیه شده و به همراه آن نواخته می شود.

او در تجسم مناظر و حالات مختلف بسیار تواناست، شبهای هجر، روزهای انتظار، دقایق وصل و لحظات وداع را با رموز عاشقی و جفاکاری به طوری وصف می کند، که خواننده به جزئیات مشاهدات و مقاصد او آشنا می شود و تمام مناظر را پیش چشم می بیند.

معرفی آثار


آثار منظوم:

شکوفه ها- پس از یک سال- اشک معشوق- سالهای سیاه- زمزمه بهشت- طلسم شکسته- ده فرمان

آثار منثور:

سبکسریهای قلم- عشق دربدر(3 جلد)- شاعر در آسمان فرشتگان زمین- عروض حمیدی (درباره فن عروض و شامل عقاید شاعر درباره این فن)

تألیفات:

دریای گوهر(3 جلد)- بهشت سخن (2 جلد)- شاهکارهای فردوسی


 

ویژگی سخن

حمیدی از میان شعرای کهن بیشتر به سبکناصر خسرو متمایل است؛ با این فرق که شعر حمیدی از مشکلات و پیچیدگی های آن شاعر بزرگ دور است. زبان شعر این شاعر، بسیار ساده تر و لطیف تر و نیز مضمون شعر او نیز با شعر ناصر خسرو و بسیار متفاوت است. حمیدی از شعرای سبک موسوم به "سبک عراقی" از جملهنظامیگنجه ای نیز تاثیر بسیار پذیرفته است اما در کل باید او را بیشتر شاعری غنایی و بعد از آن موضوعات شعر او را بیشتر سیاسی، اجتماعی و وطنی دانست.

حمیدی هیچ علاقه ای به کار و سبک شعر نیما نداشت و با آن به شدت مخالف بود، چنانکه در زمان حیاتش سرزنش های بسیاری از طرفداران سبک نیمایی شنید.

مرحوم دکترغلامحسین یوسفی در "چشمه روشن" درباره حمیدی می گوید: "شاعری است سریع التأثیر و آتشین طبع و نستوه و با واکنشهای روحی شدید در برابر هر چه بر او می گذرد.از عشق و دوستی و محبت یا بی وفایی و مخالفت گرفته تا موضوعات اجتماعی.
این حالات و تجربه ها در شعرهای متنوع او جلوه گر است. به علاوه آنچه را نیز در بیان احوال درونی انسان و مسایل و مصائب بشری سروده و رنگ حکمت و اندیشه ورزی دارد باید بر این مجموعه افزود خاصه که آثاری است ژرف و پرمعنی در مجموعه آثار او برخی اشعار برجسته نظیر در امواج سند، بت شکن بابل، مرغ سقا، معنای عمر، جام شکسته و امثال آنها کم نیست".

شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد ----- فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی ----- رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب----- که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی برآنند کاین مرغ شیدا----- کجا عاشقی کرد آن جا بمیرد
شب مرگ از بیم آن جا شتابد----- که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم ----- ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد ----- شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریای من بودی آغوش واکن ----- که می خواهد این قوی زیبا بمیرد

من آن آسمانی سروش خدایم
که فخری به حوا و آدم ندارم
مسیحای مریم شناسد به معجز
کمی از مسیحای مریم ندارم
سخندان شناسد که من اوستادم
که استادی کس مسلم ندارم
به سحر سخن راه اعجاز پویم
بسی گویم و ژاژ و درهم ندارم
به هر سبک و هر بحر و هر شیوه گفتم
که دانند همتا و همدم ندارم
همه شاهکار است گفتارهایم
به اندیشه و لفظ ماتم ندارم
سخن هر چه گفتم همه نغز گفتم
شکرهای آلوده باسم ندارم
"

دکتر حمیدی"

سید حسن حسینی در سال ۱۳۳۵ در محله سلسبیل تهران به دنیا آمد. وی بعد از دریافت دیپلم طبیعی، لیسانس رشته تغذیه را از دانشگاه مشهد دریافت کرد. فوق‌لیسانس و دکترای را، در رشته ادبیات فارسی گزراند. وی مسلط به زبان عربی و با زبان‌های ترکی و انگلیسی در حد استفاده از منابع و مآخذ و صحبت کردن و نوشتن آشنا بود.
ایشان از سال ۱۳۵۲ نوشتن و سرودن را در مطبوعاتِ قبل از انقلاب علی الخصوص مجلهٔ فردوسی آغاز کرد و در سال ۱۳۵۸، حوزهٔ اندیشه و هنر اسلامی را که به همراه استادمحمد رضا حکیمی و آقایان رخ صفت، تهرانی و آیت ا... امامی کاشانی، راه‌اندازی کرد که مسئولیت بخش ادبیات و شعر را به همراه قیصر امین پور بر عهده داشت.
در دورهٔ آموزشی سربازی بود که جنگ شروع شد. بعد از اتمام دوره‌ی‌آموزشی، با اینکه رَسته بهداری داشت، مسئولیت رادیو ارتش را به عهده گرفت تا چند سال بعد از آزادی خرمشهر، در رادیو ارتش ماند اما به دلیل طولانی شدن جنگ به حوزه‌هنری باز گشت. وی در سال ۱۳۶۶ در اثر اختلافاتی که با مدیر وقت حوزه‌هنری داشت، به همراه جمعی از دوستان از جمله قیصر امین پور استعفا کرده و به تدریس در دانشگاه الزهرا(س) و دانشگاه آزاداسلامی مشغول گردید. دکتر سید حسن حسینی از سال ۱۳۷۸ در واحد ویرایش رادیو تا پایان عمر حضور داشت. وی در سال ۱۳۷۹ مجموعهٔ کامل غزلیات بیدل دهلوی را که نزدیک به سه هزار غزل را در بر می‌گیرد بصورت ضبط شده خواند. حوزه فعالیتهای ایشان شامل شعر، تحقیق، ترجمه و تألیف می‌باشد. او سالهای آخر عمرش را به سبک‌شناسی قرآن و زبان‌شناسی حافظ مشغول بود و در ۹ فروردین ۱۳۸۳ بر اثر سکته قلبی، درگذشت.
دکتر سید حسن حسینی در چهارمین همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۳مورد تقدیر قرار گرفت. به تازگی میدانی در محله طرشت تهران به نام این شاعر و فرهیخته معاصر نام‌گذاری شد.

آثار
• هم‌صدا با حلق اسماعیل (شعر، سال ۱۳۶۳ انتشارات سوره مهر)
• براده‌ها (مجموعه‌ای از تأملات اجتماعی و ادبی، سال ۱۳۶۵ انتشارات سوره مهر)
• بیدل، سپهری و سبک هندی (پژوهشی در زمینهٔ سبک‌شناسی، سال ۱۳۶۷)
• گنجشک و جبرئیل (شعر، سال ۱۳۷۰ نشر افق)
• مشت در نمای درشت (مقایسهٔ ادبیات و سینما از طریق معانی و بیان، سال ۱۳۷۱)
• گزیدهٔ شعر جنگ و دفاع مقدس (شعر، انتشارات سوره مهر)
• نوش‌داروی طرح ژنریک (شعر طنز، انتشارات سوره مهر)
• طلسم سنگ (نثرهای عاشورایی، انتشارات سوره مهر)
• شقایق نامه
• در ملکوت سکوت (شعر)
• از شرابه‌های روسری مادرم (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)
• سفرنامهٔ گردباد (شعر، انتشارات انجمن شاعران ایران)

• حمام روح (ترجمهٔ گزیده‌ای از آثار جبران خلیل جبران، سال ۱۳۶۴)
• نگاهی به خویش (مصاحبه با شاعران و نویسندگان معاصر عرب، همراه با موسی بیدج)

منابع [ویرایش]
• کتاب نوشداروی طرح ژنریک، انتشارات سوره مهر، تهران، سال ۱۳۸۵
• سایت انتشارات سوره مهر[۱]
• سایت ملکوت[۲]
• سایت انجمن شاعران ایران

 



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: حمیدی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1028
نویسنده : آوا فتوحی

 

سلمان هراتی در سال 1338 در روستای مزردشت تنکابن به دنیا آمد وی دوران ابتدایی را در روستا گذراند و از سنین نوجوانی با قلم و دفتر و کتاب، انس و الفت گرفت.هراتی از ابتدای جوانی برای گذراندن معاش با چوپانان محلی به چوپانی می‌رفت و از همین رهگذر با ترانه‌های محلی آشنا شد. 
وی از سال 1352 به نوشتن روی آورد و سرودن شعر را آغاز کرد.هراتی در سال 1362 مدرک فوق دیپلمش را در رشته هنر گرفت و بلافاصله به کار تدریس هنر در روستاهای تنکابن مشغول شد.از سلمان هراتی سه مجموعه با نام‌های از این ستاره تا آن ستاره، از آسمان سبز و دری به خانه خورشید به چاپ رسیده است.از او اگر چه بر پیشانی زمانه جز سه دفتر شعر باقی نیست اما همین سه دفتر کافی است تا بتوان در همه قالب های شعری نمونه های کاملی از شعر انقلاب را یافت.سلمان هراتی در آبان سال 1365 در راه رفتن به مدرسه، بر اثر تصادف جان باخت.


خواننده شعرهای سلمان هراتی، در وهله نخست بیش از هر چیز با ایدئولوژی شاعر مواجه می شود. بیشتر اشعار سلمان، مستقیم یا غیر مستقیم به بازگویی جهان بینی، اعتقادات و برداشت‌های اجتماعی و سیاسی او می پردازد. سلمان هراتی شعر را برای ادای تعهد اجتماعی و حتی گاه سیاسی خود می داند. آنجا که سلمان از وطن می گوید، منظورش ایران معاصر است و در وصف آن، نه به تاریخ سرک می کشد و نه مختصات فرهنگ ملی را برجسته می کند، بلکه از ایرانی سخن می گوید که نام خیابان هایش را شهیدان برگزیده اند، بهشت زهرایی دارد که آبروی زمین است، میزبان حضرت امام رحمه الله بوده و به واسطه جنگ، چندین تابستان است که در خون و آفتاب می رقصد.

زبان شعر سلمان هراتی، زبان شعر انقلاب است. او را می توان از تأثیرگذارترین شاعران در حوزه زبان این دوره دانست. کمتر خواننده ای است که در ارتباط برقرار کردن با شعر سلمان به مشکل بیفتد. در شعر او، کلمات طوری در کنار هم چیده شده اند که هیچ کدامشان برای بقیه غریب نیست. سلمان در شعرهای نو خود ثابت کرده که توانایی بهره گیری از عامیانه‌ترین لغات را دارد. البته ۲۷ سال سن و ۱۰ سال شاعری، زمان اندکی برای هراتی بود تا زبان شعر خود را بارور کند و شعرهای جدید بیافریند.
زنده یاد سلمان هراتی، جزو پانزده شاعر برگزیده بیست سال شعر جنگ است که در سال ۱۳۷۹ معرفی شد. او یکی از شاعران برجسته و توانا در عرصه انقلاب و شعر جنگ است که خیلی زود انقلاب را درک و آن را در اشعارش منعکس کرد. شعر سلمان، سرشار از عشق، ایمان و خلوص است که ارزش‌های بی بدیل هویت انسانی را نشان می دهد. در شعر او جنگ عنصری ضدبشری و ویران کننده نیست، بلکه زیبا و واجب است و رنگ دفاع مقدس به خود می گیرد:
• وقتی که از هوای گرفته بودن.
• به سمت جبهه می آیی.
• تمام تو در معیت آفتاب است.
• زیر کسای متبرک توحید.
زنده یاد هراتی، شاعری متعهد است که این تعهد را در بیشتر شعرهایش می توان دید. او آگاهی و بصیرت اجتماعی را در شعرهایش به مخاطبانش می آموزد، توطئه دشمنان را یادآوری می‌کند و به خواننده هشدار می دهد. سلمان در عین حال از لحظه‌های خلوت شاعرانه به هیچ وجه نمی گذرد و آن را به همه این هیاهوها و جنجال‌ها ترجیح می دهد و چنین زیبا می سراید:
• دیگران را بگذار!
• دل به آفتاب بسپار
• نگاه کن چگونه هر بامداد
• صبور و سربلند
• از شانه‌های خاکستری صبح بالا می آید
• دیگران را بگذار!

پیوند مسائل اجتماعی با دنیای انتزاعی، نقطه عطفی در شعر متعهد بعد از انقلاب است. نگاه معنوی به موضوعات اجتماعی، در شعر سلمان هراتی به اوج خود می رسد.این نوع نگاه، شعر سلمان را سرشار از امید و بشارت کرده است. او در شعرهایش به مردم آینده ای درخشان را نوید می دهد. این بشارت و امید از سرچشمه باوری است که سلمان به انقلاب اسلامی دارد. از این رو چنین می سراید:
دیروز اگر سوخت ای دوست غم  برگ و بار من و تو
امروز می آید از باغ  بوی بهار من و تو
دیروز درغربت باغ  من بودم و یک چمن داغ
امروز خورشید در دشت  آیینه دار من و تو
پس از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب اسلامی، رفته رفته ناکامی‌ها و نامرادی‌ها که معلول عواملی چون از یاد رفتن برخی از ارزش‌ها بود، نمایان شد. شعر اعتراض سلمان، زورگویان و زراندوزانی را مورد خطاب قرار می دهد که بدون توجه به مفاهیم و ارزش‌های انقلاب، در پی منافع خویش هستند.
• چرا سهم عبداللّه
• جریب جریب زحمت است و حسرت
• و سهم ناصرخان
• هکتار محصول است و استراحت؟...
• ما در مقابل آمریکا ایستاده ایم
• اما چرا هنوز کیومرث خان خرش می رود
• عبدالله با داس
• هر شب چند خوک سر مزرعه می کشد
• اما وقتی ارباب می آید، مجبور است تعظیم کند
• چرا عبدالله مجبور است به این خوک تعظیم کند؟...

آثار چاپ شده:
• از آسمان سبز (مجوعه شعر_1365).
• دری به خانهٔ خورشید (مجوعه شعر_1368).
• از این ستاره تا آن ستاره (شعر برای کودکان_1367).



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: هراتی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1137
نویسنده : آوا فتوحی

 علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زاده ۲۱ آبان ۱۲۷۴ [۱] خورشیدی در دهکده یوش استان مازندران - درگذشته ۱۳ دی ۱۳۳۸ [۲] خورشیدی در شمیران شهر تهران) شاعر معاصر ایرانی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خود نیما بر هنر خویش نهاده بود.
تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی مدیون این انقلاب و تحولی هستند که نیما مبدع آن بود.
• 
کودکی
نیما در سال ۱۲۷۴ هجری شمسی درروستای یوش از توابع بخش بلده شهرستان نور به دنیا آمد. پدرش ابراهیم‌خان اعظام‌السلطنه متعلق به خانواده‌ای قدیمی مازندران بود و به کشاورزی و گله‌داری مشغول بود.[۳] پدر نیما زندگی روستایی، تیراندازی و اسب‌سواری را به وی آموخت. نیما تا سن دوازده سالگی درزادگاهش روستای یوش و در دل طبیعت زندگی کرد.[۴]
نیما خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از او نداشت چون او را آزار می‌داد و در کوچه باغ‌ها دنبال نیما می‌کرد.[۵]
اقامت در تهران
دوازده ساله بود که به همراه خانواده تهران رفت و در مدرسه عالی سن لویی مشغول تحصیل شد. در مدرسه از بچه‌ها کناره‌گیری می‌کرد و به گفته خود نیما با یکی از دوستانش مدام از مدرسه فرار می‌کرد و پس از مدتی با تشویق یکی از معلم‌هایش به نام نظام وفا به شعر گفتن مشغول گشت و در همان زمان با زبان فرانسه آشنایی یافت و شعر گفتن به سبک خراسانی را شروع کرد.
پس از پایان تحصیلات در مدرسه سن‌لویی نیما در وزارت دارایی مشغول کار شد. اما پس از مدتی این کار را مطابق میل خود نیافت و آن را رها کرد.[۶]
فعالیت‌های اجتماعی
دوران نوجوانی و جوانی نیما مصادف است با توفانهای سهمگین سیاسی - اجتماعی در ایران نظیر انقلاب مشروطه و جنبش جنگل و تاسیس جمهوری سرخ گیلان، روح حساس نیما نمیتوانست از این توفان‌های اجتماعی بی تاثیر بماند. نیما از نظر سیاسی تفکر چپگرایانه داشت، و با نشریه ایران سرخ یکی از نشریات حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) [۷] [۸] که برادرش لادبن سردبیر آن بود و در رشت چاپ و منتشر میشد همکاری قلمی داشت. از جمله تصمیم گرفت به میرزا کوچک خان جنگلی بپیوندد و همراه با او بجنگد تا کشته شود. [۹] دیرتر در دهه بیست خورشیدی در نخستین کنگره نویسندگان ایران عضو هیات مدیره کنگره بود و اشعار وی در نشریات چپگرای این دوران منتشر می گردید.
تشکیل خانواده
در سال ۱۳۰۵ با عالیه جهانگیر ازدواج کرد تا به گفته خود از افکار پریشان رهایی یابد.[۱۰] درست یک ماه پس از ازدواج، پدرش ابراهیم نوری درگذشت.[۱۱] در همین زمان چند شعر از او در کتابی با عنوان خانواده سرباز چاپ شد.[۱۲] وی که در این زمان به دلیل بی‌کاری خانه‌نشین شده بود در تنهایی به سرودن شعر مشغول بود و به تحول در شعر فارسی می‌اندیشید اما چیزی منتشر نمی‌کرد.[۱۳]
ترک تهران
در سال ۱۳۰۷ خورشیدی، محل کار عالیه جهانگیر همسر نیما به آمل انتقال پیدا کرد. نیما نیز با او به این شهر رفت. یک سال بعد آنان به رشت رفتند. عالیه در این‌جا مدیر مدرسه بود و نیما را سرزنش می‌کرد که چرا درآمدی ندارد.[۱۴] او مدتی نیز در دبیرستان حکیم نظامی شهرستان آستارا واقع در مرز شوروی سابق به امر تدریس مشغول بود.
تغییر نام
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناس‌نامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده است.[۱۵]
آغاز شاعری
نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند.[۱۶] این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت.
شعر نیمایی

آثار نیما
منظومه قصه رنگ پریده در حقیقت نخستین اثر منظوم نیمایی است که در قالب مثنوی (بحر هزج مسدس) سروده شده است. شاعر در این اثر زندگی خود را روایت کرده است و از خلال آن به مفاسد اجتماعی پرداخته است.[۱۷] بخش نخست این کار در قرن بیستم چاپ شده بود. سپس افسانه را سرود که در آن روحی رمانتیک حاکم است و به عشق نیز نیما نگاهی دیگرگونه دارد و عشق عارفانه را رد می‌کند.[۱۸] چنان که خطاب به حافظ می‌گوید:
حافظا این چه کید و دروغ است  کز زبان می و جام ساقی است
نالی ار تا ابد باورم نیست  که بر آن عشق بازی که باقی است
من بر آن عاشقم کو رونده است  {{{2}}}
  (افسانه)
نیما در این آثار و اشعاری نظیر خروس و روباه، چشمه و بز ملاحسن مسأله‌گو افکاری اجتماعی را بیان می‌کند اما قالب اشعار قدیمی است. مشخص است که وی مشق شاعری می‌کند و هنوز راه خود را پیدا نکرده است.[۱۹] با این حال انتشار افسانه دنیای ادبیات آن زمان را برآشفت.[۲۰] ای شب نیز در هفته‌نامه نوبهار محمدتقی بهار چاپ شد و جنجالی برانگیخت.[۲۱]
زندگی شخصی [ویرایش]
نیمایوشیج در جوانی عاشق دختری شد، اما به دلیل اختلاف مذهبی نتوانست با وی ازدواج کند.[۲۲] پس از این شکست او عاشق دختری روستایی به نام صفورا شد و می‌خواست با او ازدواج کند اما دختر حاضر نشد به شهر بیاید. بنابراین عشق دوم نیز سرانجام خوبی نیافت.[۲۳] نیما صفورا را هنگام آب‌تنی در رودخانه دیده بود. این منظره شاعرانه و شکست عشق پیشین الهام‌بخش او در سرودن افسانه بود.[۹]
سرانجام نیما در ۶ اردیبهشت ۱۳۰۵ خورشیدی ازدواج کرد . همسر وی عالیه جهانگیر فرزند میرزا اسماعیل شیرازی و خواهرزاده نویسنده نامدار میرزا جهانگیر صوراسرافیل بود.[۲۴] حاصل این ازدواج که تا پایان عمر دوام یافت فرزند پسری بود به نام شراگیم که اکنون در آمریکا زندگی می‌کند . شراگیم در سال ۱۳۲۴ خورشیدی به دنیا آمد.[۲۵]
خانه نیما [ویرایش]
خانه نیما یوشیج واقع در یوش، بنایی است که قدمت آن به دوره قاجار می‌رسد. این بنا به شماره ۱۸۰۲ از سوی سازمان میراث‌فرهنگی به عنوان اثر ملی ثبت شده است و حفاظت می‌شود. بازدید از خانه نیما برای عموم آزاد است.

مرگ

 
خانه نیما در دهکده یوش مازندران اردیبهشت ۱۳۸۶، آرامگاه او و سیروس طاهباز در وسط حیاط قرار دارد

خانه نیما
نیما در ۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ خورشیدی بنا به وصیت وی پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. مزار او در کنار مزار خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری (درگذشته به تاریخ ۸ خرداد ۱۳۸۶) و مزار سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته است.
کتاب‌شناسی
اشعار
    .   قصه رنگ پریده
• منظومه نیما
• خانواده سرباز
• ای شب
• افسانه
• مانلی
• افسانه و رباعیات
• ماخ اولا
• شعر من
• شهر شب و شهر صبح
• ناقوس قلم انداز
• فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ
• آب در خوابگه مورچگان
• مانلی و خانه سریویلی
• مرقد آقا (داستان)
• کندوهای شکسته (داستان)
• آهو و پرنده‌ها (شعر و قصه برای کودکان)
• توکایی در قفس (شعر و قصه برای کودکان)
آب در خوابگاه دختران
آثار تحقیقی، نامه‌ها و یادداشت‌ها
آثاری که در کتاب " نیما یوشیج، درباره ی هنر و شعر و شاعری با گردآوری سیروس طاهباز" انتشار یافته:
• ارزش احساسات در زندگی هنر پیشگان
• تعریف و تبصره
• حرف‌های همسایه
• مقدمه خانواده سرباز
• نامه به شین پرتو
• مقدمه ی «آخرین نبرد» شعرهای اسماعیل شاهرودی «آینده»
• یادداشت برای مجموعه شعر منوچهر شیبانی
• شعر چیست؟
• از یک مقدمه
• یک مصاحبه
• درباره جعفرخان از فرنگ آمده
• یک دیدار
سایر آثار:
• دنیا خانه من است
• نامه‌های نیما به همسرش - عالیه جهانگیر
• کشتی توفان
• مجموعه کامل اشعار(تدوین توسط سیروس طاهباز)
آثار درباره نیما
• مهدی اخوان ثالث، بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج
• مهدی اخوان ثالث، عطا و لقای نیما یوشیج
• شاپور جورکش، بوطیقای شعر نو
• بهمن شارق، نیما و شعر فارسی، بررسی و نقد آثار نیما یوشیج
• حسین صمدی، کتابشناسی نیما
• سیروس طاهباز و محمدرضا لاهوتی، یادمان نیما یوشیج
• محمد عبدعلی، فرهنگ واژگان و ترکیبات اشعار نیما یوشیج
• محمود فلکی، نگاهی به شعر نیما
• حمید حسنی، موسیقی شعر نیما (تحقیقی در اوزان و قالب‌های شعریِ نیمایوشیج)
• سیروس طاهباز،کماندار بزرگ کوهساران: زندگی و شعر نیما یوشیج
• محمد حقوقی، نیما یوشیج: شعر نیما یوشیج از آغاز تا امروز، شعرهای برگزیده تفسیر و تحلیل موفق‌ترین شعرها
• سعید حمیدیان،داستان دگردیسی: روند دگر گونیهای شعر نیما یوشیج
• سیاوش کسرایی، در هوای مرغ آمین: نقدها، گفت و گوها و داستان ها
• محمدعلی شهرستانی، عمارت دیگر (معنی شعر نیما) در پنج بخش
• تقی پورنامداریان، خانه‌ام ابری است: شعر نیما از سنت تا تجدد
• عطاالله مهاجرانی، افسانة نیما
• امید طبیب زاده، نگاهی به شعر نیما یوشیج: بحثی در چگونگی پیدایش نظام‌های شعری، انتشارات نیلوفر
• مسعود بیزارگیتی، نیما، پاسخی به ضرورتی تاریخی
میرانصاری، علی، اسنادی درباره نیما یوشیج میرانصاری، علی، دو سفرنامه از نیما یوشیج میرانصاری، علی، کتابشناسی نیما یوشیج
پانویس
↑ (نیما، زندگی و آثار او، نوشته ضیاء هشترودی صفحه ۱۱۷)
1. ↑ (تاریخ تحلیلی شعر نو، شمس لنگرودی، جلد ۱، صفحه ۹۰)
2. ↑ (از صبا تا نیما، یحیی آریان‌پور، جلد 2 صفحه ۴۶۶)
3. ↑ (نیما، زندگانی و آثار او، صفحه ۴۶۷)
4. ↑ (نیما، زندگانی و آثار او، جلد 2، صفحه ۴۶۷)
5. ↑ (نامه‌های نیما، به کوشش سیروس طاهباز، صفحه ۲۲)
6. ↑ پیدایش حزب کمونیست ایران، تقی شاهین، تهران، ۱۳۶۲
7. ↑ مطبوعات کمونیستی ایران در سالهای 1296 - 1311، سولماز توحیدی، 1985، ص. 59
8. ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ (پیشین)
9. ↑ (یادمان نیما یوشیج، به کوشش سیروس طاهباز، صفحه ۴۰)
10. ↑ (نامه‌های نیما، صفحه ۲۰۵)
11. ↑ (گزیده اشعار نیما یوشیج، صفحه ۱۸)
12. ↑ (بدعت‌ها و بدایع نیما یوشیج، نوشته مهدی اخوان ثالث، صفحه ۱۹)
13. ↑ (گزینه اشعار نیما یوشیج، صفحه ۱۸)
14. ↑ (اسنادی درباره نیمایوشیج، به کوشش علی میرانصاری، چاپ اول، انتشارات سازمان اسناد ملی، صفحه ۷۳)
15. ↑ (اسنادی درباره نیمایوشیج، صفحه ۷۳)
16. ↑ (از صبا تا نیما، جلد 2 صفحه ۴۶۷)
17. ↑ (نظریه ادبی نیما، دکتر منصور ثروت، صفحه 11)
18. ↑ (نظریه ادبی نیما، صفحه 12)
19. ↑ (از صبا تا نیما، جلد 2، صفحه ۴۶۸ تا ۴۶9)
20. ↑ (چشم‌انداز شعر نو فارسی، نوشته حمید زرین‌کوب، صفحه ۴9)
21. ↑ (گزینه اشعار نیما یوشیج، به کوشش یداله جلالی پنداری، صفحه ۱۳)
22. ↑ (از صبا تا نیما، یحیی آریان‌پور، جلد 2 صفحه ۴۶۷)
23. ↑ (اسنادی درباره نیمایوشیج، صفحه ۷۵)
24. ↑ (گزینه اشعار نیما یوشیج، صفحه ۲۴

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: نیما , نیما یوشیج , مازندران , شمال , روزنامه , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1070
نویسنده : آوا فتوحی

 

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) از شاعر ان معاصر ایران است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.
 
فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.
 
بعد از نیما یوشیج فروغ، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.
 زندگینامه [فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.
 
پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند.
 
فروغ فرزند چهارم توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.
 
فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.
 
ازدواج با پرویز شاپور  
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، يك پسر به نام کامیار بود. 
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم" منتشر گردید.
 سفر به اروپا
پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تئاتر و اپرا و موزه می‌رفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.
 
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ
 
آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد. 
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم «خانه سیاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
 
پایان زندگی  
آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش: «آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است» «من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم.»

آثار



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: فروغ , فرخزاد , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1034
نویسنده : آوا فتوحی
  •  
  • .... گلبانک ز شوق گل شاداب توان داشت /من نوحه سرای گل افسرده خویشم
    شادم که دگر دل نگراید سوی شادی/ تا داد غمش ره، بر سرا پرده خویشم
    پی کرد فلک مرکب آمالم و در دل /خون موج زد از بخت بد آورده خویشم
    گویند که: «امید و چه نومید!» ندانند/ من مرثیه خوان وطن مرده خویشم

    م _ امیدرندگینامه

مهدی اخوان ثالث متخلص به امید در سال 1307 شمسی در مشهد متولد شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستانها و دبیرستانهای مشهد به پایان برد، و از هنرستان صنعتی همین شهر فارغ التحصیل شده پس از فراغ از تحصیل و دو سال اقامت در زادگاه خود، در سال 1327 شمسی وارد تهران شد و به خدمت وزارت فرهنگ درآمد .
او ذوق و مایه شعری را از مادرش به ارث برد و گاهگاه اشعاری به شیوه شاعران متقدم و بخصوص شاعران خراسانی می سرود. امید پس از زمان کوتاهی در سرودن قصیده به سبک متین خراسانی و مثنوی و غزل شهرتی پیدا کرد و از سال 1326 تا سال 1330 شمسی که نخستین مجموعه شعرش «ارغنون» منتشر شد قدرت و چیره دستی وی در انواع شعر کلاسیک آشکار گردید. «ارغنون» که نمونه اشعار عاشقانه و مسائل اجتماعی بود در حقیقت: کارنامه سالهای اولیه اقامت وی در حوزه ادبی تهران بشمار می رود.


با انتشار مجموعه دوم اشعارش: «زمستان» در سال 1334 قدرت شاعری امید بیش از پیش بر همگان روشن شد. در این مجموعه گرایش او به شیوه «پیشنهادی نیما» ونوآوری آشکارتر می شود. در این مجموعه شعر با شاعری روبرو می شویم که در عین آشنایی عمیق با شعر گذشته ایران مخصوصاً اشعار خراسانی با هوشیاری و بیداری خاصی به شیوه نوسرائی و «نیمائی» گرایش پیدا کرده و در عین حال پیوند خود را با شعر قدیم از غزل و مثنوی همچنان استوار نگهداشته است. در مجموعه «آخر شاهنامه» که در سال 1337 شمسی منتشر شده است و مجموعه «ازین اوستا» که در سال 1344 شمسی نشر یافته می توان نمونه های کامل شعر امید را در آنها یافت.

اخوان همچنین علاقه و اشتیاق زیادی به موسیقی داشت و در زندگی هنریش شعر و موسیقی با هم پیوندی ناگسستنی داشتند؛ به طوری که شعرهایش چنان با عروض شعر فارسی آمیخته و موسیقی کلامش آنچنان تاثیرگذار است که نمی توان آنها را از شعرش جدا کرد و این نشان می دهد که اخوان با موسیقی سنتی آشنایی بسیار داشته است.
اخوان از همان دوره ابتدایی و دبیرستان نسبت به هنر و ادبیات بسیارعلاقمند بوده بطوریکه همیشه عمق مطالب را جستجو و سعی می کرده تا هنر و ادب این مرز و بوم را به طور عمیق بشناسد.
شعرهایی که باعث بزرگی و نام آوری اخوان شد بی شک قصاید و غزلیات زمان جوانی اش نبود، بلکه پس از آشنا شدن با نیما یوشیج و شناختن او، مسیر شاعری اخوان عوض شد و به نوسرایی روی آورد و در این طرز جدید بود که توانست شعر نیمایی را به گونه ای به کار برد که خود صاحب سبکی تازه و مستقل شود. او با بهره گیری از شعر شاعران کهن، اشعار خود را با زبانی ساده در قالب شعر نو ریخت و موضوعات انسانی و جهانی را در آنها بیان کرد.

بعد از سال 1357 کتابهای درخت پیر و جنگل/ آورده اند که فردوسی/ بدعتها و بدایع نیما یوشیج/ دوزخ اما سرد/ در حیاط کوچک پاییز در زندان/ زندگی می گوید اما باید زیست / ترا کهن مرز و بوم دوست دارم، انتشار یافتند.

در سال 1358 مدتی در سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی (فرانکلین سابق) به کار مشغول شد، اما این کار مدت زیادی طول نکشید. بعد از این تقریباً خانه نشین بود و زندگی اش به سختی می گذشت. در این زمان اخوان بیشتر در انزوا زندگی می کرد و حتی کارهای هنری اش نیز کم شده تا جایی که هیچ شعر فوق العاده ای هم نسرود. تنها در سال پایانی عمرش از طرف خانه فرهنگ معاصر آلمان به این کشور دعوت شد. او در این سفر به فرانسه، انگلیس، آلمان، دانمارک، سوئد و نروژ رفت و در همه جا توسط ایرانیان مقیم این کشورها مورد استقبال بی نظیر قرار گرفت. در این سفر همسرش و نیز دکترمحمد رضاشفیعی کدکنی و گروهی دیگر از دوستانش با او بودند. او با دوستان قدیمش ابراهیم گلستان، رضا مرزبان، اسماعیل خویی و دیگر دوستان نیز دیدار کرد و روزها و ساعتهای خوشی را با آنها گذراند.

اخوان در 29 تیر ماه 1369 به ایران بازگشت اما بلافاصله در بستر بیماری افتاد و در بیمارستان مهر بستری شد و سرانجام ساعت 10:30 شب یکشنبه، 4 شهریور سال 1369 شمسی در گذشت. جسد او به توس انتقال پیدا کرد و در باغ شهر توس در کنار مقبره حکیم ابوالقاسم فردوسی به خاک سپرده شد.

ویژگی سخن
اخوان بعد از نیما که در حقیقت رسالت نهضت شعر فارسی معاصر را در نو سرائی بر عهده داشت از جمله شاعرانیست که توانست هنر «نیما» را بی واسطه عمیقاً درک کند و در عین حال اصالت و ابتکار خود را حفظ نماید.

زبان شعر امید بسیار غنی بلیغ وموثراست، احاطه وسیع او به میراث ادب فارسی، این مجال را برایش فراهم کرده است که اندیشه هایش را هر چه زیباتردر شعرش بگنجاند.

در زبان شعر امید، زبان شعر قدیم خراسان، مخصوصاً زبان استاد طوس فردوسی تجلی می کند و در کنار کلمات سنگین و گاه مهجور گذشته، ترکیبات و تعبیرات کاملاً تازه که خاص خود اوست زبان شعرش را برای بیان هر نوع اندیشه هموار می کند. در شعرهای نقلی و قصیده هایش به مناسبت و در موقع لزوم، از زبان محاوره استفاده می کند و در همه حال زبان شعرش بسیار صمیمی و در عین حال سخت فاخر و بلند است. زبان شعر اخوان «سمبلیک» است، اما روشنی اندیشه و دقت در انتخاب «سمبل ها» شعرش را توضیح می دهد!

فرم شعر امید همان اوزان عروضی «نیمایی» است که گسترش معقول و لازم شعر کلاسیک است. با این تفاوت که امید پیشنهاد «نیما» را درباره وزن شعر، کاملاً تکامل و تحقق بخشیده است و قواعد و دقایق فنی آنرا تنظیم و تکمیل کرده و خود در اشعارش آن اصول و قواعد را بکار می بندد.

بر خلاف «نیما» که گاهی در وزن کوتاهی میکند، امید در سلسه مقالاتی تحت عنوان «نوعی وزن در شعر معاصر فارسی» به تفضیل و تشریح این مبحث بسیار مهم پرداخته و مشکل شناسایی وزن شعر نو را حل کرده است.

محتوای شعر امید، صرف نظر از تأملات گاه و بیگاه عاشقانه و نوعی عرفان، بیشتر درباره مسائل اجتماعی وزندگی است. به عبارت دیگر شعر وی روایت رویدادها و برداشت حادثه هائی است که شاعر آنها را به چشم دیده و خود نیز در آن ماجراها سری پر شور و آزاده داشته است. شعر او بیشتر اوقات مشتمل بر اندیشه های اجتماعی است، اگر چه ممکن است همه داوریهایش مورد تایید دیگران نباشد ولی این نکته را به یقین می توان از شعرش دریافت که شاعر در برابر حوادث و جریانات سیاسی کشورش بی تفاوت نیست، بلکه حساسیت خاصی در پاره ای موارد دارد که در حد خود مغتنم است.

اخوان علاوه بر چهار مجموعه شعر، بطور کلی در شعر فارسی صاحبنظر است. مقالات مختلف تحقیقی و عمیق او در معرفی جنبه های تازه ای از شعر قدیم عموماً و شناسایی رسالت و هنر «نیما» خصوصاً دارای ارزش فوق العاده و منحصر به خود اوست. در زمینه شناخت و شناسایی هنر «نیما» و شعر امروز کتاب منتشر نشده او به نام «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» در درجه اول اهمیت است. چند فصل از این کتاب به تدریج در مجلات ادبی کشور منتشر شده است. علاوه بر این فصول، مقالاتی در تحقیق و نقد شعر دارد که هر یک در حد خود بسیار آموزنده و ابتکار آمیز است.
موفقیت اخوان در بیان دقیقترین احساسهای درونی و آرمانهای اجتماعی که از روح آزادمنش وی مایه می گیرد و آوردن استعارت و تمثیلات اصیل ایرانی در شعر، به بهترین صورت و استوارترین لفظ، موجب شده است که در ردیف بهترین شعرای معاصر و از پیروان شعر زمان خویش شمرده شود.

نمونه اثر

" زمستان "
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به کراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: اخوان ثالث , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1197
نویسنده : آوا فتوحی

 

  • نگاهی کوتاه به
    زندگينامۀ علمي و فرهنگي  دکتر طاهره صفّارزاده‌
  • دکتر طاهره صفّارزاده، شاعر، نويسنده‌، نظریه پرداز، محقق، مترجم و استاد دانشگاه، در روز 27 آبان 1315 در خانواده‌اي متوسط با پيشينه‌اي از مردان و زنانی تلاشگر، عارف، مردمگرا و ستم ستیز در سيرجان به دنیا آمد. پدر و مادرش را در 5سالگی از دست داد و تحت تکفل مادر بزرگ خود قرار گرفت که چشم پزشک و شاعر بود و در کرمان می زیست. خواهر بزرگترش نيز به اشاره مادربزرگ براي سرپرستي طاهره و رسيدگي به او ترك تحصيل كرد. او همواره طاهره را فرزند اول خود مي‌دانست. طاهره در 6سالگي تجويد، قرائت و حفظ قرآن را در مكتب محل آموخت‌. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در كرمان گذراند. نخستین شعرش را (به نام «بینوا و زمستان») در 13سالگي سرود كه نقش روزنامۀ ديواري مدرسه شد. اولين جايزه همان شعر را كه يك جلد ديوان جامي بود، به پيشنهاد استاد باستاني پاريزي از دبيران آن زمان دبيرستان بهمنيار، از رئيس آموزش و پرورش استان دريافت كرد. نزد مردم ايران شهرت طاهره صفّارزاده با شعر «كودك قرن»پديد آمد که در نخستین کتاب شعر او به چاپ رسیده و توصیفی از وضعیت فرزند یک مادر اشرافی و ترسیمی از انحطاط فرهنگ غربگرایانه بود.
    سال ششم دبیرستان را با رتبه نخست به پایان رساند و در امتحان ورودي دانشگاه در رشته‌هاي حقوق‌، زبان و ادبيات فارسي، و زبان و ادبيات انگليسي قبول شد. چون ترديد در انتخاب داشت خانواده او به استخاره رجوع كردند و در نتيجه در رشتۀ زبان و ادبيات انگليسي دانشگاه شیراز ليسانس گرفت‌. در این دوران بود که متوجه کاربردی نبودن واحدهای این رشته برای حال و آیندۀ دانشجویان ایرانی شد.
    در پی جدایی از سه سال زندگی با همسری معتاد و غیر قابل تحمل، به همراه فرزندش به تهران مهاجرت کرد. مدتي برای گذران زندگی به کار در یک شرکت بیمه، تدریس زبان انگلیسی و نوشتن داستان برای مطبوعات پرداخت. همزمان با مسئولیت صفحۀ شعر یکی از مجلات، به عنوان مترجم متون فني در شركت نفت استخدام شد اما به دنبال يك سخنراني در اردوي تابستاني فرزندان كارگران شركت نفت علیه تبعیض موجود و عوامل ستمی که مایۀ فقر و محرومیت کارگران و فرزندان آنها بود، مجبور شد كار خود را ترك کند.

    شاعری جهانی
    طاهره صفّارزاده مدتی پس از درگذشت فرزندش براي ادامه تحصيل به انگلستان و سپس به آمريكا رفت‌. در دانشگاه آيووا، هم در گروه نويسندگان بين‌المللي پذيرفته شد و هم به كسب درجه MFA نایل آمد. MFA (مخفف Master of Fine Arts به معنی: استاد هنرهای زیبا) درجه ای مستقل از PhD است كه به نويسندگان و هنرمنداني دارای لیسانس در یک رشتۀ هنری یا ادبی که داوطلب تدريس در دانشگاه باشند اعطا مي‌شود. آنها بايد قبل از ورود به اين دورة تحصيلي از عهدة امتحاني جامع كه حتی برای دانشجويان آمریکایی دشوار است ــ برایند. در این دوره، شاعران و نويسندگان به جاي یادگیری محفوظات، به آموختن نقد ادبی به ‌صورت نظري و عملي و اجرای پروژه‌هاي ادبي و هنری متنوع شامل مطالعات وسيع دربارۀ آثار نويسندگان، شاعران و هنرمندان مي‌پردازند. همچنین باید یک رشتۀ دیگر را به عنوان هنر دوم برگزینند. دورۀ آن يك سال بيش از فوق ليسانس است و استخدام دارندۀ اين مدرك برای تدریس نظری و عملی در دانشگاههاي آمريكا با پايۀ دكتري صورت مي‌گيرد. طاهره صفّارزاده، ضمن گذراندن دروس دیگر، براي درسهای اصلي «شعر امروز جهان‌«، موضوعهای «نقد ادبي‌«، «نقد عملی ترجمه» و«سینمای مستند» را انتخاب کرد. سینما را نیز به عنوان هنر دوم برگزید و دو فیلم کوتاه ساخت.
    در این دوران طاهره صفّارزاده در پی دست یافتن به زبان خاص شعری، و در نتیجۀ مطالعاتی مستمر، به تعاریف و نظریات جدیدی در زمینۀ هنر و به ویژه شعر توفيق یافت. نخستین نمونۀ این قبیل شعرهایش او را به شهرت، اعتبار و احترامی قابل توجه در میان شاعران و نویسندگان کشورهای مختلف جهان رساند و ارتباطهای ادبی متقابلی را میان او و شاعران و هنرمندان دیگر کشورها پدید آورد. کتاب The Red Umbrella (چتر سرخ) نام مجموعه ای کوچک از شعرهای انگلیسی طاهره صفّارزاده است که در سال 1968 میلادی از سوی دانشگاه آيووا به چاپ رسیده است. بسیاری از شعرهای این کتاب به زبانهای گوناگون شرقی و غربی ترجمه شده اند. هم اینک شعرهای انگلیسی طاهره صفّارزاده در برخی از کشورها به عنوان واحدهای درسی تدریس می شوند. اصل شعرهای انگلیسی یا ترجمۀ فارسی شعرهای او به زبانهای گوناگون، مایة انگیزش برخی از موسیقیدانان برای خلق آثاری بر اساس آنها بوده است. از جمله یوآخیم ف. و. اشنایدر (Joachim F. W. Schneider) موسیقیدان آلمانی بر روی ترجمة آلمانی خانم آنماری شیمل ــ خاور شناس و پژوهشگر معروف فرهنگ اسلامی ــ از چند شعر طاهره صفّارزاده موسیقی نهاده و دیوید فدرولف (David Federolph) موسیقیدان آمریکایی بر چند شعر کتاب The Red Umbrella موسیقی نهاده است.

    علمی سازی ترجمه
    در بازگشت به ايران اگرچه به دلیل روشنگریهای سياسي در ایران و خارج، مشكلاتي براي استخدام دکتر طاهره صفّارزاده وجود داشت اما چون در كارنامه‌اش از 48 واحد درسي 8 واحد ترجمه ثبت شده بود و كمبود و نبود استاد ترجمه براي رشته‌هاي زبان خارجي باعث گله‌مندي گروههاي زبان بود، در سال 1349 مقامات آن زمان با استخدام او در دانشگاه ملی (شهید بهشتی) موافقت کردند.
    دکتر طاهره صفّارزاده پايه‌گذار آموزش ترجمه به عنوان یک علم و برگزارکننده نخستین کارگاه «نقد عملي ترجمه» در دانشگاههاي ايران محسوب مي‌شود. اگرچه سابقه برگردان آثار ادبي و مذهبي به 200 سال قبل از ميلاد مسيح مي‌رسد اما تا اوايل سالهاي 1960 میلادی، ترجمه‌، حرفه‌اي ذوقي و غير آكادميك به شمار مي‌رفت و تدريس آن به برنامه‌هاي آموزشي دانشگاههاي مغرب زمين راه نيافته بود. دانشگاه آيووا بنا به درخواست شاعران و نويسندگان «كارگاه نويسندگي‌»، اولين مركزي بود كه به گنجاندن اين درس در برنامه آموزشي رشته‌هاي زبان و ادبيات اقدام ورزيد. صفّارزاده حدود 3 سال بعد در كنار نويسندگان دانشجو به بهره‌منديهايي از اين آموزش جديد دست يافت‌. در كلاس به سبب تنوع زبانهاي خارجي در بين شركت كنندگان‌، بررسي متون ترجمه شده‌، در تنها سطح صحّت وبلاغت زبان انگليسي‌، فارغ از مقايسه با متن اصلي از سوي استاد انگليسي زبان انجام مي‌شد كه در عين حال امري اجتناب‌ناپذير بود. اما صفّارزاده با هدف علمی سازی وسامانبخشی ترجمه در ایران، با موافقت استادش به جای شرکت در کلاس به منظور تدوین یک روش جامع و کاربردی، با مراجعه به کتابخانه ها و کتابفروشیها به مطالعه، یادداشت برداری و گردآوری نوشته ها، سخنرانیها و عقاید صاحبنظران درباره روش ترجمه پرداخت و متد مورد نظر را یافت. بر این اساس از ابتدای تدريس خود در ايران روشي مبني بر شناخت و تطابق مفهومي‌، دستوري و ساختاري دو زبان مبدأ و مقصد ابداع كرد و اين شيوه پيشنهادي در درسي كه سابقۀ تدريس قانونمند نداشت نزد بسياري از همكاران وی الگو قرار گرفت‌. پس از پیروزی انقلاب اسلامي تعيين كتاب «اصول و مباني ترجمه‌« اثر وی به عنوان كتاب درسي، در شناخت نظريه‌ها و نقد عملي ترجمه به ويژه براي دانشجويان رشتۀ ترجمه‌ مفيد افتاد. این کتاب در کارگاههای ترجمه مورد استفاده قرار گرفت و نقشی مؤثر در صحنۀ ترجمۀ ایران ایفا کرد. چند سال بعد بود که کتابی در این علم در انگلستان منتشر شد.

    شعر طنين، طنين شعر
    طاهره صفّارزاده در زمينه شعر و شاعري هم به دليل مطالعات و تحقيقات ادبي در زمینة شعر امروز، به معرفي زبان و سبك جديدي از شعر توفيق يافت که عنوان «شعر طنين» بر آن نهاد؛ زمزمه ای روشنفکرانه كه بی دغدغۀ وزن، با استعاره ای روشن، حرکتی در ذهن خواننده بیاغازد. از آنجا که نمونه های این قبیل شعرهای طاهره صفّارزاده با توجه به مضامین و درونمایه های خود از گونۀ شعر مقاومت دینی و طنز سياسي‌ به شمار می آمد و حكومت‌پسند نبود، شعر طنين‌ در آغاز بسيار بحث‌انگيز شد. سرانجام در سال 1355 به اتهام نوشتن شعر مقاومت ديني و امضا نکردن برگۀ عضویت اجباری در حزب رستاخیز از دانشگاه اخراج شد.
    درونِ ‌‌مذهبي صفّارزاده در ايام خانه نشینی و مشاهده پاره‌اي خيانتهاي سياسي و اجتماعي، بيش از پيش متوجه حمايت خداوند گرديد و تحوّلي شديد در وی ايجاد شد آن گونه كه در زمان خانه‌نشيني، تمام وقت خود را وقف خواندن تفاسير و مطالعات قرآني كرد. كتاب «سَفَر پنجم» او كه دربرگيرنده اشعار مقاومت با مضامين ديني است در سال 1356 تنها در دو ماه به سه چاپ با شمارگان سي هزار رسيد.

    زیربنای حوزۀ هنری و مسئولیتهای تازه
    طاهره صفّارزاده با آگاهی از خلأ فرهنگی نهضت اسلامي‌، در آغاز نهضت به كمك نويسندگان سرشناس و متعهد مسلمان اقدام به تأسيس مركزي به نام «كانون فرهنگي نهضت اسلامي» كرد. در مدت مسئوليت او قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حدود 300 هنرجو در رشته‌هاي سينما، عكاسي‌، تئاتر، نقاشي‌، گرافيك‌، شعر و داستان‌، به همت استادانی که توقع حق التدریس نداشتند، در آن مركز پرورش يافتند كه اندکی بعد از چهره ها و مسئولان فرهنگي و هنري انقلاب اسلامی شدند. كانون فرهنگي نهضت اسلامي‌ پس از آن که صفّارزاده آن را به جوانها واگذار کرد، به «حوزۀ اندیشه و هنر اسلامی» و بعدها به «حوزۀ هنری سازمان تبلیغات اسلامی» تغییر نام داد.
    وی در سال 1358 با دکتر عبدالوهاب نورانی وصال، ادیب، شاعر، نویسنده و استاد دانشگاه ازدواج کرد و این زندگی مشترک تا زمان درگذشت آن استاد (دیماه 1373) ادامه داشت.
    دکتر طاهره صفّارزاده پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوي همكاران خود در دانشگاه شهيد بهشتي به عنوان رئيس دانشگاه و نيز رئيس دانشكدۀ ادبيات انتخاب شد. همزمان با سرپرستي دانشكده ادبيات «طرح بازآموزي دبيران‌« را به اجرا درآورد که از طرحهای ضروری برای برطرف ساختن نقاط ضعف آموزشهای پیش از دانشگاه است.

    طرح زبان تخصصي دانشگاهها
    در سال 59 برخی گروهها با تدریس زبانهای خارجی در ایران مخالفت کردند. اما پیرو مقالات انتقادي دکتر طاهره صفّارزاده درباره ضرورت آموزش زبانهاي خارجي در رشته‌هاي علمي، از سوي ستاد انقلاب فرهنگي براي مسئوليت برنامه‌ريزي زبانهاي خارجي از وی دعوت به عمل آمد. در اين مسئوليت با همكاري استادان باتجربه تغييرات مفيدي در برنامه‌ها پديد آورد و پيرو طرحي كه از سوی او تقديم ستاد انقلاب فرهنگي گردید و به تصويب رسيد براي نخستین بار براي كليه رشته‌هاي علمي دانشگاهها كتابهای زبان تخصصی به زبانهاي انگليسي‌، فرانسه‌، آلماني و روسي در سطوح مختلف تأليف شد. اين فعالیت ارزشمند، در آموزش علوم و فنون، پژوهشهاي علمي و ارتباط متقابل با جهان خارج در جهت استقلال علمی و فرهنگی در سالهاي بعد از انقلاب بسيار مؤثر بوده است‌. وي حدود 17 سال بدون چشمداشت مادی سرپرست اجرايي طرح بود. 36 عنوان از 80 عنوان کتابی که به همت دکتر صفّارزاده به نظام آموزشی دانشگاههای کشور راه یافتند، برخوردار از ويراستاري خود اوست‌. پس از آن به دلیل عدم موافقت سازمان «سمت» با روزآمدسازی متون زبان تخصصی از این طرح کناره گرفت و خانه-نشین شد.

    نظریه پردازی و حرکت آفرینی
    دکتر طاهره صفّارزاده نظریه ها و فكرهاي ارزنده‌اي در زمينه نقد ادبي‌، نقد ترجمه و ترجمه تخصّصي‌ به جامعه ادبي و علمي عرضه كرده است‌. «نظریۀ ترجمه تخصصي»‌ كه تأثير آن موفقیت در آموختن رشته‌هاي مختلف علمي از طریق تمركز ذهن بر واژگان تخصصي است‌، به تأييد متخصصان مغز و اعصاب رسيده است‌. تمرينهاي «معادليابي واژگان تخصصي» به منظور تأمين این هدف آموزشي‌، بر اساس همین نظریه، از سوي مؤلفان كليۀ كتابهاي زبان تخصصي در این کتابها گنجانده شده است‌. نیز در زمان همكاري او با فرهنگستان زبان و ادب فارسي طرح وی برای تهيۀ «فرهنگهاي تخصصي» كه با ضوابط علمي و پيشنهادهای جديد تدوين شده بود، به تصويب رسيد و مورد بهره‌برداري اهل علم قرار گرفت‌. او همچنین پیشنهاددهندۀ تأسیس «مرکز ترجمۀ قرآن به زبانهای خارجی» و نیز «انجمن قلم» بوده است.
    در «فستيوال شعر آسیایی داكا» که در سال 1365 (1987 میلادی) برپا شد، مسئولان برگزاری جشنواره، دکتر طاهره صفّارزاده را به عنوان يكي از پنج عضو بنيانگذار كميتۀ ترجمۀ آسيا برگزيدند. رئيس فستيوال درباره اين انتخاب گفت‌: "ما معتقديم كه يك نفر، آن هم در اين سر دنيا از علم ترجمه حرف زده و اصولي عرضه كرده و آن يك نفر خانم دکتر صفّارزاده است‌."

    در خدمت متون مقدس
    ضمن برنامه‌ريزي زبانهاي خارجي‌، به پيشنهاد دکتر صفّارزاده درسي با عنوان «بررسي ترجمه‌هاي متون اسلامي» در برنامه گنجانده شد و تدريس اين واحد درسي موجب توجه اين استاد ترجمه به اشكالهای معادلیابي ترجمه‌هاي فارسي و انگليسي قرآن مجيد گرديد. وي در كتاب «ترجمه‌ي مفاهيم بنيادي قرآن مجيد» به كشف يكي از كاستيهاي مهم ترجمه‌هاي فارسي و انگليسي - يعني عدم ايجاد ارتباط نامهاي خداوند (اسماءُ الحسني‌) با آيات قرآن از سوی مترجمان - دست يافته است كه اين تشخيص مي‌تواند سرآغاز تحولي در ترجمۀ كلام الهي به زبانهاي مختلف باشد. اين برخورد علمي او را برانگيخت كه به خدمت ترجمه قرآن به دو زبان انگليسي و فارسي همت گمارد. «قرآن حكيم» حاصل 27 سال مطالعۀ قرآن مجيد، آموختن زبان عربي و تحقيق و يادداشت‌برداري از تفاسير و منابع قرآني است كه از مراجعه به كلام الهي براي كاربرد در شعر آغار شد و به ترجمه ای مفهومی، سلیس، روان و قابل فهم همگان از قرآن به دو زبان انجامید. شرح اين توفيق در مقدمه كتاب «ترجمه‌ي مفاهيم بنيادي قرآن مجيد» و نيز دو مقدمه فارسي و انگليسي «قرآن حكيم‌« آمده است‌.
    این ترجمه و تجربة حاصل از آن، دکتر صفّارزاده را موفق به ترجمة برخی از مشهورترین متون یا دعاهای مورد توجه شیعیان کرد که آنها نیز همین ویژگیهای ترجمة مفهومی را دارند. استقبال فارسی زبانان و انگلیسی زبانان از این ترجمه ها نشان می دهد که تا چه اندازه جای این گونه برگردانها از متون مقدس خالی است.

    نمونه و افتخارآفرین
    دكتر صفّارزاده در سال 1371 از سوي وزارت علوم و آموزش عالي به عنوان «استاد نمونه» معرفی شد. در سال 1380 نیز پس از انتشار ترجمۀ «قرآن حكيم‌« به افتخار عنوان «خادم‌القرآن‌« نایل آمد.
    وی در ماه مارس سال 2006 میلادی همزمان با برپایي جشن روز جهاني زن‌، از سوي «سازمان نويسندگان آفريقا و آسيا» (Afro-Asian Writers' Organization) به عنوان شاعر مبارز و زن نخبه و دانشمند مسلمان برگزيده شد. در بخشی از نامۀ این سازمان آمده است: «از آنجا که دکتر طاهره صفّارزاده ــ شاعر و نویسندۀ برجستۀ ایرانی ــ مبارزی بزرگ و نمونۀ والای یک زن دانشمند و افتخارآفرین مسلمان است، این سازمان ایشان را به پاس سابقۀ طولانی مبارزه و کوششهای علمی گسترده به عنوان شخصیت برگزیدۀ سال جاری انتخاب کرده است.»
    در نخستین جشنوارۀ بین المللی شعر فجر که بهمن 1385 برگزار شد، هیئت داوران با بیشترین آرا طاهره صفّارزاده را به عنوان برگزیدۀ بخش شعر نو (سپید و نیمایی) معرفی کردند.

    در عرصۀ تألیف و ترجمه
    از دکتر طاهره صفّارزاده علاوه بر مقالات و مصاحبه‌هاي علمي و اجتماعي، تاكنون یک مجموعۀ داستان، 12 مجموعۀ شعر، 5 گزیدۀ اشعار و 13 اثر ترجمه یا درباره نقد ترجمه در زمينه‌هاي ادبيات‌، علوم، قرآن، علوم قرآنی، حدیث و علوم حدیث انتشار يافته وگزیده سروده‌های او به زبانهای گوناگون جهان ترجمه شده‌اند.
    آثار دکتر طاهره صفّارزاده
    قصه
    1. پیوندهای تلخ، 1341 (چاپ اول)

    شعر
    1. رهگذر مهتاب، از 1341 (چاپ دوم)
    2. The Red Umbrella (چتر سرخ) (سروده‌هایی به زبان انگلیسی)، آیووا 1967م. = 1347ش.
    3. دفتر دوم، از 1349(چاپ چهارم)
    4. طنين در دلتا، از 1349(چاپ چهارم)
    5. سدّ و بازوان، ‌از 1350 (چاپ سوم)
    6. سَفَر پنجم،‌ از 1356 (چاپ ششم)
    7. بيعت با بيداري، از 1358 ‌(چاپ سوم)
    8. مردان منحني، از 1366 (چاپ دوم)
    9. دیدار صبح، از 1366 (چاپ دوم)
    10. روشنگران راه،‌ 1384 (چاپ اول)
    11. در پيشواز صلح‌، از 1385 (چاپ دوم) (چاپ اول آن به عنوان نخستین کتاب از مجموعۀ «گزیده ادبیات معاصر» با عنوان: «گزیده ادبیات معاصر- 1: طاهره صفارزاده»، از 1378 به وسیلۀ نشر نیستان منتشر شد و به چاپهای متعدد رسید.)
    12. از جلوه های جهانی، 1386 (چاپ اول)

    گزیدۀ شعر
    1. حرکت و دیروز، از 1357 (چاپ دوم)
    2. Selected Poems (گزيده اشعار: فارسي و ‌انگليسي‌)، 1987م. = 1378ش. (چاپ اول)؛ و چاپ دوم آن با عنوان:The Whiteness of the Black’s Voice (سپیدی صدای سیاه)، 2006 م. = 1385 ش.
    3. انديشه در هدايت شعر، 1384 (چاپ اول)
    4. هفت‌سفر، 1384 (چاپ اول)
    5. طنین بیداری، 1387(چاپ اول)

    اصول ترجمه، نقد ترجمه، ترجمه
    1. اصول و مباني ترجمه: تجزیه و تحلیلی از فن ترجمه ضمن نقد عملی آثار مترجمان، از 1358 (چاپ هشتم)‌
    2. ترجمه‌هاي نامفهوم،‌ از 1384 (چاپ دوم)
    3. ترجمه ی مفاهيم بنيادي قرآن مجيد (فارسی و انگلیسی)، از 1379 (چاپ دوم)
    4. ترجمه قرآن حکیم (سه زبانه: متن عربی با ترجمه فارسی و انگلیسی)، از 1380 (چاپ هفتم)
    5. ترجمه قرآن حکیم (دو زبانه: متن عربی با ترجمه فارسی)، از 1382 (چاپ دوم)
    6. ترجمه قرآن حکیم (دو زبانه: متن عربی با ترجمه انگلیسی)، 1385 (چاپ اول)
    7. لوح فشرده قرآن حکیم (سه زبانه: متن عربی با ترجمه فارسی و انگلیسی)، از 1383 (نشر دوم)
    8. معجزه (لوح فشرده صوتی و ترجمه قرآن حکیم، جزء 29 و جزء 30)، از 1384 (نشر دوم)
    9. ترجمۀ دعای عرفه: دعای امام حسین علیه‌السلام در روز عرفه (متن عربی با ترجمه فارسی)، از 1381 (چاپ دوم)
    10. ترجمۀ دعای ندبه و دعای کمیل (متن عربی با ترجمه فارسی)، از 1383 (چاپ دوم)
    11. مفاهيم قرآني در حديث ‌نبوی: گزیده‌ای از نهج‌الفصاحه با ترجمه فارسی و انگلیسی، از 1384 (چاپ دوم)
    12. ترجمۀ دعای جوشن کبیر، 1385 (چاپ دوم)
    13. گزیدۀ نهج البلاغه (متن عربی با ترجمه فارسی و انگلیسی)، 1387(چاپ اول)

    برای آگاهی از زندگی، اندیشه ها و آثار دکتر طاهرة صفارزاده می توانید به کتاب زیر مراجعه فرمایید:
    « بیدارگری در علم و هنر: شناختنامة طاهره صفّارزاده (شاعر، نظریه پرداز، مترجم، دین پژوه و عارف ایرانی)»، به کوشش سیّد علی محمّد رفیعی، نشر هنر بیداری، تهران، 1386.
  •  
  • خلاصه اي از فعاليت ها و خدمات علمي و فرهنگي دکتر طاهره صفارزاده :

    1- شاعر و نظريه پرداز شعر مقاومت ديني، با سابقه طولاني مبارزه با استعمار و استبداد، داري نظريه هيي مهم در زمينه شعر و نقد ادبي، که اشعار يشان در کشور و به ويژه خارج از يران همواره مورد استقبال آزاديخواهان، استقلال طلبان و مبارزان انساندوست بوده و در برخي دانشگاه‌هي جهان تدريس می‌شود و به وسيله افرادي همچون خانم آنماري شيمل به زبان‌هي مختلف ترجمه شده است. شاعران متعهد نسل انقلاب نيز خود را تحت تأثير ين شاعر می‌دانند.
    2- مترجم تحول‌گرا و بنيان‌گذار نقد علمي ترجمه در جهان ، مؤلف نخستين کتاب درباره اصول و مباني ترجمه، داري نظريه‌هيي مهم درباره آموزش زبان، زبان علم و ترجمه تخصصي که به تييد اهل فن در جهان رسيده است.
    3- مبتکر و سرپرست طرح زبان تخصصي دانشگاه‌هي پس از انقلاب فرهنگي که بدون چشمداشت مادي به مدت 16 سال از طريق سرپرستي تأليف 80 کتاب زبان ويژه تخصصي بري کليه رشته‌ها باعث جهشي علمي در دانشگاه‌هي کشور شد و 36 جلد از آن مجموعه از ويراستاري يشان برخوردار شد.
    4- مترجم قرآن حکيم به زبانهي فارسي و انگليسي و برخي از مشهورترين دعاها و متون شيمي بر پيه علم ترجمه به صورت ترجمه مفهومي، به ويژه بسياري از غير يرانيان (همچون هموطنان يراني) پس از مطالعه قرآن حکيم که بري نخستين بار است که پيام قرآن و معني و مفهوم يات آن را در می‌يابند.
    5- مؤسس"کانون فرهنگي نهضت اسلامي" قبل از پيروزي انقلاب اسلامي به ياري نويسندگان و هنرمندان سر شناس که (سپس به "حوزه انديشه و هنر اسلامي" و "حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي" تغيير نام داد.) سرميه‌هي نظري بري باروري نسل ادبي و هنري انقلاب را در اختيار آنان نهاد.
    6- داري درجه استادي هنرهي زيبا از دانشگاه يووا.
    7- استاد و رئيس دانشگاه شهيد بهشتي و دانشکده ادبيات آن به انتخاب همکاران آن دانشگاه پس از پيروزي انقلاب.
    8- پيشنهاد دهنده طرح باز‌آموزي دبيران و مجري طرح در تعطيل دانشگاه‌ها.
    9- استاد نمونه و خادم قرآن کريم.
    10- يکي از 5 عضو اصلي کميته ترجمه آسيا.
    11- منتخب از سوي "سازمان نويسندگان آفريقا و آسيا" به عنوان شاعر مبارز و زن نخبه، افتخار آفرين و دانشمند مسلمان در سال 2006
    12- شاعر برگزيده به انتخاب نخستين جشنواره بين المللي فجر.
    13- پيشنهاد دهنده تأسيس "مرکز ترجمه قرآن به زبان‌هي خارجي" و "انجمن قلم".
    14- مؤلف 16 کتاب شعر و اثر ترجمه، نقد ترجمه يا اصول ترجمه.
    15- گزيده نهج‌البلاغه (عربي، فارسي، انگليسي)، 1387
    16- كتاب بيداري طنين
  •  

.... گلبانک ز شوق گل شاداب توان داشت /من نوحه سرای گل افسرده خویشم
شادم که دگر دل نگراید سوی شادی/ تا داد غمش ره، بر سرا پرده خویشم
پی کرد فلک مرکب آمالم و در دل /خون موج زد از بخت بد آورده خویشم
گویند که: «امید و چه نومید!» ندانند/ من مرثیه خوان وطن مرده خویشم



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: طاهره صفارزاده , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1208
نویسنده : آوا فتوحی

 

مهرداد اوستا (محمد رضا رحمانی) شاعر و نویسنده ی معاصر در17 اردیبهشت سال 1308


شمسی در خانواده ای اهل شعر در شهر `بروجرد` به دنیا آمد. پدر مادرش `حاج دوخا محمد` متخلص به `رعنا`
شاعری بسیار خوش ذوق و توانا بود .

سخاوتمندی حاتم گونه ی او باعث شد تا در سن 3 سالگی با بخشیدن لباس تن خود به یکی از کودکان همسن و سالش تحیر همگان را برانگیزد.

در 10 سالگی با سرودن شعر- آنهم موزون و مقفی- مورد تشویق یکی از آموزگارانش قرار گرفت، گوئی خود نیز به استعداد شگرف خویش واقف بود، زیرا در 12 سالگی شهر بروجرد را برای خود کوچک دید و راه تهران را پیش گرفت و تا پایان عمرپر بارش در این شهر اقامت گزید.

پس از سپری کردن دوره دبیرستان، ضمن تدریس در مدارس و دبیرستانها، تحصیلات آکادمیک خویش را تا اخذ مدرک فوق لیسانس در رشته فلسفه ادامه داد و به دلیل اندوخته های خارق العاده ذهنی اش در زمینه ادبیات و علوم انسانی در سن 25 سالگی بعنوان جوانترین استاد جذب دانشگاه شد و در سن 30 سالگی به عضویت شورائی درآمد که رساله دکترای دانشجویان دوره دکتری ادبیات فارسی را تأئید یا رد می نمود.

مطالعه شبانه روزی وی باعث گردید در مدت کوتاهی بر ادبیات فارسی، عرب و بطور کلی ادبیات جهان تسلط کامل پیدا کند و بعنوان یکی از سخنرانان برنامه `مرزهای دانش` رادیو، که در آن زمان از وزین ترین برنامه های رادیوئی بود در کنار اساتید بزرگی همچون `محیط طباطبائی` و `ضیأالدین سجادی` به سخنرانی بپردازد.

این ادیب گرانقدر و شاعر بزرگ با آنکه در همه زمینه های شعری قدرت خویش را به نمایش می گذاشت، اما به قصیده بیشتر از سایر انواع شعر عشق می ورزید و به حق لقب بزرگترین قصیده سرای معاصر بعد از ملک الشعرای بهار را از آن خود ساخت.

او با تصحیح `دیوان سلمان ساوجی` در سن 22 سالگی و انتشار نخستین مجموعه شعر خود با نام `از کاروان
رفته` تحسین بسیاری از صاحبنظران را نسبت به خود برانگیخت.

در سال 1327 همزمان با ورود به دانشگاه تهران به استخدام آموزش و پرورش درآمد و به عنوان مسئول سامان دادن به کتابخانه های موجود و مقالات و کتب ادبی این وزارتخانه و نیز دبیر در چندین دبیرستان تهران به فعالیت پرداخت. در سال 1330 با کسب مدرک کارشناسی به ادامه ی تحصیل رشته ی فلسفه در دانشگاه تهران پرداخت.

استاد اوستا ضمن تدریس در دانشگاه تهران سفرهای متعددی را به کشورهای مختلف انجام داد و آثار و اشعار ارزشمندی از خود بر جای نهاد. سرانجام در سال 1370 در سن 62 سالگی در اثر عارضه قلبی در گذشت و پیکر وی در قطعه مشاهیر ادب و هنر ایران در تهران به خاک سپرده شد.
 

ویژگی سخن

سبک اوستا به شیوه‌ی شعرای خراسانی و بیشتر به ناصرخسرو، خاقانی و مسعود سعد نزدیک است. در اندیشه‌های شاعرانه‌اش غالباً دقایق فلسفی و تفکرات حکیمانه را می‌پروراند و به فلسفه نسبی نزدیک می‌شود. او معتقد است که «یک هنرمند باید فرزند زمان خود باشد و اگر احیاناً خود نیازمندیهای زیادی از نظر مادی ندارد باید آنقدر روحیه‌ی حساس و تأثیرپذیری داشته باشد که دردها و نیازمندیهای اکثریت مردم را درک کند و آینه‌ی گویای رنج و شادی مردم زمان باشد».
 

معرفی آثار

1. تصحیح دیوان سلمان ساوجی
2. تصحیح دو رساله از خیام، «رساله‌ی وجود» و «نوروزنامه»، با شرح حال خیام
3. کتاب فلسفه و منطق و روان‌شناسی برای دبیرستانی‌ها
4. از کاروان رفته- مجموعه‌ی شعر
5. شراب خانگی، ترس محتسب خورده
6. حماسه‌ی آرش
7. پالیزبان- مجموعه‌ی نثر، داستان
8. امام، حماسه‌ای دیگر
 

 

 

استاد اوستا بیش از 40 اثر تحقیقی و یا تألیفی در زمینه ادبیات و هنر از خود به یادگار گذاشته که بیش از 20 اثر آن در زمان حیات ایشان وبقیه بعداً منتشر شده است.

"راما" (در شعر)، "پالیزان" و "از امروز تا هرگز" (در نثر داستانی)، "تیرانا" (در نثر انتقادی)، "عقل و اشراق" (در فلسفه)، "اندیشه فلاسفه شرق و غرب"، "روش تحقیق در دستور زبان و شیوه نگارش فارسی"، "رساله ای در فلسفه، منطق، روانشناسی واخلاق"، "روش تحقیق درزیباشناسی" و "نقد و بررسی افسانه های ملل" (در چندین جلد)، "منطق کلام حافظ" و "منطق کلام فردوسی"، "منطق کلمات"، "منطق حماسی مهابرات"، "نقد وبررسی آثار سنائی"، "تصحیح کلیات شیخ سعدی"، "تصحیح دیوان ابوسعید ابوالخیر"، "تحلیل نوروز نامه و رساله وجود حکیم عمر خیام نیشابوری"، "تحلیل فلسفی و علمی پیرامون اصول ادیان"، "لحن شناسی پیرامون آثار و افکار بزرگان سخن ایران"، "روش تحقیق در تاریخ هنر"، "تصحیح مجدد دیوان سلمان ساوجی"، "روش تحقیق در تحولات فکری و فلسفی در اروپا و آسیا"، "سیر مکاتب هنری در ایران"، "هدف هنر در شرق و هدف آن در اروپا"، "مکاتب هنری در شرق"، "مکاتب هنری در اروپا"، "مکاتب فلسفی در اروپا"، "مکاتب فلسفی درآسیا"، "هدف نهائی در شرق و غرب"، "کارنامه شعر معاصر"، "کارنامه نثر معاصر" و "تأثیر ادبیات ایران بر ادبیات جهان" (در تحقیق)، "اشک وسرنوشت" (تألیف) میباشند.

با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو

گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو

ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو

غمخوار دل ای می نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو

بر خلوت دل سرزده یک ره درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟

من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو
 

سال شمار زندگی

  • نخستین شعرش را در سن ده سالگی در کلاس پنج ابتدایی سرود. این شعر دربارهٔ واقعهٔ عاشورا بود. معلمانش با این شعر وی را تشویق به سرودن شعر کردند.
  • در ۱۲ سالگی از بروجرد به تهران آمد و دوره دبیرستان را در پایتخت گذراند.
  • پس از گرفتن دیپلم ادبی، به استخدام آموزش و پرورش در آمد.
  • در سال ۱۳۲۷، تحصیلات عالی خود را در رشتهٔ معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران آغاز کرد و آن را تا گرفتن درجهٔ فوق لیسانس فلسفه ادامه داد.
  • در سال ۱۳۳۲، نخستین اثر وی که تصحیح دیوان سلمان ساوجی بود، بوسیلهٔ انتشارات زوار به چاپ رسید.

پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مهرداد اوستا مردم را به مبارزه فرا میخواند
 

  • در شهریور ۳۲ به جرم مخالفت با رژیم شاه به زندان افتاد. وی اشعاری در مبارزه با رژیم شاه داشت که میتوان به شعر زیر که در سال ۱۳۳۵ سروده بود اشاره کرد:

خانه‌ها ویران، پی آبادی کاخی چراست؟
تا سزد خودکامه‌ای را دستگاه خودسری
 

  • سال ۱۳۳۳، سال آغاز تدریس وی در دانشگاه تهران، در همین سال نیز ازدواج کرد.
  • سال ۱۳۳۵، با سباستین مونه فیلسوف شرق شناس فرانسوی آشنا شد.
  • سال ۱۳۳۹، نخستین مجموعه شعر او به نام" از کاروان رفته" منتشر شد.
  • سال ۴۴، سفر به اروپا
  • سال ۵۱، دومین مجموعه شعر وی به نام" شراب خانگی ترس محتسب خورده" را در قالب قصیده منتشر کرد.
  • پس از پیروزی انقلاب، سمتهای وزارت فرهنگ و آموزش عالی، ریاست دانشگاه تهران، ریاست مجتمع عالی هنر و... را عهده دار شد.
  • سال ۶۲،سفر به فرانسه
  • سال ۶۷، سخنرانی درباره شعر و شخصیت حافظ در کنگره ی بزرگداشت حافظ
  • سال ۶۹، شرکت در برزگداشت خلیل الله خلیلی شاعر بزرگ افغانستان
  • سال 70درگذشت در اثر حمله قلبی


:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: اوستا , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1126
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

محمد علی مردانی  ، پنجم مهرماه سال 1301 در روستای آشمسیان سادات از توابع شهرستان خمین متولد شد.
وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در خمین فرا گرفت و پس از آن برای تحصیل در علم صرف و نحو به اراک رفت. او که از کودکی به شعر علاقه و ذوق و قریحه شاعری داشت، از اراک به تهران آمد و به انجمن های ادبی راه یافت و با اشعار مذهبی شناخته شد.
مردانی سالیان متمادی دبیری انجمن دانشوران را به عهده داشت و در سال ۱۳۵۱انجمن "نغمه سرایان مذهبی" توسط او و عده ای از دوستانش تاسیس شد که به صورت ثابت در خانه اش تشکیل می شد.
وی پس از پیروزی انقلاب به عضویت شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و واحد ادبیات حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی درآمد و در سال های جنگ تحمیلی رژیم صدامعلیه ایران، در جبهه های جنگ حاضر شد.استادمحمدعلیمردانی در پی عارضه مغزی، در 15 اردیبهشت سال ۱۳۷۸دار فانی را وداع گفت.

 

عنایت امام حسین علیه السلام به مرحوم مردانی

خسرو آقایاری مسئول دفتر شعر حوزه هنری در مراسم یاد بود مرحوم مردانی گفت: زنده‌یاد مردانی ۱۷سال قبل از مرگش، مرده بود. مردانی به صورت توام سکته مغزی و قلبی کرد و از دنیا رفت. او را به سرد خانه بردند و در یکی از کشوهای سردخانه گذاشتند. خود مردانی این ماجرا را که تا مرگش به‌صورت یک راز بود، چنین تعریف کرد: من مرده بودم. همه چیز مانند یک خواب بود. وقتی در حال مرگ بودم دو ملک آمدند و پارچه سفیدی را از پایین پایم به سمت بالای بدنم می‌کشیدند. وقتی پارچه به زیر چانه‌ام رسید، حضرت سیدالشهدا(ع) آمدند و به آن دو فرشته فرمودند: از خدا برای او ۱۷سال فرصت گرفته‌ایم. پارچه را بردارید! بعد از این موضوع احساس کردم که در کشوی سردخانه هستم. به این ترتیب با مشت به در کشو کوبیدم.

آقایاری ادامه داد: بعد از این ماجرا، پرستارها می‌ترسند، اما بعد از مدت کمی جسارت می‌کنند و کشو را بیرون می‌کشند. تا قبل از این جریان شعر اهل بیت در میان اهالی ادبیات مظلوم بود و عده‌ای آن را وهن ادبیات می‌دانستند. بسیاری معتقد بودند که شعر اهل بیت (ع) خیال‌انگیزی ادبی ندارد و اصلاً شعر نیست. مرحوم مردانی توسعه شعر اهل بیت (ع) را از میان دانش‌آموزان کلید زد و اولین جرقه‌های شعر عاشورایی در یک اردوی دانش‌آموزی در رامسر زده شد.مهم ترین کتاب هایی که از استادمحمدعلیمردانیمنتشر شده اند؛

احتجاج بانوی بزرگ اسلام یا سیاست شوم و دفاع مظلومانه / 1335 شکوه ایمان (مدایح و مراثی اهل بیت"ع") /مردانی/ 1353

طلوع خورشیدها (مدایح و مراثی اهل بیت"ع")/مردانی/ 1358
نوای رزمندگان (شعر عاشورا و جنگ) / کلینی / 1363
هدیه ماه صیام / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / 1364
سیمای حج و جهاد (با استفاده از سخنان محسن قرائتی) / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / 1364
لاله های جاویدان (آلبوم تعدادی از شهدای مفقودالاثر و گمنام که محل اعزام و دفن شان، هر کدام با یک رباعی ثبت شده است) / 1365
دو دریای رحمت (علی،مظهر عدل و فاطمه،مظهر تقوی) / امیرکبیر / 1366
فروغ ایمان (شعر عاشورا و جنگ) / امیرکبیر / 1366
یوسف دل (شعر عرفانی و انقلابی) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1368
در معبر نور (درباره امام راحل و انقلاب اسلامی) / پیام آزادی / 1369 زمزمه های نیایش (درباره نماز) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1371
حریم عشق (نوحه و مرثیه) / یاسین / 1372.
مجموعه آفتاب (چهارده ترکیب بند عاشورایی و ...) / تربیت / 1372
پ‍رت‍وی از خ‍ورش‍ی‍د (ت‍ض‍م‍ی‍ن ۵۷غ‍زل از غ‍زل ه‍ای ع‍رف‍ان‍ی ام‍ام ع‍ارف‍ان ح‍ض‍رت ام‍ام خ‍م‍ی‍ن‍ی "ره")/ یاسین / 1373
سرود وصل (اشعاری در فضیلت نماز) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1374
ضیافت عشق (درباره روزه و ماه رمضان) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1374
سربداران عشق (مجموعه شعر درباره سرداران شهید سپاه اسلام) / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / 1375
حضرت زینب (س)/ نشر هماهنگ / 1376
حضرت فاطمه (س)/ نشر هماهنگ / 1376
حضرتعلی(ع) / نشر هماهنگ / 1376
حضرتمحمد(ص) / نشر هماهنگ / 1376
پرنده زیبای من (شعر کودک و نوجوان) / انتشارات رافع / 1376
صلای عاشقان (شعر جنگ) / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / 1376
مهتابی در غبار (در مدح و رثای حضرت رقیه "س")/مردانی/ 1377
عصر انتظار (منقبت ولی عصر "عج")/مردانی/ 1377
رباعیات ائمه اطهار "ع" /مردانی/ 1377
خلوت دل (غزلیات عرفانی و عاشورایی) /مردانی/ 1377
امامعلیبن موسی الرضا(ع))/ نشر هماهنگ / 1377
حضرت ابوالفضل(ع)/ نشر هماهنگ / 1377
امام حسین (ع)/ نشر هماهنگ / 1377
امام حسن مجتبی(ع)/ نشر هماهنگ / 1377
چهار باب ارادت /مردانی/ 1377
گزیده ادبیات معاصر (مجموعه شعر 100) / کتاب نیستان / 1379
همراز مرغان سحر (یادمان استادمحمدعلیمردانی) / مرکز آفرینش های ادبی حوزه هنری / 1381

مجموعه شعرهایی که به اهتمام استادمردانیتدوین شده اند؛

نغمه های انقلاب /مردانی/ 1358
گلزار شهیدان (شعر عاشورا و جنگ) / کلینی/ 1363
جُنگ جنگ (شعر عاشورا و جنگ جلد 1) / موسوی / 1363
جُنگ جنگ (شعر عاشورا و جنگ جلد 2) / موسوی / 1363
حدیث طف (شعر عاشورایی) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1368
چشم بیمار (در سوگ امام (ره))/ با همکاری عباس براتی پور و سیمیندخت وحیدی / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری/ 1368
زمزمه مستی (گاهنامه شعر دفتر 6) / با همکاری عباس براتی پور / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1368
گل انتظار (ادبیات عاشورا 2) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری) / 1368
همراه با کاروان (مجموعه شعر) / با همکاریمحمدحسن صفوی پور / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1369
ادبیات عاشورا (2) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1369
غم دلدار (در سوگ امام خمینی(ره))/ با همکاری عباس براتی پور و سیمیندخت وحیدی / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1369
راهیان عاشورا / انجمن ادبی نغمه سرایان مذهبی / 1369
بر تربت خورشید (گاهنامه شعر دفتر 3) / با همکاری عباس براتی پور/ سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1369
شهره بازار (درباره امام راحل(ره)) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1370
ادبیات عاشورا (3) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1370
دو دریا (ادبیات عاشورا جلد 5) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1371
چکامه های نیایش (درباره نماز) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1371
خیمه بی آب (ادبیات عاشورا جلد 6) / سازمان تبلیغات اسلامی، حوزه هنری / 1372
ایثار جان (ادبیات عاشورا) / سازمان تبلیغات اسلامی، معاونت آموزش و پژوهش / 1376
پژواک عشق (درباره نماز) / با مقدمه دکتر بهراممحمدیان / ستاد اقامه نماز / 1377

کتاب هایی که اشعار استادمحمدعلیمردانیرا دربر دارند؛

مسابقه شعر جنگ / وزارت ارشاد اسلامی / 1361
جمعه خونین مکه به روایت شاعران امروز / گردآورندگان محمود شاهرخی، عباس مشفق / سروش (صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران) / 1367
ماه هاشمی / گردآورنده مهدی صدیقیان / بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی، موسسه نشر هنر اسلامی / 1373
گلواژه (بهترین اشعار جمع آوری شده از دیوان مختلف) / به اهتماممحمدمطهر/ الهادی (قم) / 1376
گل رزم (مجموعه شعر بسیج) / به اهتماممحمدمطهر / الهادی (قم) / 1378
صبوحی زدگان (قصیده های دهه اول و دوم انقلاب اسلامی) / به کوشش مرتضی نوربخش و مشفق کاشانی / موسسه تنظیم نشر و آثار حضرت امام خمینی(ره)) /

 

 

ز مرغ عشق با شور و نوا

زد نوا کی عاشقان نینوا

راز دار سالکان کوی عشق

پرده بر‌می دارد از مشکوی عشق

مصلح تورات و انجیل و زبور

خازن گنجینه الله و نور

گوید آنک هر که هم پیمان ماست

کربلا سرچشمه کرب و بلاست

زهره چنگی نوازد چنگ غم

تا زند بر شیشه دل سنگ غم

غم زهر سو ترکتازی می کند

عاشقان را دلنوازی می کند

اهل دل را همنوا باشد سروش

آید از هر گوشه بانگ نوش نوش

درد نوشان الستی صف به صف

جامها از باده گلگون به کف

محو سر و قامت ساقی همه

مست و سرخوش از می باقی همه

آن زصهبای شهادت مست مست

این براه عشق از جان شسته دست

گشته ساقی واله و شیدای عشق

تا نهد سر در ره مولای عشق

تا به خاک پای دلبر بار یافت

نور عشق از لذت دیدار یافت

عاشقان را طلعتش آئینه شد

سرّ حق را سینه اش گنجینه شد

آتش عشقش به جان شد شعله ور

نور مطلق گشت از پا تا به سر

مردم چشمو دل ام البنین

زاده آزاده حبل المتین

کرد رو بر درگه سبط رسول

گفت با آن جوهر جان بتول

کی گرامی اتر برج کمال

ای رخت مرآت ذات ذوالجلال

تا به بزم عشق مهمان توأم

ساقی طفلان عطشان توأم

بی نصیب از خوان احسانم مکن

حرمت زهرا پریشانم مکن

رخصتم بخش ای عزیز تو تراب

تا کنم از بهر طفلان فکر آب

اذن ده تا روی سوی میدان کنم

جان به راه دین حق قربان کنم

سر کنم اثار راهت یا حسین

تا سرافراز آیم اندر نشأتین

 

محمد علی مردانی



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: مردانی , محمدعلی ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1252
نویسنده : آوا فتوحی

نصرالله مردانی در سال 1326 در کازرون به دنیا آمد. دوران کودکی و تحصیلات خود را در همان‌جا به پایان برد .او به دلیل دارا بودن مسئولیتهای فرهنگی، بسیاری از اوقات خود را در تهران می‌گذراند. رویکرد مردانی به شعر به سال 1337 باز می‌گردد. وی هم‌زمان با پیروزی انقلاب اسلامی به‌صورت بسیار جدی‌تر به فعالیت پرداخت و همکاریهای خود را با حوزه هنری آغاز کرد. وی از زمره شاعرانی است که شعرهایش در بیشتر روزنامه‌ها، مجلات، مجموعه‌ها و جنگهای ادبی، انتشار یافته است.
«مردانی» همچنین سرپرستی انجمن ادبی شاعران انقلاب اسلامی شیراز را برعهده داشت. وی از آغاز دفاع مقدس در بسیاری از سفرهای شاعران به منظور شعرخوانی در نقاط مختلف جبهه شرکت داشت و در شبهای شعر دفاع و مقاومت و همایشهای سراسری شعر دفاع مقدس نیز حضوری فعال داشت.
مردانی در آخرین روزهای زندگی خود ،خواسته بود تا به کربلا برود به همین دلیل نیز به همراه همسر و دامادش به کربلا رفت و در همان جا در سن 56 سالگی پس از یکدوره بیماری طولانی ،درگذشت.بی‌تردید برای شاعری چون او که عمری با حماسه و حماسه‌سرایی زیسته بود، مرگ در بستر بسیار حقیر و ناچیز بود و چنین شاعری را هیچ پایانی اینگونه زیبا و ژرف برازنده نبود. پس به تعبیری مردانی که ما‌ه‌ها از رنج بیماری نیاسوده بود و خسته از رنگ‌ها و نیرنگ‌ها آخرین راه را در توسل به مولا و مراد بزرگ خویش جستجو کرده بود، جان خسته را به مقصد رساند و رهایی را طلب کرد تا به آسمان‌ها پربگشاید و چنین شد که آخرین چکامه‌اش را زیبا سرود و مرگ چنان شکوهمند او را دریافت که حسرت بسیاری را برانگیخت.
زندگی پنجاه و شش ساله مردانی سرشار بود از عشق و ارادت بی‌شائبه او به پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) و خاندان پاک وحی . گزیده‌ای از اشعار وی در این باره در کتاب «چهارده نور ازلی» توسط نشرشاهد چاپ و در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفته است . پیکر او را برای خاکسپاری به زادگاهش کازرون منتقل نمودند. مردم کازرون با تجلیل از خدمات ارزشمند ادبی زنده یاد مردانی، غنای معنوی نهفته در تفکر و اندیشه های او را ستودند و آن را روشنگر راه آینده ادیبان و شاعران این مرز و بوم دانستند.

مردانی را می توان شاعر انقلاب نامید چرا که تمامی کتاب های شعرش در 28 سال گذشته درباره مفاهیم انقلاب و مذهب است، کتاب خون نامه این شاعر مذهبی در سال ۸۲ به عنوان کتاب سال معرفی شد و از وی به عنوان چهره ماندگار نیز تقدیر به عمل آمد.از مردانی آثاری غیر از شعر نیز باقی مانده از جمله تصحیحی ذوقی از دیوان حافظ با عنوان «حافظ از نگاه مردانی»و تالیف کتاب های گل باغ آشنایی و شهیدان شاعر، اما آن چیزی که در ذهن نسل جوان مانده است قطعه شعری است که در کتاب فارسی دبیرستان آمده است:

نیلوفران آبی چشم انتظار آبند ‎/ ای روح سبز باران

 


از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران
پیغام فتح دارند آن سوی جبهه یاران
در شط سرخ آتش، نعش ستاره می‌سوخت
خون‌نامة نبرد است آیین پاسداران
در کربلای ایثار مردانه در ستیزند
رزم‌آوران اسلام با خیل نابکاران
در شام سرد سنگر روشن چراغ خون است
ای آب دیده، تر کن لبهای روزه‌داران
در رزمگاه ایمان با اسب خون بتازند
تا وادی شهادت این قوم سربداران
گلگونة شهیدان با خون گل بشویید
تا سرخ‌تر نماید رخسار روزگاران
هابیلیان کجایید قابیل دیگر آمد
ننگ است جان سپردن در دخمة تتاران
در بادهای سوزان نیلوفران خاکی
چشم‌انتظار آب‌اند ای روح سبز باران
ای ابر پر صلابت، آبی ز دیده بفشان
با مرگ لاله طی شد افسانة بهاران
بی‌باوران عالم با چشم دل ببینید
آیینة زمان است این پیر در جماران

آثار :
1 آتش ني (1370)
2 خون نام پاك (1346)
ويژگي اثر : مجموع? شعر - اين كتاب (در سال 65) در دوره چهارم كتاب سال جمهوري اسلامي ايران برگزيده شده است .-آشنايي با كتاب خون نام? خاك كتاب مجموعه 132 قطعه شعر، سرود? نصر الله مرداني شاعر متعهد معاصر است كه شامل سروده هاي پيش از انقلاب و بعد از انقلاب در قالب اوزان كلاسيك (مقفّي – موزون – مردّف) مي باشد. اشعار اين مجموعه اغلب مشتمل بر مضامين بكر و تشبيهاتي نوين است و در حقيقت مانند معدودي از شاعران معاصر افقي تازه در بيكران احساس و انديشه را نمودار ساخته است. مرداني از آندسته شاعراني است كه نوبودن شعر را در تازگي مضمون مي داند نه قالب، و همين خصيصه بسياري از اشعار او را در زمر? مطرح ترين شعر زمان ما قرار داده است
3 ستيغ سخن
ويژگي اثر : تذكره منظوم كه نام بيش از دو هزار شاعر از ظهور شعر تا زمان نيما و از بيش از يكصد و پنجاه تذكره نام برده شد (1371)
4 غزل در آيينه انقلاب
5 قيام نور(1360)
ويژگي اثر : مجموع شعر
6 مجموعه هاي الماس آب



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: مردانی , نصرالله مردانی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1209
نویسنده : آوا فتوحی

 

حميد سبزواري ، شاعر معاصر ايران است . حميد شاعري است ازنسل ديروز . نسلي كه با ما همنفس وهم آوا است ،‌اما پژواك صدايش تا قرن هادرامتداد زمان جاري خواهد بود ، پس شعراو شعرآينده نيز هست . او شاعري است كه آيندگان قدر و منزلت او را بيشتر خواهند شناخت . پدرش ‌عبد الوهاب پيشه ور و ساده اي بود كه قريحه شعري داشت . جدش ،‌ملا محمد صادق ممتحني ،‌شاعري مردمي بود كه مجرم  تخلص مي كرد و آثارش درسفري به مشهد و درحمله راهزنان به يغما رفت . حميد قبل از مدرسه قرآن را در خانه و نزد ماردش آموخته بود . او بعدا به مدرسه شيخ حسن داورزني رفت . دردوره نوجواني درسبزوار زندگي مي كرد . درسبزوار كتابفروشي به نام خسروي بود . او شعرهاي حميد را چاپ كرده و فروخت . حميد مي خواست اينكار را درتهران نيز انجام بدهد ليكن اين امر صورت نگرفت و وي از اين لحاظ خوشحال است . حميد درنوجواني شاهد فرهنگ ستيزي ،‌خشونت و سركوب احساسات مذهبي مردم توسط رضا شاه پهلوي بود . چهارده ساله بود كه سرودن شعر را آغاز كرد . حميد جوان در آن سالها به هر حزب و گروهي كه فكر مي كرد حامل حقيقت يا حامي محرومانند سري مي زد اما به سرعت در مي يافت كه آن سراب ها هيچگاه نمي توانند عطش عدالت خواهي و شوق استقلال جويي او را سيراب كنند و سرخورده كنارمي كشيد .مادر او ، شايد اولين استاد وي بود . او جامع المقدمات را نزد ميرزا حبيب جويني خوانده است . حاج آقا محمد علي محمدي نيز ازديگر استادان وي بود .  دراثر كودتاي 28 مرداد 1332 حميد متواري و مخفي شد . ليكن بعدا خود را به شهرباني سبزوار معرفي كرد و چهار سال دروضعيت بلا تكليفي و تعليق طي كرد تا سرانجام تبرئه شد . ميد سبزواري ابتدا به شغل معلمي مشغول بود . او سپس كارمند بانك بازرگاني درتهران شد و سپس به شاعري وري آورد . مهمترين فعاليت سبزواري ،‌شاعري مي باشد . شعر حميد ،‌شناسنامه زمان مند انقلاب است ، زيرا كمتر حادثه يا رويدادي است كه انعكاس از آن درشعر او نباشد . شاعر با حساسيت ويژه خويش ،‌هر رويداد مهم تاريخ معاصرايران رابا گل واژه هاي شعرش درحافظه زمانه نقش كرده است تا آيندگان ازياد نبرند كه نسل گذشته درچه شرايط دشواري از آرمان ها و انقلابش دفاع كرده است . حميد سبزواري هنگامي كه دربانك بازرگاني مشغول بود يك نشريه اي داخلي راه انداخت . نشريه اي داخلي كه علاوه بر اخبار بانك و مسايل اقتصادي ،‌جدول وصفحه شعر ، داستان هم داشت . يكي از همفكران حميد سبزواري ،‌فخر الدين حجازي مي باشد كه ازدوران جواني با هم دوست بودند . سبزواري درميان شعراي متقدم ،‌كار مسعود سعد سلمان و ناصر خسرو را بيشتر مي پسندد . در ميان شعراي معاصر نيز فرخي و نسيم شمال دراو تاثير گذار بوده اند. تاريخ ادبيات شيعه، سرشار از آفرينشگراني جان بركف و دار بر دوش است كه هر يك فصلي درخشان و سبز از شعر انقلاب و مقاومت را جان بخشيده و بر درخت كهنسال ادب فارسي شكوفه‌ها رويانيده‌اند.در تداوم شعر شيعه ـ شعر توفندگي و ستم‌ستيزي ـ ؛ از ابتداي شروع مبارزات مردم ايران عليه استبداد و آغازين روزهاي نهضت، شاعران متعهد پيام نهضت را بر بالِ مرغ تيز‌پرواز شعر بستند و كبوتر قيام را بر دوردست‌هايي از اعماق انسانها پرواز دادند.

خط هر انديشه كه پيوسته شد

بر پرِ مرغان سخن بسته شد«نظامي»

شعر دوران انقلاب، بخش برجسته‌اي از اصيل‌ترين و صادقانه‌ترين شعر همة دوران تاريخ ادب ايران به شمار مي‌رود. اين برهه از ادبيات ايران، در ميان همه مقاطع تاريخ ادب فارسي، به طور كامل در راستاي آرمان‌ها و هدف‌هاي والاي انساني در حركت بوده و سخنگويي احساسات و افكار ملتي را برعهده داشته كه شاعر از آن تبار برخاسته است.

در ميان شاعران انقلاب اسلامي، برخي از چهره‌ها در تمام فراز و فرودهاي سال‌هاي مبارزه و رويارويي با جريانات مخالف و سال‌هاي دفاع مقدس همراه با انقلاب قلم زده‌اند كه در اين ميان نام « حميد سبزواري» از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است. مقام معظم رهبري در مقدمة ديوان شعر حميد سبزواري او را چنين مي‌شناسانند: « شاعر گرامي ما، آقاي حميد سبزواري از پيشكسوتان و پيشروان اين راه است. زبان فاخر در شعر حميد، با مضمون انقلابي و مكتبي، آميزه‌اي مطلوب و ارزنده پديد آورده و مجموعه شعر او در ديوان معاصر فارسي، فصل رغبت‌انگيز و شايسته‌اي گشوده است».

اينك ضمن پاسداشت مقام ادبي حميد سبزواري به مناسبت انتشار مجموعة «حالِ اهل درد» كه مروري بر خاطرات و اشعار استاد حميد سبزواري است و از سوي مركز اسناد انقلاب اسلامي منتشر شده، نيم نگاهي به حيات و شعر اين شاعر پيشكسوت انقلاب داريم.

■■■

حسين ممتحني متخلص به «حميد» و معروف به « حميد سبزواري» به سال 1304 خورشيدي در سبزوار متولد شد.

نوجواني حميد كه همزمان با «دين ستيزي پهلوي اول» بود، شعرهاي آن دوران او را به سمت و سوي «ترويج فرهنگ اسلامي» ، هدايت مي‌كرد و او از نخستين سال‌هاي شاعري «شعر تعهّد» را سرلوحه كارهاي ادبي‌اش قرار داده بود.

محيط اجتماعي سبزوار كه خاستگاه ديرين تشيع در ايران اسلامي است، به همراه تربيت‌هاي معنوي پدر، حميد سبزواري را وارد مبارزات ضدشاهنشاهي كرد و حيات پرفراز و نشيبي براي او رقم زد.

حميدسبزواري در اداره فرهنگ سبزوار مشغول به كار مي‌شود و در پنهان، فعاليت‌هاي سياسي‌اش را پي‌مي‌گيرد.

در جريان كودتاي 28 مرداد و تلاش حميد در مبارزه عليه نظام پهلوي، از اداره فرهنگ اخراج و سالها بعد، به طريقي در يكي از بانك‌هاي سبزوار مشغول خدمت مي‌شود.

پس از جريان 28 مرداد، حميد شعر خود را درخدمت مبارزه و ستم‌ستيزي مي‌نهد و علناً به سرودن اشعار ضدپهلوي اقدام مي‌كند. از رهگذر همين اشعار بود كه با بزرگاني چون آيت الله طالقاني، دكتر شريعتي ، فخرالدين حجازي و ... آشنا مي‌شود.

حميدسبزواري از همان اوان نهضت، اشعاري در تحريض مردم به انقلاب مي‌سرود، لكن بواسطه خفقان شديد و سانسور پهلوي، به سائقه شعر ديرپاي مقاومت، حميد نيز اشعار خود را در زبان رمز و استعاره مي‌سرود:

مرا كه يار نباشد، بهار را چه كنم

بهار، بي‌گل روي نگار را چه كنم

اميد بود كه با نوبهار بازآيي

ملامت دلِ اميدوار را چه كنم...

با وجود اين، درپي تشديد مبارزات مردمي، حميد، زبان رمز را كنار گذاشت و به طور صريح، از امام خميني سخن راند:

بنازم بر آن پير و فكر جوانش

كه عاجز بود خامه از داستانش

چه بحري است يارب كه نتوان رسيدن

به صد موج انديشه بريك كرانش...

نباشد «محمد» وليكن زنسبت

بود پاك فرزندي از خاندانش

نباشد امام زمان، ليك خوانم

در ايام غيبت ، امام زمانش

«امام خميني» كه خوي حسيني

هويداست از چهرة پرتوانش

به پيكار در، با يزيد زمانه

نه پرواي تيغش، نه بيم سنانش

حميد سبزواري كه سالها بود در فراق امام و حسرت ديدار ايشان مي‌سوخت، در پي شهادت استاد مطهري و سرودن شعر معروف «اي مجاهد، شهيد مطهر» به محضر امام خميني شرفياب مي‌شود.

خود در اين باره مي‌گويد:

«بعد ازاين سرود به محضر مقدس امام (ره) دعوت شدم واز حضور ايشان بهره‌مند و دست آن بزرگوار را بوسيدم ... هيبت حضرت امام مرا گنگ كرد. فقط نگاه كردم. امام متوجه شدند و خنديدند. خدا رحمت‌شان كند...»

پس از انقلاب ، حميد سبزواري بارها در كنار مقام معظم رهبري و عمدتاً در محافل ادبي فعاليت مي‌كرد. سبزواري آشنايي خود با رهبر معظم انقلاب را مربوط به سال‌هاي جواني و سفر رهبر به سبزوار براي تحريض مردم به انقلاب مي‌داند. در دهه‌هاي چهل و پنجاه نيز در محافل ادبي مشهد، به حضور مقام معظم رهبري مي‌رسيده است.

سبزواري شايد تنها شاعر خوش‌اقبالي باشد كه ديوان شعر او با مقدمه‌اي از رهبر معظم انقلاب آغاز مي‌شود. جريان مقدمه نويسي از زبان سبزواري چنين است: «يك روز در خدمت حاج آقا (مقام معظم رهبري) بودم. فرمودند: «آقا حميد چرا كارهايتان را چاپ نمي‌كنيد؟!» به شوخي عرض كردم: «آقا منتظرم شما مقدمه‌اي بنويسيد» ايشان هم به طور جدي فرمودند: «من براي هيچ كس اين كار را نكرده‌ام، ولي براي شما اين كار را انجام خواهم داد.»

پس از رحلت امام و انتخاب مقام معظم رهبري به رهبري نظام، سبزواري شعر بلند و معروف «به جاي امام» را سرود:

اي ثناي توام، ثناي امام

با ولاي توام، ولاي امام

خلف الصدق آن بزرگي و هست

عزم و راي تو، عزم وراي امام...

تا كه راه امام گم نشود

حق گزيده تو را براي امام

هر كه را ديده خرد باز است

نشمارد تو را سواي امام

مي‌ستايد تو را به فضل و كمال

مي‌نشاند تو را به جاي امام

با شروع دفاع مقدس ، حميد سبزواري بارها لباس رزم پوشيد و در كنار رزمندگان و سنگرهاي خاكي جبهه‌هاي نبرد بيتوته كرد.

خرمشهر كه آزاد شد، سرود جاودانه «خجسته باد اين پيروزي» را سرود كه هنوز برزبان مردم جاري است.

حميد سبزواري كه علاقه ويژه‌اي به قالب قصيده دارد، اشعار پرشكوه ناصر خسرو قبادياني در حكمت و موعظه را بسيار مي‌پسندد. در غزل نيز «بيدل» را «شاعري توانا» و «ناشناخته» مي‌داند كه تأثيري شگرف از او داشته است.

پايان بخش مقاله خود را به غزل «بازسازي وطن» از آخرين سروده‌هاي حميد سبزواي اختصاص مي‌دهيم:

 

بازسازي

بهار را دل من پرترانه مي‌خواهد

براي خنده، لب من بهانه مي‌خواهد

به بازسازي ميهن، بيا كمر بنديم

كه عندليب چمن، آب و دانه مي‌خواهد

نهال نهضت ما، تا گل آورد به چمن

فراغتي ـ كه برآرد جوانه ـ مي‌خواهد

زبان زنغمة بيگانگي ببند اي دوست

كه بزم ما سخنِ دوستانه مي‌خواهد

فريب حيلة دشمن مخور كه آن مكّار

بهانه‌اي پي‌تاراجِ خانه مي‌خواهد

زفكر تفرقه پرهيز كن كه اهريمن

فناي ملت ما ، زين ميانه مي‌خواهد

از اين طليعه كه لرزد زبام شرق «حميد»

تداوم سحري شادمانه مي‌خواهد

 



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: حمیدسبزواری , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1227
نویسنده : آوا فتوحی

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در سال 1318 ﻫ. ش در کدکن از روستاهای قدیمی بین نیشابور و تربت حیدریه به دنیا آمد.
 

او تحصیلات ابتدایی و دوره متوسطه را در مشهد گذراند و از آن پس وارد دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد شد و به تحصیل پرداخت و لیسانس خود را در این رشته دریافت کرد.

دکتر شفیعی، همزمان با تحصیلات متوسطه و دانشگاهی در حوزه علمیه مشهد به تحصیل علوم ادبی و عربی پرداخت و ادبیات عرب را نزد اساتید معظم این حوزه فراگرفت.

او در زمانی که در مشهد به تحصیل اشتغال داشت از اعضای موثر و فعال انجمنهای ادبی به شمار می رفت و از همان آغاز نوجوانی آثارش در مطبوعات خراسان با نام مستعار ش م سرشک به چاپ می رسید.

در سالهای بعد از 1332 ﻫ. ش با همکاری تنی چند از جوانان شاعر و اهل ادب انجمن ادبی تشکیل دادند که بیشتر طرفداران شعر نو و ادبیات داستانی و ترجمه ادبیات فرنگی بودند که دکتر علی شریعتی نیز از جمله اعضای آن انجمن بودند.

شفیعی پس از عزیمت به تهران در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دوره فوق لیسانس خود را گذراند و سپس دوره دکترای زبان و ادبیات عرب را نیز پشت سر گذاشت.

او مدتی در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانه مجلس سنا به کار اشتغال ورزید و سپس به عنوان استاد دانشکده ادبیات تهران در رشته سبک شناسی و نقد ادبی به کار مشغول شد.

دکتر شفیعی همچنین مدتی را بنا به دعوت دانشگاههای آکسفورد انگلستان و پرینستون آمریکا و ژاپن به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشت.

دکتر شفیعی از استادان بارز و متبحر ادبیات معاصر ایران و از محققین بزرگ به شمار می‌رود که در نقد شعر و ادب فارسی صاحب نظر است و در شعر و شاعری نیز مقام والایی دارد و صاحب سبک و شیوه خاصی است که او را به عنوان شاعری پیشرو می‌شناسند.

آنچه که از آثار و تاألیفات دکتر شفیعی به چاپ رسیده است عبارتند از: زمزمه ها، شب خوانی، از زبان برگ، در کوچه باغهای نیشابور، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، بوی جوی مولیان، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، ادوار شعر فارسی، شعر معاصر عرب، گزیده غزلیات شمس، حزین لاهیجی زندگی و زیباترین غزلهای او، شاعر آینه ها، بیدل و سبک هندی، اسرار التوحید از محمد بن منور، حالات و سخنان ابو سعید، ابو روح میهنی، مختار نامه، مجموعه رباعیات عطار، مرموزات اسدی در مرموزات داودی نجم الدین رازی، ترجمه تصوف اسلامی و رابطه انسان و خدا از نیکلسون ،مختار نامه، الهی نامه، مصیبت نامه، اسرار نامه و منطق الطیراز شیخ عطار، نقد و تحلیل شیخ محمود شبستری، خواجه عبدالله انصاری، ابوالحسن خرقانی، قلندریه در تاریخ و...



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: شفیعی کذکنی , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1281
نویسنده : آوا فتوحی

 

احمد شاملو (زادهٔ ۲۱ آذر ۱۳۰۴؛ ۱۲ دسامبر ۱۹۲۵، در خانهٔ شمارهٔ ۱۳۴ خیابان صفی‌علیشاه[۱] - در تهران، درگذشتهٔ ۲ مرداد ۱۳۷۹؛ ۲۴ ژوئیه ۲۰۰۰ در شهرک دهکده، فردیس کرج) شاعر، نویسنده، فرهنگ‌نویس، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم ایرانی و از مؤسسان و دبیران کانون نویسندگان ایران در قبل و بعد از انقلاب بود. آرامگاه او در امامزاده طاهر کرج واقع شده است. در دوره‌ای از جوانی شعرهای خود را با تخلص الف. بامداد و الف.صبح منتشر می‌کرد. سرودن شعرهای آزادی‌خواهانه و ضد استبدادی، عنوان شاعر آزادی ایران را برای او به ارمغان آورده است.
شهرت اصلی شاملو به خاطر سرایش شعر است که شامل گونه‌های مختلف شعر نو و برخی قالب‌های کهن نظیر قصیده و نیز ترانه‌های عامیانه‌ می‌شود. شاملو در سال ۱۳۲۶ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نو (که بعدها شعر نیمایی هم نامیده شد) روی آورد، اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفهٔ سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به‌ صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. از این سبک به شعر سپید یا شعر منثور [۲] یا شعر شاملویی[۳] یاد کرده‌اند. تنی چند از منتقدان ادبی او را موفق‌ترین شاعر در سرودن شعر منثور می‌دانند. [۴]
شاملو علاوه بر شعر، فعالیت‌های مطبوعاتی، کارهای تحقیق و ترجمهٔ شناخته‌شده‌ای دارد. مجموعهٔ کتاب کوچهٔ او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامهٔ مردم ایران( با تمرکز بر فرهنگ تهران) می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی∗ ترجمه شده‌است.
زندگی و فعالیت‌ها
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در سال‌شمار زندگی احمد شاملو نوشته آیدا شاملو تهیه شده‌است. این سال‌شمار در منابع گوناگون از جمله وب‌گاه احمد شاملو، دفتر هنر[۵]، احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها[۶]، شناخت‌نامه[۷]، منتشر شده‌است. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شده‌است.
تولد و سال‌های پیش از جوانی [ویرایش]
احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در خانه شماره ۱۳۴ خیابان صفی علیشاه تهران متولد شد. پدرش حیدر نام داشت که تبار او به گفتهٔ شاملو در شعر «من بامدادم سرانجام...» از مجموعهٔ مدایح بی‌صله به اهالی کابل بازمی‌گردد. مادرش کوکب عراقی شاملو، از مهاجران قفقازی بود که طی انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ روسیه، به همراه خانواده‌اش به ایران کوچانده‌شده‌بود[۸]. دورهٔ کودکی را به خاطر شغل پدر که افسر ارتش رضا شاه بود و هر چند وقت را در جایی به مأموریت می‌رفت، در شهرهایی چون رشت و سمیرم و اصفهان و آباده و شیراز گذراند. (به همین دلیل شناسنامهٔ او در شهر رشت گرفته شده‌است و محل تولد در شناسنامه، رشت نوشته شده‌است.) دوران دبستان را در شهرهای خاش، زاهدان و مشهد و بیرجند گذراند و از دوازده سیزده سالگی شروع به ضبط لغات متداول عوام (که در فرهنگ‌های رسمی ثبت نمی‌شود) کرد.
دوره دبیرستان را در بیرجند، مشهد، گرگان و تهران گذراند و سال سوم دبیرستان را مدتی در دبیرستان ایران‌شهر و مدتی در دبیرستان فیروز بهرام تهران خواند و به شوق آموختن زبان آلمانی در مقطع اول هنرستان صنعتی ایران و آلمان ثبت‌نام کرد.
دوران فعالیت سیاسی و زندان [ویرایش]
در اوایل دهه ۲۰ خورشیدی پدرش برای سر و سامان دادن به تشکیلات از هم پاشیده ژاندرمری به گرگان و ترکمن‌صحرا فرستاده شد. او همراه با خانواده به گرگان رفت و به ناچار در کلاس سوم دبیرستان ادامه تحصیل داد. در بحبوحهٔ جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به خاک ایران، در فعالیت‌های سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و از آنجا به زندان شوروی در رشت منتقل شد. پس از آزادی از زندان با خانواده به رضائیه (ارومیه) رفت و تحصیل در کلاس چهارم دبیرستان را آغاز کرد. با به قدرت رسیدن پیشه‌وری و فرقهٔ دموکرات آذربایجان همراه پدرش دستگیر شد و تا کسب تکلیف از مقامات بالاتر دو ساعت مقابل جوخهٔ آتش قرار گرفت. سرانجام آزاد شد و به تهران بازگشت. او برای همیشه ترک تحصیل کرد و در یک کتاب‌فروشی مشغول به کار شد.
ازدواج اول و چاپ نخستین مجموعهٔ شعر و آشنایی با نیما [ویرایش]
شاملو در بیست و دو سالگی (۱۳۲۶) با اشرف‌الملوک اسلامیه ازدواج کرد. هر چهار فرزند او، سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند. در همین سال اولین مجموعه اشعار او با نام آهنگ‌های فراموش‌شده به چاپ رسید. مدتی بعد با نیما دیدار کرد و تحت تأثیر آشنایی با او و به قصد معرفی شعر او، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و ... زد.
در سال ۱۳۳۰ شعر بلند «۲۳» و مجموعه اشعار قطع نامه را به چاپ رساند. در سال ۱۳۳۱ به مدت حدود دو سال مشاورت فرهنگی سفارت مجارستان را به عهده داشت.
دستگیری و زندان [ویرایش]
در سال ۱۳۳۲ پس از کودتای ۲۸ مرداد علیه دکتر مصدق و با بسته شدن فضای سیاسی ایران مجموعه شعر آهن‌ها و احساس توسط پلیس در چاپخانه سوزانده می‌شود و با یورش مأموران به خانه او ترجمهٔ طلا در لجن اثر زیگموند موریس و بخش عمدهٔ کتاب پسران مردی که قلبش از سنگ بود اثر موریوکایی با تعدادی داستان کوتاه نوشتهٔ خودش و کتاب‌ها و یادداشت‌های کتاب کوچه از میان می‌رود و با دستگیری مرتضی کیوان نسخه‌های یگانه‌ای از نوشته‌هایش از جمله مرگ زنجره و سه مرد از بندر بی‌آفتاب توسط پلیس ضبط می‌شود که دیگر هرگز به دست نمی‌آید. او موفق به فرار می‌شود اما پس از چند روز فرار از دست مأموران در چاپخانهٔ روزنامهٔ اطلاعات دستگیر شده، به عنوان زندانی سیاسی به زندان موقت شهربانی و زندان قصر برده می‌شود. در زندان علاوه بر شعر، به بررسی شاهنامه می‌پردازد و دست به نگارش پیش‌نویس دستور زبان فارسی می‌زند و قصهٔ بلندی به سیاق امیر ارسلان و ملک بهمن می‌نویسد که در انتقال از زندان شهربانی به زندان قصر از بین می‌رود [۹]. مرتضی کیوان به همراه ۹ افسر سازمان نظامی اعدام می‌شود و او در زمستان ۱۳۳۳ پس از تحمل یک سال حبس، از زندان آزاد می‌شود.
ازدواج دوم و تثبیت جایگاه شعری
در سال ۱۳۳۶ با انتشار مجموعهٔ اشعار هوای تازه، به عنوان شاعری برجسته تثبیت می‌شود. این مجموعه شامل فرم‌ها و تجربه‌هایی متفاوت در قالب شعر نو است. در همین سال مجموعه‌ای از رباعیات ابوسعید ابوالخیر، خیام و باباطاهر را منتشر می‌کند. پدر شاملو در ۱۳۳۶ فوت می‌کند.
شاملو در ۱۳۳۶ با طوسی حائری ازدواج می‌کند. دومین ازدواج شاملو مانند ازدواج اول مدت زیادی دوام نمی‌آورد و چهار سال بعد در ۱۳۴۰ از همسر دوم خود نیز جدا می‌شود.
در سال ۱۳۳۹ مجموعه شعر باغ آینه منتشر می‌شود. معروف‌ترین ترانه‌های عامیانهٔ معاصر فارسی همچون پریا و دخترای ننه دریا در این دو مجموعه منتشر شده‌است. در سال ۱۳۴۰ هنگام جدایی از همسر دومش همه چیز از جمله برگه‌های تحقیقاتی کتاب کوچه را رها می‌کند.
شروع فعالیت‌های سینمایی
در سال ۱۳۳۸ شاملو به اقدام جدیدی یعنی تهیه‌ی قصه‌ی خروس زری پیرهن پری ( با نقاشی فرشید مثقالی برای کودکان دست می‌زند. در همین سال به تهیه فیلم مستند سیستان و بلوچستان برای شرکت ایتال کونسولت [۱۰] نیز می‌پردازد. این آغاز فعالیت سینمایی بحث‌انگیز احمد شاملو است. او بخصوص در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ‌نویسی فعال است. در سال‌های پس از آن و به‌ویژه با مطرح شدنش به عنوان شاعری معروف، منتقدان مختلف حضور سینمایی او را کمرنگ دانسته‌اند. خود او می‌گفت: «شما را به خدا اسم‌شان را فیلم نگذارید.» و بعضی شعر معروف او «دریغا که فقر/ چه به آسانی/ احتضار فضیلت است» را به این تعبیر می‌دانند که فعالیت‌های سینمایی او صرفاً برای امرار معاش بوده‌است.[۱۱] شاملو در این باره می‌گوید: «کارنامهٔ سینمایی من یک جور نان خوردن ناگزیر از راه قلم بود و در حقیقت به نحوی قلم به مزدی!»[۱۲] برخی فیلمنامهٔ فیلم گنج قارون را که در سال‌های میانی دهه ۴۰ سینما را از ورشکستگی نجات داد منتسب به شاملو می‌دانند. استفادهٔ فراوان از امکانات زبان محاوره در گفت‌گوهای گنج قارون می‌تواند دلیلی بر این مدعا باشد.[۱۳]
در سال ۱۳۳۹ با همکاری هادی شفائیه و سهراب سپهری ادارهٔ سمعی و بصری وزارت کشاورزی را تأسیس می‌کند و به عنوان سرپرست آن مشغول به کار می‌شود. در سال ۱۳۴۰ با همکاری دکتر محسن هشترودی ۲۵ شماره از هفته‌نامهٔ کتاب هفته را منتشر می‌کند. هفته‌نامهٔ کتاب هفته و خوشه از تأثیرگذارترین هفته‌نامه‌های ادبی دههٔ ۴۰ بودند.
 
احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

شاملو در ۱۴ فروردین ۱۳۴۱ با آیدا سرکیسیان ( ریتا آتانث سرکیسیان) آشنا می‌شود. این آشنایی تأثیر بسیاری بر زندگی او دارد و نقطهٔ عطفی در زندگی او محسوب می‌شود. در این سال‌ها شاملو در توفق کامل آفرینش هنری به سر می‌برد[۱۴] و تحت تأثیر این آشنایی شعرهای مجموعهٔ آیدا: درخت و خنجر و خاطره! و آیدا در آینه را می‌سراید. او دربارهٔ اثر آیدا در زندگی خود به مجله فردوسی گفت: «هر چه می‌نویسم برای اوست و به خاطر او... من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده‌بودم پیدا کردم».[۱۵]
آیدا و شاملو در فروردین ۱۳۴۳ ازدواج می‌کنند و شش ماه در ده شیرگاه (مازندران) اقامت می‌گزینند و از آن پس شاملو تا آخر عمر در کنار او زندگی می‌کند. شاملو در همین سال دو مجموعه شعر به نام‌های آیدا در آینه و لحظه‌ها و همیشه را منتشر می‌کند و سال بعد نیز مجموعه‌یی به نام آیدا: درخت و خنجر و خاطره! منتشر می‌شود و در سال ۱۳۴۵ برای سومین بار تحقیق و گردآوری کتاب کوچه راآغاز می‌کند و برنامهٔ فصه‌های مادربزرگ را برای بخش برنامه‌های کودک تلویزیون ملی ایران تهیه می‌کند.
آیدا شاملو در برخی کارهای احمد شاملو مانند مجموعهٔ کتاب کوچه با او همکاری داشت و سرپرست این مجموعه بعد از اوست.[۱۵]
در سال ۱۳۴۶ شاملو سردبیری قسمت ادبی و فرهنگی هفته‌نامهٔ خوشه را به عهده می‌گیرد. در سال ۱۳۴۷ «شب شعر خوشه» را با همکاری دکتر عسکری و با حضور 110 شاعر معاصر، نمایشگاه نقاشی منصوره حسینی، نمایشگاه کاریکاتور اردشیر محصص و تئاتر در درانتظار گودو را با هنرمندی داوود رشیدی، پرویز صیاد و پرویز کاردان برگزار می‌کند. همکاری او با نشریه خوشه تا ۱۳۴۸ که نشریه به دستور ساواک تعطیل می‌شود، ادامه دارد. در سال ۱۳۴۷ او به عضویت هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در می‌آید و کار بر روی غزلیات حافظ و تاریخ دورهٔ حافظ را آغاز می‌کند. نتیجه این تحقیقات بعدها به انتشار حافظ شیراز به روایت احمد شاملو انجامید. شاملو مطالعهٔ شعر و تاریخ اجتماعی سیاسی دورهٔ حافظ و اصلاح روایت خود از حافظ را تا پایان عمر ادامه داد.
در خرداد ۱۳۵۰ ترجمهٔ بازبینی شدهٔ رمان پابرهنه‌ها، نوشتهٔ زاهاریا استانکو با استقاده و تکیه بر زبان تداولی منتشر شد. در اسفند ۱۳۵۰ شاملو مادرش را از دست داد. در همین سال به فرهنگستان زبان ایران برای تحقیق و تدوینِ کتاب کوچه، دعوت شد و به مدت سه سال به همکاری خود با فرهنگستان ادامه داد.
سفرهای خارجی
شاملو در دههٔ ۱۳۵۰ به فعالیت‌های گسترده‌ای در شعر، نویسندگی، روزنامه نگاری (از جمله همکاری با کیهان فرهنگی و آیندگان)، ترجمه، شعرخوانی (از جمله در انجمن فرهنگی گوته و انجمن ایران و آمریکا و فعالیت‌های سینمایی (از جمله تهیهٔ گفتار برای چند فیلم مستند به دعوت وزارت فرهنگ و هنر) را ادامه می‌دهد. در دانشگاه صنعتی شریف نیز سه ترم به تدریس مطالعهٔ آزمایشگاهی زبان فارسی مشغول می‌شود در سال ۱۳۵۱ نوارهای صوتی از شعرهای حافظ، مولوی، ابوسعید ابوالخیر با صدای شاملو و موسیقی اسفندیار منفردزاده و فریدون شهبازیان و مجموعه‌ای از آثار نیما با موسیقی احمد پژمان منتشر می‌شود. در رادیو برای کودکان و نوجوانان برنامه می‌نویسد و اجرا می‌کند. مدتی بعد از تحمل دردهای شدید برای معالجهٔ آرتروز گردن به پاریس می‌رود و جراحی می‌شود.
سال بعد، ۱۳۵۲، مجموعه شعر ابراهیم در آتش را به چاپ می‌رساند و برای چند فیلم مستند (مشهد، اصفهان و تبریز) گفتار متن می‌نویسد و اجرا می‌کند.
در سال ۱۳۵۴ دانشگاه رم از او دعوت می‌کند تا در کنگرهٔ جهانی نظامی گنجوی شرکت کند و از همین رو با یدالله رویایی عازم ایتالیا می‌شود.
در ۱۳۵۵ انجمن قلم آمریکا و دانشگاه پرینستون از او برای شرکت در گردهمایی ادبیات امروز خاورمیانه و سخنرانی و شعرخوانی دعوت می‌کنند و او عازم ایالات متحده آمریکا می‌شود. شاملو در این سفر به سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاه‌های نیویورک و پرینستون می‌پردازد. او با شاعران و نویسندگان مشهور جهان همچون یاشار کمال، آدونیس، البیاتی و کوزمینسکی در این سفر دیدار می‌کند و پس از سه ماه همراه آیدا به ایران باز می‌گردد. در همین سال با دعوت دانشگاه بوعلی سینا، برای مدتی به سرپرستی پژوهشکدهٔ آن دانشگاه مشغول می‌شود. چند ماه بعد، این بار در اعتراض به سیاست‌های حکومت شاهنشاهی ایران کشور را به مقصد ایتالیا (رم) ترک می‌کند و از آنجا به آمریکا می‌رود و در دانشگاه‌های هاروارد، و ام آی تی و دانشگاه برکلی به سخنرانی می‌پردازد. تحقیق روی کتاب کوچه و حافظ شیراز را ادامه می‌دهد. پیشنهاد دانشگاه کلمبیای شهر نیویورک را برای همکاری در تدوین کتاب کوچه نمی‌پذیرد.
در سال ۱۳۵۷، پس از یک سال تلاش بی‌حاصل برای انتشار هفته‌نامه، به امید نشر و فعالیت علیه رژیم شاه به بریتانیا می‌رود. در لندن ۱۴ شمارهٔ نخست هفته‌نامهٔ ایرانشهر را سردبیری می‌کند اما در اعتراض به سیاست‌ دوگانهٔ مدیران آن در قبال مبارزه با رژیم و مسائل مربوط به ایران استعفا می‌دهد. ∗ مجموعه شعر دشنه در دیس در ایران منتشر می‌شود.
انقلاب و بازگشت به ایران
با وقوع انقلاب بهمن ۵۷ ایران و سقوط رژیم شاهنشاهی، شاملو سه هفته پس از پیروزی انقلاب در ۱۱ اسفند به ایران باز می‌گردد. در همین سال انتشارات مازیار اولین جلد کتاب کوچه را در قطع وزیری منتشر می‌کند. شاملو به عنوان عضو هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران انتخاب می‌شود و مقاله‌ها و مصاحبه‌های متعددی پیرامون تحلیل و آسیب‌شناسی انقلاب و مسائل روز سیاسی و اجتماعی از او در مجلات و روزنامه‌ها به چاپ می‌رسد.
در سال ۱۳۵۸ هفته‌نامهٔ کتاب جمعه با سردبیری احمد شاملو و مدیریت عسکری پاشایی منتشر می‌شود. انتشار این هفته‌نامه پس از ۳۶ شماره توقیف می‌شود.در این سال‌ها مجموعه‌ای از شعرهای سیاسی خود را به نام کاشفان فروتن شوکران - که در آن شعر «مرگ نازلی» در بزرگداشت وارطان سالاخانیان، مبارز مسیحی ایرانی است [۱۶]- و مجموعه‌های پریا، ترانهٔ شرقی (لورکا)، مسافر کوچولو و یل و اژدها را دکلمه می‌کند که به صورت نوار صوتی منتشر می‌شوند.
از ۱۳۶۲ با تغییر فضای سیاسی ایران چاپ آثار شاملو نیز متوقف می‌شود. در حالی که کار و فعالیت شاملو متوقف نمی‌شود. نوار کاست سیاه همچون اعماق آفریقای خودم (ترجمهٔ شعرهای لنگستون هیوز) و سکوت سرشار از ناگفته‌هاست (ترجمهٔ شعرهای مارگوت بیکل) با موسیقی بابک بیات در انتشارات ابتکار منتشر می‌شود. شاملو ترجمه و تألیف و سرودن را ادامه می‌دهد به‌ویژه روی کتاب کوچه با همکاری همسرش آیدا مستمر کار می‌کند. ترجمهٔ رمان بلند دن آرام (نوشتهٔ میخائیل شولوخوف) را آغاز می‌کند. چندین گفت‌وگو از او به چاپ می‌رسد تا آن که در سال ۱۳۷۲ با کمی‌ بازتر شدن فضای سیاسی ایران آثار شاملو به صورت محدود مجوز نشر می‌گیرند.
در ۱۳۶۷ به آلمان غربی سفر می‌کند تا به عنوان میهمانِ مدعوِ دومین کنگرهٔ بین‌المللی ادبیات (اینترلیت ۲) با عنوان جهانِ سوم: جهانِ ما در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور شرکت کند. در این کنگره نویسندگانی از کشورهای مختلف از جمله عزیز نسین، دِرِک والکوت، پدرو شیموزه، لورنا گودیسون و ژوکوندو بِلی حضور داشتند. سخنرانی شاملو با عنوان «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» به تأثیر فقر و ناآگاهی و خرافه در عدم دستیابی به فرهنگ یکپارچه و متعالی جهانی اختصاص داشت. در ادامهٔ این سفر به دعوت خانم روترات هاکرمولر در اتریش، به شعرخوانی و سخنرانی می‌پردازد و به دعوت انجمن جهانی قلم (Pen) و دانشگاه یوته‌بوری به سوئد می‌رود. به دعوت ایرانیان مقیم سوئد در خانهٔ مردم استکهلم شب شعر اجرا می‌کند و با دعوت هیأت رئیسهٔ انجمن قلم سوئد با آنان نیز ملاقات می‌کند. مجموعه شعرهای احمد شاملو (دوجلدی) در آلمان غربی منتشر می‌شود.
در ۱۳۶۹ برای شرکت در جلساتی که به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی برگزار شد به عنوان میهمان مدعو به آمریکا سفر می‌کند. سخنرانی‌های او، «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ» و «حقیقت چقدر آسیب‌پذیر است» که با نام «نگرانی‌های من» منتشر شد، واکنش گسترده‌ای در مطبوعات فارسی زبان داخل و خارج از کشور داشت و مقالات زیادی در نقد سخنرانی‌های شاملو نوشته شد.
در بوستون دو عمل جراحی مهم روی گردن او صورت گرفت با این حال چندین شب شعر در شهرهای مختلف با حضور شاملو که تعدادی از آنها به نفع زلزله‌زدگان ایران و آوارگان کرد عراقی بود برگزار شد.
در این بین به عنوان استاد میهمان یک ترم در دانشگاه برکلی زبان، شعر و ادبیات معاصر فارسی را به دانشجویان ایرانی تدریس کرد و در همین زمان ملاقاتی با لطفی علی‌عسکرزاده ریاضی‌دان شهیر ایرانی داشت.
در دی‌ماه سال ۱۳۷۰، احمد شاملو طی قراردادی رسمی که غالب آثار او را شامل می‌شد آیدا سرکیسیان شاملو و ع. پاشایی را سرپرستان مادام‌العمر آثار خود تعیین کرد تا بر چاپ و نشر آثار او نظارت کنند.
احمد شاملو در سال ۱۳۷۰، بعد از یک سال و نیم دوری از کشور، به ایران بازگشت.
در دههٔ هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوهٔ نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شده‌اش با این شیوه منتشر شد. پس از توقفی طولانی در انتشار کتاب‌های شعرش، مجموعهٔ ترانه‌های کوچک غربت (۱۳۵۹)، مدایح بی‌صله در ۱۳۷۱(در استکهلم)، در آستانه در ۱۳۷۶، و آخرین مجموعه شعر احمد شاملو، حدیث بی‌قراری ماهان در ۱۳۷۹ منتشر شد.
سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در خانهٔ دهکده درگذشت. پیکر او در روز پنج‌شنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور ده‌ها هزار نفر از علاقه مندان وی تشییع و در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد. کانون نویسندگان ایران، انجمن‌های قلم آمریکا، سوئد، آلمان و چندین انجمن داخلی و برخی محافل سیاسی پیام‌های تسلیتی به مناسبت درگذشت وی در این مراسم ارسال کردند. [۱۸]
نظرات شاملو درباره حافظ

شاملو در سی سال آخر زندگی خود، همیشه به بازبینی دیوان حافظ می‌پرداخت و کتاب خود را که با عنوان حافظ شیراز منتشر کرده بود، اصلاح می‌کرد. در مقدمهٔ این کتاب، شاملو روش تصحیح و اصول کار خود را بیان می‌کند. او به مشکلات و تحریف‌های موجود در دیوان حافظ اشاره می‌کند و در اینکه حافظ یک عارف مسلک بوده دقیق شده او حافظ را مبارز و مصلحی اجتماعی می‌داند که فرهنگ ریا و زهد را نقد می‌کند.
قابل ذکر است که این دیدگاه هم با دیدگاه مذهبی، و هم کسانی که از زاویهٔ غیر دینی به غزلیات حافظ نگریسته‌اند، به تناقض می‌رسد. به عنوان نمونه، حتی داریوش آشوری نیز در کتاب عرفان و رندی در شعر حافظ، حافظ را یک عارف می‌داند. [۱۹]
تصحیح شاملو از دیوان حافظ مورد نقد بسیاری از حافظ پژوهان، از جمله بهاءالدین خرمشاهی قرار گرفته‌است. [۲۰]

مرتضی مطهری در کتابی با عنوان تماشاگه راز ادعای شاملو بر تحریف دیوان حافظ و دست بردن در ترتیب ابیات را، بدون اینکه نامی از شاملو ببرد، مردود دانسته‌است. مقدمهٔ حافظ شیراز پس از انقلاب در ایران اجازه نشر نیافت و از آن پس حافظ شیراز بدون مقدمه منتشر شد و مجموعه‌ای با عنوان حواشی و یادداشت‌های حافظ شیراز که به بررسی وضع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی دوران حافظ و شرح و تفسیر چند غزل اوست تاکنون به انتشار نرسیده است.[۲۱]
او در سال ۱۳۵۰، پس از کنگرهٔ جهانی حافظ و سعدی در شیراز، گفت و گویی بحث برانگیز با روزنامه کیهان داشت. [۲۲]
نظرات شاملو درباره فردوسی و تاریخ ایران
در سال ۱۳۶۹ به دعوت مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) جلساتی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا برگزار شد که هدف آن، بررسی هنر و ادبیات و شعر معاصر فارسی بود. سخنران یکی از این جلسات احمد شاملو بود. او در این جلسات با ایراد سخنانی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی دامن زد. شاملو این سخنرانی را در توجه دادن به حساسیت و نقد برای رسیدن به حقیقت و نقد روش روشنفکری ایرانی و مسئولیت‌های آن ایراد کرد و با طرح سؤالی فرهیختگان ایرانی خارج از کشور را به بازبینی و نقد اندیشه و یافتن پاسخ برای اصلاح فرهنگ و باورها فراخواند. [۲۳]
اظهار نظر شاملو درباره تاریخ ایران پیشاپیش در کتاب جمعه، در پانویس نوشتاری که قدسی قاضی‌نور درخصوص حذف مطالبی از کتاب‌های درسی پس از انقلاب به رشتهٔ تحریر درآورده بود، به چاپ رسیده بود ولی واکنش نسبت به آنها، پس از سخنرانی در دانشگاه برکلی نمایان شد.
برخی از معاصران در دوران حیات شاملو او را علناً و مستقیماً دربارهٔ نظراتی که در دانشگاه برکلی در مورد فردوسی و تاریخ ایران بیان کرده بود، مورد انتقاد قرار دادند[۲۴]. فریدون مشیری و مهدی اخوان ثالث از این دست بودند.
آثارشناسی
تمام مطالب این بخش با توجه به اطلاعات ارائه شده در کتاب‌شناسی احمد شاملو تهیه شده‌است. این کتاب‌شناسی در منابع مختلف از جمله احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها[۲۵]، شناخت‌نامهٔ احمد شاملو[۲۶]، در بارهٔ هنر و ادبیات[۲۷] منتشر شده‌است. هر جا از منبع دیگری استفاده شده باشد در پانویس ذکر شده‌است. برای اطلاع بیشتر از فهرست و شناسهٔ آثار شاملو و آثاری که در آن به فعالیت‌ها و آثار شاملو پرداخته‌اند به آثارشناسی توصیفی احمد شاملو [۲۸] مراجعه کنید.
دفترهای شعر
برای نوشتن این بخش علاوه بر منابع یاد شده در بخش کتاب‌شناسی، از احمد شاملو مجموعهٔ آثار دفترِ یکم:شعرها[۲۹] نیز استفاده شده‌است. تاریخ‌ها به‌جز مورد اول مربوط به زمان سرودن شعرهای موجود در دفتر شعر مربوطه‌است. مورد اول سال انتشار است.
• ۱۳۲۶ آهنگ‌های فراموش‌شده، توسط ابراهیم دیلمقانیان منتشر شد.
• ۱۳۲۹-۱۳۲۶ آهن‌ها و احساس، در چاپ‌خانهٔ یمنی تهران توسط فرمانداری نظامی ضبط و سوزانده شد.
• ۱۳۳۰-۱۳۲۹ قطعنامه، چاپ اول با مقدمه فریدون رهنما و به هزینهٔ او:۱۳۳۰.
• ۱۳۳۰ بیست و سه (۲۳)، چاپ مستقل ۱۳۳۰، چاپ‌های سانسور شدهٔ دیگر ضمیمهٔ مرثیه‌های خاک.
• ۱۳۳۵-۱۳۲۶ هوای تازه
• ۱۳۳۸-۱۳۳۶ باغ آینه
• ۱۳۴۰-۱۳۳۹ لحظه‌ها و همیشه
• ۱۳۴۳-۱۳۴۱ آیدا در آینه
• ۱۳۴۴-۱۳۴۳ آیدا: درخت و خنجر و خاطره!
• ۱۳۴۵-۱۳۴۴ ققنوس در باران
• ۱۳۴۸-۱۳۴۵ مرثیه‌های خاک
• ۱۳۴۹-۱۳۴۸ شکفتن در مه
• ۱۳۵۲-۱۳۴۹ ابراهیم در آتش
• ۱۳۵۶-۱۳۵۵ دشنه در دیس
• ۱۳۵۹-۱۳۵۶ ترانه‌های کوچک غربت
• ۱۳۶۹-۱۳۵۷ مدایح بی‌صله
• ۱۳۷۶-۱۳۶۴ در آستانه
• ۱۳۷۸-۱۳۵۱ حدیث بی‌قراری ماهان
شعر (ترجمه)
• غزل غزل‌های سلیمان، ۱۳۴۷.
• هم‌چون کوچه‌یی بی‌انتها، ۱۳۵۲.
• هایکو، شعر ژاپنی، با ع. پاشایی، ۱۳۶۱.
• سیاه همچون اعماقِ آفریقای خودم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمه و اجرای شعرهایی از لنگستون هیوز، نشر ابتکار، ۱۳۶۲، ترجمه چند شعر دیگر از هیوز در ۱۳۷۰ با حسن قباد و موسیقی کیت جارت
• ترانه‌های میهن تلخ، ترجمهٔ شعرهایی از یانیس ریتسوس، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی میکیس تئودوراکیس، نشر ابتکار، ۱۳۶۰.
• ترانهٔ شرقی و اشعار دیگر، ترجمهٔ شعرهایی از فدریکو گارسیا لورکا، (کتاب و نوار صوتی)، موسیقی گیتار آتا هوآلپا یوپانکویی. نشر ابتکار، ۱۳۵۹.
• سکوت سرشار از ناگفته‌هاست، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد با محمد زرین‌بال و اجرای شعرهایی از مارگوت بیکل، موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار، ۱۳۶۵.
• چیدن سپیده دم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد با محمد زرین‌بال و اجرای شعرهایی از مارگوت بیکل، موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار، ۱۳۶۵.
داستان و رمان و فیلمنامه
• زیر خیمهٔ گر گرفتهٔ شب، ۱۳۳۵
• زنِ پشتِ درِ مفرغی، ۱۳۳۵
• حلوا برای زنده‌ها، ۱۳۴۵
• درها و دیوار بزرگ چین، ۱۳۵۲
• تخت ابونصر (براساس داستان صادق هدایت)،، ۱۳۵۲
• میراث، ۱۳۶۵
• روزنامهٔ سفر میمنت اثر ایالات متفرقهٔ امریغ (اوکلند کالیفرنیا)، منتشر نشده‌است
رمان و داستان(ترجمه)
• نایب اول، اثر رنه بارژاول، ۱۳۳۰.
• پسران مردی که قلبش از سنگ بود، اثر موریوکایی، ۱۳۳۲.
• لئون مورنِ کشیش، اثر بئاتریس بک، ۱۳۳۴.
• برزخ، اثر ژان روورزی، ۱۳۳۴.،
• زنگار (خزه)، اثر هربرت لوپوریه، ۱۳۳۵.
• پابرهنه‌ها، اثر زاهاریا استانکو ترجمه ناقصی با عطا بقایی،. ۱۳۳۷، ترجمهٔ کامل ۱۳۵۰.
• افسانه‌های هفتاد و دو ملت در دو جلد، ۱۳۳۹.
• ۸۱۴۹۰، اثر آلبر شمبون، ۱۳۴۶.
• قصه‌های بابام، اثر ارسکین کالدول، ۱۳۴۶.
• خزه (ترجمهٔ مجدد زنگار)، ۱۳۵۰.
• دماغ، سه قصه و یک نمایش‌نامه اثر ریونوسوکه آکوتاگاوا، ۱۳۵۱.
• افسانه‌های کوچک چینی، ۱۳۵۱.،
• دست به دست، نوشتهٔ ویکتور آلبا، ۱۳۵۱.
• لبخند تلخ، ۱۳۵۱.
• زهرخند، ۱۳۵۲.
• مرگ کسب و کار من است اثر روبر مرل، ۱۳۵۲.
• سربازی از دوران سپری شده، ۱۳۵۲.
• شازده کوچولو نوشتهٔ آنتوان دو سنت‌اگزوپری. نخست در ۱۳۵۸ با نام مسافر کوچولو در کتاب جمعه منتشر شد و بار دیگر در ۱۳۶۳ به ضمیمهٔ نوار صوتی با موسیقی گوستاو مالر توسط نشر ابتکار انتشار یافت.
• بگذار سخن بگویم، اثر مشترک دومیتیلا چونگارا و موئما ویئزر، با ع. پاشایی، ۱۳۵۹ .
• دن آرام اثر میخائیل شولوخف، ۱۳۸۲.
• عیسا دیگر، یهودا دیگر، بازنویسی رمان قدرت و افتخار اثر گراهام گرین، در ۱۳۵۶. ترجمه شد اما تاکنون (۱۳۸۵) چاپ نشده‌است.
• گیل‌گمش، تهران، نشرچشمه، ۱۳۸۲.
نمایش‌نامه (ترجمه
• مفتخورها، اثر گرگهٔ چی‌کی، با انگلا بارانی، ۱۳۳۳.
• درخت سیزدهم، اثر آندره ژید، ۱۳۴۰.
• سی‌زیف و مرگ، اثر روبر مرل، با فریدون ایل‌بیگی، ۱۳۴۲.
• نصف شب است دیگر دکتر شوایتزر، اثر ژیلبر سسبرون، ۱۳۶۱.
• خانهٔ برناردا آلبا، عروسی خون (با بازبینی مجدد) بار اول در ۱۳۴۷، با یرما در سه نمایشنامه از فدریکو گارسیا لورکا، ۱۳۸۰.
متن‌های کهن فارسی
• حافظ شیراز به روایت احمد شاملو، ۱۳۵۴ تصحیح دیوان حافظ، مقدمهٔ این کتاب پس از انقلاب اجازه چاپ پیدا نکرد و تمام چاپ‌های بعد از چاپ سوم (۱۳۶۰) بدون مقدمه منتشر شده‌است.[۳۰]
• افسانه‌های هفت گنبد، نظامی‌گنجوی، ۱۳۳۶.
• ترانه‌ها (رباعیات ابوسعید ابوالخیر، رباعیات خیام و رباعیات بابا طاهر)، ۱۳۳۷.
ادبیات کودکان
• خروس زری پیرهن پری، بر اساس قصهٔ آلکسی تولستوی، با نقاشی‌های فرشید مثقالی، ۱۳۳۸ و به صورت نوار صوتی برای کودکان، ۱۳۶۰.
• قصهٔ هفت کلاغون، با نقاشی‌های ضیاالدین جاوید، ۱۳۴۷.
• پریا، با نقاشی ژاله پورهنگ، ۱۳۴۷، به صورت نوار صوتی با صدای شاعر به نام قاصدک، ۱۳۵۸.
• چی شد که دوستم داشتن؟، اثر ساموئل مارشاک، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۴۸.
• ملکهٔ سایه‌ها، بر اساس قصه‌ای ارمنی، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۴۹.
• دخترای ننه دریا، با نقاشی ضیاءالدین جاوید، ۱۳۵۷.
• قصهٔ دروازهٔ بخت، با نقاشی ابراهیم حقیقی، ۱۳۵۷.
• بارون، با نقاشی ابراهیم حقیقی، ۱۳۵۷.
• یل و اژدها، بر اساس قصه‌ای از آنگل کرالی یی‌چف، با نقاشی اصغر قره‌باغی، ۱۳۵۸ و با ضمیمهٔ نوار صوتی، ۱۳۶۰.
• قصهٔ مردی که لب نداشت، با نقاشی مهردخت امینی، ۱۳۷۸.
سردبیری نشریه‌ها

 
هفته‌نامهٔ خوشه، شماره ۲۲ مرداد ۱۳۴۶(در سال ۱۳۴۸ با اخطار رسمی ساواک تعطیل شد.)
• هفته‌نامهٔ ادیب، صاحب‌امتیاز: سید اسماعیل یمینی، ۱۳۲۵.
• هفته‌نامهٔ سخن‌نو (پنج شماره)، که پس از ترور نافرجام شاه تعطیل می‌شود، ۱۳۲۷.
• مجلهٔ هنرنو، صاحب‌امتیاز: ا.ع.تهرانی، ۱۳۲۸.
• هفته‌نامهٔ آهنگ صبح، ۱۳۲۹-۱۳۲۸.
• هفته‌نامهٔ هدیه، با همکاری فرهنگ فرهی، ۱۳۲۹.
• هفته‌نامهٔ روزنه (نه شماره)، ۱۳۲۹.
• مجلهٔ خواندنی‌ها، سردبیر چپ (در مقابل سردبیر راست)، صاحب‌امتیاز: علی‌اصغر ایرانی، ۱۳۳۰.
• هفته‌نامهٔ آتشبار، به مدیریت ابوالقاسم انجوی شیرازیکه انتشار آن پس از کودتای مرداد ۱۳۳۲ باعث دیتگیری شاملو می‌شود، ۱۳۳۱.
• هفته‌نامهٔ بامشاد، صاحب‌امتیاز: تفضلی، سردبیر مسئول: اسماعیل پوروالی، ۱۳۳۵.
• هفته‌نامهٔ آشنا (هفده شماره)، ۱۳۳۷-۱۳۳۶.
• اطلاعات ماهانه، (از دورهٔ یازدهم) ۱۳۳۷.
• ماهنامهٔ اطلاعات، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: عباس مسعودی (دو شماره)، ۱۳۳۸-۱۳۳۷.
• مجلهٔ فردوسی، ۱۳۳۹.
• هفته‌نامهٔ کتاب هفته(۳۶ شمارهٔ اول)، ۱۳۴۰.
• هفته‌نامهٔ ادبی و هنری بارو، صاحب‌امتیاز: هوشنگ کاووسی و زیر نظر احمدشاملو و یدالله رویایی- که بعد از سه شماره با اولتیماتوم وزیر اطلاعاتِ وقت تعطیل می‌شود، ۱۳۴۵.
• بخش ادبی و فرهنگی هفته‌نامهٔ خوشه- که در سال ۱۳۴۸ با اخطار رسمی ساواک تعطیل شد، از شهریور ۱۳۴۶.
• همکاری با روزنامه‌های کیهان فرهنگی و آیندگان، ۱۳۵۱.
• هفته‌نامهٔ ایرانشهر در لندن - که پس از انتشار ۱۴ شماره در دی‌ماه ۵۷ به علت اختلاف دیدگاه با صاحبان هفته‌نامه استعفا می‌دهد، شهریور ۱۳۵۷.
• هفنه‌نامهٔ کتاب جمعه که پس از ۳۶ شماره به اجبار تعطیل می‌شود، ۱۳۵۹-۱۳۵۸.
مجموعهٔ کتاب کوچه
مجموعه‌ٔ کتاب کوچه دایرة‌المعارفی است از ضرب‌المثل‌ها، تمثیل‌ها، باورها، خواب‌گزاری، تعبیرها، تکیه‌کلام‌ها، خرافه‌ها و اصطلاحات زبان عامیانه‌ و زندگی اجتماعی مردم تهران. از سال ۱۳۶۰ به بعد با همکاری آیدا شاملو تدوین شد. به دلیل توقف انتشار آن، شاملو در دوره‌هایی کار بر روی آن را رها کرد و به کارهای دیگر پرداخت. پس از درگذشت شاملو کار بر روی این کتاب توسط آیدا ادامه دارد. چاپ مجلدات این مجموعه که تا حرف ج (جلد یازدهم) منتشر شده، هنوز به پایان نرسیده‌است.[۳۱]
سخنرانی و شعرخوانی
• ۱۳۴۶ شب شعر در کرمانشاه به دعوت دانشجویان
• ۱۳۴۶ سخنرانی در دانشگاه شیراز
• ۱۳۵۱ (۲۶ مهرماه) شب شعر در انجمن فرهنگی گوته
• ۱۳۵۱ (اول آبان) شب شعر در انجمن ایران و آمریکا
• ۱۳۵۴ شرکت در کنگره‌ٔ نظامی‌گنجوی به دعوت دانشگاه رم
• ۱۳۵۵ سخنرانی و شعرخوانی در دانشگاه‌های MIT بوستون، برکلی
• ۱۳۵۵ میهمان مدعو فستیوال جهانی شعر در سانفرانسیسکو و دانشگاه تگزاس در آستین، شب شعر به دعوت دانشجویان ایرانی فیلادلفیا و نیویورک
• ۱۳۵۵ شب شعر در انستیتو گوته
• ۱۳۶۷ سخنرانی تحت عنوان «من دردِ مشترکم، مرا فریاد کن!» در دومین کنگره‌ٔ بین‌المللی ادبیات: اینترلیت ۲، سخنرانی تحت عنوان «جهانِ سوم: جهانِ ما» در ارلانگن آلمان و شهرهای مجاور
• ۱۳۶۷ شب شعر در کُل‌لوکیومِ ادبی برلین غربی
• ۱۳۶۷ سفر به اتریش به دعوت دانشگاه اقتصاد وین و یورو آفریک اینستیتو، برای شب شعر و سخنرانی.
• ۱۳۶۷ شب شعر در شهر دانشگاهی گیسن آلمان.
• ۱۳۶۷ سفر به سوئد به دعوت انجمن جهانی قلم(Pen) و دانشگاه Göteborg (گوتنبرگ)؛ شب شعر در Folket hus («خانهٔ مردم»)، استکهلم
• ۱۳۶۹ میهمان مدعو مرکز پژوهش و تحلیل مسائل ایران سیرا (CIRA) در دانشگاه برکلی، سخنرانی‌های «حقیفت چقدر آسیب‌پذیر است» منتشر شده با نام «نگرانی‌های من» و «مفاهیم رند و رندی در غزل حافظ»، دو شب شعر در برکلی
• ۱۳۶۹ شب شعر دانشگاه UCLA لوس‌آنجلس، در رویس هال
• ۱۳۶۹ شب شعر و سخنرانی در دانشگاه‌های شیکاگو، میشیگان، کلمبیا، واشنگتن، راتگرز، هاروارد، دانشگاه تگزاس دردالاس و آستین
• ۱۳۶۹ سه شب شعر در بوستون و برکلی به نفع زلزله زدگان ایران
• ۱۳۶۹ شب شعر در کالج ارامنهٔ بوستون
• ۱۳۶۹ شب شعر به نفع آوارگان کُرد عراقی در UC برکلی و UCSC لوس‌آنجلس به همراه محمود دولت‌آبادی (قصه‌خوانی) به دعوت انجمن فرهنگی کُردها (آمریکا)
• ۱۳۶۹ شب شعر به نفع آوار‌گان کُرد عراقی در دانشگاه وین (اتریش) به همراه محمود دولت‌آبادی (قصه‌خوانی) به دعوت انجمن فرهنگی کُردها (اروپا)
• ۱۳۷۳ شب شعر در Göteborg، سوئد
• ۱۳۷۳ دو شب شعر در Åsa gymnasium استکهلم
سایر آثار و فعالیت‌ها [ویرایش]
• کارگردانی چند فیلم مستند قوم‌شناسی برای تلویزیون ملی، در سال‌های ۱۳۵۱-۱۳۴۸ از جمله پاوه، شهری از سنگ در دل تپه‌های سبز، آناقلیچ داماد می‌شود، عروسی در داراب‌کلا، رقص دیلمانی، یالانچی پهلوان، یاور سری، ورزا جنگ و نویسندگی و اجرای گفتار متن مستندهای باد جن (ناصر تقوایی، ۱۳۴۸)، مشهد، اصفهان، تبریز (حسین ترابی)، هفت شهر عشق (علی‌اکبر صادقی)، حمام گنجعلی‌خان، در ستایش هنر، نفت و مدرنیزاسیون (همایون پورمند، ۱۳۵۵) و...
• نوشتن مقدمه بر نمایشگاه و آثار نقاشی اردشیر محصص، گیتی نوین (زیر عنوان پوستموس : سیری در فضاهای شعری احمد شاملو) [۳۲])، ضیاء‌الدین جاوید، داریوش رادپور و بیژن بیژنی و مجموعه شعرهایی از نیما یوشیج، م. آزاد، ندا ابکاری و چند مجموعهٔ دیگر.
• نگارش و نشر بیش از پنجاه مقالهٔ تحلیلی و انتقادی در زمینهٔ ادبیات معاصر ایران و جهان، شعر و داستان، سینما و تئاتر، نقاشی و کاریکاتور، ادبیات کودک، فرهنگ عوام و ادبیات شفاهی، زبان و ترجمه، جامعه‌شناسی و سیاست، نقد و روشنفکری و ...گزینه‌ای از مقالات شاملو با عنوان از مهتابی به کوچه، انتشارات توس، تهران، ۱۳۵۷ منتشر شده و مجموعه مقالات شاملو با همین عنوان در حال گردآوری است.
• انجام بیش از چهل گفت‌وگو، مصاحبه و میزگرد با مطبوعات و تلویزیون‌های داخلی و خارجی پیرامون هنر و ادبیات، سیاست و فرهنگ، نقد و روشنفکری و... که مجموعهٔ این گفت‌وگوها و مصاحبه‌ها گردآوری شده است.
• دکلمه و شعرخوانی آثار شاعران کهن فارسی چون حافظ، مولوی، خیام، عطار، باباطاهر و شعرهای نیما و خودش و ترجمه‌هایش از شعرهای لورکا، ژاک پره‌ور، مارگوت بیکل و لنگستون هیوز.
• محمدعلی، محمد. «گفت‌وگو با احمد شاملو». در گفت‌وگو با احمدشاملو، محمود دولت‌آبادی، مهدی اخوان ثالث. تهران: نشر نقره، ۱۳۷۲. ۸۰-۹.
• در بارهٔ هنر و ادبیات دیگاه‌های تازه، گفت‌وشنودی با احمد شاملو. حریری، ناصر. چاپ سوم. تهران: نشر اویشن و نشر گوهرزاد، ۱۳۷۲.
• شب‌های شعر خوشه. شاملو، احمد. تهران: انتشارات گل‌پونه، ۱۳۷۷. شابک ‎۴۰۴۶۶۶۳۹۶۴.
آثار درباره شاملو
کتاب‌ها، مقاله‌ها و گفت‌وگوهای بسیاری دربارهٔ شاملو و نقد آثارش به چاپ رسیده که به تعدادی اشاره شده است. برای اطلاع دقیق به آثارشناسی توصیفی احمد شاملو مراجعه کنید.
کتاب
• دستغیب، عبدالعلی. نقد آثار احمد شاملو، تهران: چاپار، ۱۳۵۲.
• پورنامداران، تقی. سفر در مه: تاملی در شعر احمد شاملو، تهران: آبان، ۲۵۳۷ ۱-۰۴-۶۷۳۹-۹۶۴ ISBN
• مهاجرانی، سیدعطاءالله. گزند باد، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۹.
• اخوان لنگرودی، مهدی. یک هفته با شاملو، تهران: مروارید، ۱۳۷۲.
• پاشایی، ع. انگشت و ماه، تهران: نگاه،۱۳۷۷ ۱-۰۴-۶۷۳۹-۹۶۴ ISBN
• پاشایی، ع. احمد شاملو از زخم قلب... (گزیده شعرها و خوانش شعر)، تهران:نشر چشمه، ۱۳۷۳.
• نیکبخت، محمود. از اندیشه تا شعر (مشکل شاملو در شعر)، تهران: هشت‌بهشت، ۱۳۷۴.
• مجابی، جواد. شناخت‌نامهٔ احمد شاملو، تهران: قطره ۱۳۷۷ ۵-۸۶-۵۹۵۸-۹۶۴ ISBN
• آزاد، پیمان. در حسرت پرواز: حکایت نفس در شعر شاملو و سپهری، تهران: هیرمند،۱۳۷۴ ۳-۵۱-۵۵۲۱-۹۶۴ ISBN
• پاشایی، ع. نام همه شعرهای تو، تهران: ثالث، ۱۳۷۸.
• ارجمند، بهمن. لعنت جاودانه، تهران: آشنا، ۱۳۷۹.
• مجابی، جواد. آینه بامداد: طنز و حماسه در آثار شاملو، تهران: فصل سبز، ۱۳۸۰.
• فلکی، محمود. نگاهی به شعر شاملو، تهران: مروارید، ۱۳۸۰.
• نوری‌زاد، محمدحسین. چهار افسانه شاملو، تهران: دنیای نو، ۱۳۸۰.
• به کوشش صاحب اختیاری، بهروز و حمیدرضا باقرزاده. احمد شاملو شاعر شبانه‌ها و عاشقانه‌ها، تهران: هیرمند، ۱۳۸۱ ۹۶۴-۶۹۷۴-۴۰-۶ ISBN
• به کوشش: سرکیسیان، آیدا. بامداد همیشه (یادنامهٔ احمد شاملو)، تهران: نگاه، ۱۳۸۱ ۵-۱۲۳-۳۵۱-۹۶۴ ISBN
• شهرجردی، پرهام. ادیسهٔ بامداد، تهران: انتشارات کاروان، ۱۳۸۱. [۱]
• جلالی، بهروز. قناری به روایت سوم، تهران: روزگار، ۱۳۸۱.
• فرخزاد، پوران. مسیح مادر، تهران: ایران‌جام، ۱۳۸۳.
• سلاجقه، پروین. امیرزادهٔ کاشی‌ها، تهران: مروارید، ۱۳۸۴.
• پرهیزکاری، سعید. سنگ بر دوش، تهران: مهر برنا، ۱۳۸۴.
• بقایی، محمد (ماکان). شاملو و عالم معنا، تهران: مروارید، ۱۳۸۶.
• جم‌زاده، الهام. آنیما در شعر شاملو، تهران: شهر خورشید، ۱۳۸۶.
• خداجو، علی. نقد و بررسی آثار احمد شاملو و منوچهر آتشی در یک بحران تطبیقی، رشت: حرف نو، ۱۳۸۶.
• اشرافی، منصوره.[۲] معشوق بی صدا: رویکردی جامعه شناختی بر عاشقانه‌های احمد شاملو [۳]، تهران: مینا، ۱۳۸۶.
• مظفری ساروجی، مهدی. از بامداد (گفت‌وگوهایی پیرامون زندگی و آثار شاملو)، تهران: مروارید، ۱۳۸۶.
• ترابی، ضیاءالدین. بامدادی دیگر، تهران: نشر افراز، ۱۳۸۷.
• حقوقی، محمد. شعر زمان ما، انتشارات نگاه.
• از رودکی تا شاملو، انتشارات آوای دانش.
• فرخزاد، پوران. دستان سخنگوی شاملو
و آثاری که در بخش‌هایی از آن به شاملو پرداخته‌اند:
• زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی، تهران: توس، ۱۳۵۸.
• شفیعی کدکنی، محمدرضا. ادوار شعر فارسی، تهران: توس، ۱۳۵۹.
• شفیعی کدکنی، محمدرضا. موسیقی شعر، تهران: آگاه، ۱۳۶۸.
• شمس لنگرودی، محمد. تاریخ تحلیلی شعر نو، تهران: مرکز، ۱۳۷۰.
• مختاری، محمد. انسان در شعر معاصر، تهران: توس، ۱۳۷۱.
• براهنی، رضا. طلا در مس، تهران: ناشر مؤلف، ۱۳۷۱.
• فلکی، محمود. موسیقی در شعر سپید فارسی، تهران: نشر دیگر، ۱۳۸۰.
مقالات و ویژه‌نامه‌ها درباره شاملو
• ماهنامهٔ اندیشه و هنر، ویژهٔ ا.بامداد، به سردبیری و مدیریت دکتر ناصر وثوقی. دورهٔ پنجم، شمارهٔ ۲، فروردین ۱۳۴۳.
• هفته‌نامه رستاخیز جوانان، زیر نظر حسین سرفراز، شماره ۱۵۱، ۳۱ تیر ۱۳۵۷.
• بولتن تلویزیون ما، زیر نظر پریسا ساعد، شماره ۱، ۲۵ اردیبهشت ۱۳۶۹، چاپ کالیفرنیا.
• مجلهٔ زمانه، مدیر و سردبیر: خسرو قدیری، شماره ۱، مهرماه ۱۳۷۰، سن هوزه، کالیفرنیا.
• هفته‌نامه رویش، سال اول، شماره ۶، آذرماه ۱۳۷۴، چاپ اونتاریو (کانادا).
• ماهنامه دفتر هنر، صاحب امتیاز و سردبیر بیژن اسدی پور، سال چهارم، شماره ۸ و ۹، مهر و اسفند ۱۳۷۶، نیوجرسی (آمریکا).
• هفته‌نامه ساحل، ویژه کوچ شاعرانه احمد شاملو، چهارشنبه ۵ مرداد ماه ۱۳۷۹.
• ماهنامه نافه، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: ناهید توسلی، سال اول، شماره ۳ و ۴، مرداد و شهریور ۱۳۷۹.
• ماهنامه تصویر، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: سیف‌الله صمدیان، شماره ۳۲ تابستان ۱۳۷۹.
• دوماهنامه آفتاب، مدیر مسئول: عباس شکری، شماره ۴۳ و ۴۴، مهرماه ۱۳۷۹، چاپ اسلو (نروژ).
• ایرانشهر، تک‌شماره، بنیانگذار: بیژن خلیلی، آبان ماه ۱۳۷۹.
• ماهنامه کلک، صاحب‌امتیاز و مدیر مسئول: میرکسرا حاج‌سیدجوادی، «ویژه انقلاب مشروطیت- یادواره احمد شاملو»، شماره ۱۲۰-۱۱۷، آذرماه ۱۳۷۹.
• دو ماهنامه پایاب، شماره ۳، آبان ۱۳۷۹.
• ماهنامه دنیای سخن، ویژه احمد شاملو، هوشنگ گلشیری و نصرت رحمانی، سال شانزدهم، شماره ۹۱، پاییز ۱۳۷۹.
• چنین گوید بامداد شاعر (ویژه‌نامه بامداد به یاد احمد شاملو)، آرش، سوئد، پاییز ۱۳۷۹.
• فصل‌نامه گوهران، شماره ۹ و ۱۰، پاییز و زمستان ۱۳۸۴.
• مجموعه مقالات ششمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادبیات فارسی، تناسب و تقابل عناصر در شعر شاملو، فریدون قدحچی پورآذر، چاپ اول، انتشارات خانه کتاب، خرداد 1390
تصویری
• فیلم Ahmad Shamlou: Master Poet of Liberty ساخته مسلم منصوری (۱۹۹۹)
• احمد شاملو به روایت تصویر، کارگردان رضا علیپور متعلم، تصویر دنیای هنر
ترجمه آثار به زبان‌های دیگر

 
تصویر روی جلد سرودهایی در عشق و امید، فرانسوی
• ۱۳۶۶ ترجمهٔ ژاپنی ابراهیم در آتش به ترجمه‌ٔ شوکو یاناگا در مجله‌ٔ (توکیو، موسسهٔ مطالعهٔ زبان‌ها و فرهنگ‌های آسیا وILCAA آفریقا).
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۴۲ شعر به زبان ارمنی با نام من دردِ مشترکم در ایروان با ترجمه‌ٔ نُروان. ناشر: کانون فیلم ارمنستان.
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۱۹ شعر به زبان سوئدی و فارسی با نام عشق عمومیAllom Fattande Karlik در استکهلم سوئد به ترجمه‌ٔ آذر محلوجیان. Azar Mahloujian ناشرانتشارات آرش.
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۱۹ شعر به زبان فرانسه و فارسی با نام سرودهای در عشق و امید Hymnes damour et despoir فرانسه به ترجمه‌ٔ پرویز خضرایی: Ahmad Shamlou Version Francaise, Parviz Khazrai ناشر .Orphe La Diffrence
• ۱۳۷۱ منتخبی از ۶ شعر به زبان اسپانیایی با نام (Aurora) بامداد در مادرید، به ترجمه‌ٔ کلارا خانِس Clara Janes شاعر اسپانیایی.
• ۱۳۷۳ منتخبی از اشعار شاملو توسط جاوید مقدس صدقیانی به زبان ترکی استانبولی ترجمه گردیده و توسط انتشارات YKY در ترکیه چاپ شده است.
• ۱۳۷۷ منتخبی از ۲۸ شعر به سوئدی: Baran Forlag Stockjolm, Dikter om Natten (شعرهای شبانه) ترجمهٔ سعید مقدم و جان کرلسون Orers: Janne Carlsson & Said Moghadam
• ۱۳۷۸ منت

:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: شاملو , ,

تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1334
نویسنده : آوا فتوحی

سید محمود فرخ خراسانى متخلص به «فرخ» فرزند سید احمد جواهرى متخلص به «دانا»، مقدمات فارسى و عربى را در مدارس قدیمه (مكتبى در مجاورت منزلشان) آموخت، الفباى قرآن را فراگرفت و كتاب‏هاى موش و گربه و حسنین و عاق والدین و حسین كرد و نصاب الصبیان و گلستان سعدى را خواند، امثله و صرف میر را در یكى از حجره‏هاى صحن نو از آخوند مكتبدارى به نام ادیب‏السلطنه آموخت. فنون ادب را (انموذج و هدایة و مغنى و مطول) از محضر شیخ محمدحسین سبزوارى و پدر خود (كتاب گوهر مراد را پیش پدرش خواند) فراگرفت، در هشت سالگى به نظم شعر پرداخت، بیشتر اشعار وى به سبك خراسانى است.
سال‏ها تصدى امور آستان قدس رضوى را بر عهده داشت و چندى نیز كفیل استاندارى خراسان بود. وى در همان حال عضویت هیئت مدیره كارخانه‏ى نخ‏ریسى و برق خسروى را نیز داشت. ضمنا دوره‏هاى دوازدهم و سیزدهم مجلس شوراى ملى نماینده‏ى قوچان بود. در سال‏هاى آخر عمر در مشهد انزوا گزید و به تأسیس انجمن ادبى فرخ اقدام كرد. در سال 1353 دانشگاه مشهد به محمود فرخ مقام استادى افتخارى دانشكده‏ى ادبیات و علوم انسانى آن دانشگاه را اعطاء كرد.
فهرست آثار وى به شرح زیر است: تصحیح و چاپ تاریخ مجمل فصیحى خوافى (سه جلد، 1339)؛ مناظرات و اخوانیات، سفینه‏ى فرخ (دو جلد، 1332)؛ دیوان اشعار (شامل چهار هزار بیت كه به چاپ نرسیده است)؛ روضه‏ى خلد (1345)؛ مثنوى فروزنده و منتخب آثار و شرح احوال استاد منشى باشى نصرت (1331)؛ خلاصه‏ى احوال و منتخب آثار اوحدى اصفهانى معروف به مراغه‏اى و مثنوى منطق‏العشاق یا ده نامه‏ى احدى (1335). از فرخ چند مقاله تحقیقى و ادبى در مجله‏هاى «آینده» «یغما» «فرهنگ خراسان» و «یادگار» طبع شده است.
ادیب و شاعر تواناى معاصر، فرزند میرزا احمدخان جواهرى خراسانى، در 1274 ش در مشهد تولد یافت. پس از انجام تحصیلات مقدماتى وارد حوزه‏ى علمیه‏ى مشهد شد و نزد علماى مشهور آن زمان از جمله ادیب نیشابورى، ادبیات فارسى و عربى را به حد كمال رسانید و به خدمت آستان قدس رضوى درآمد. وى از جوانى در تشكیل انجمنهاى ادبى در مشهد و همكارى با مطبوعات پیشقدم بود و اشعار او در بیشتر جراید انتشار مى‏یافت. فرخ در ادوار دوازدهم و سیزدهم مجلس شوراى ملى كه انتخابات هر دو دوره در اوج دیكتاتورى انجام گرفته بود، وكیل شد ولى از آن پس همچنان در آستانه مشغول كار بود. مدتى نیز كفیل آستان قدس رضوى بود و بیشتر وقت او صرف كارهاى ادبى مى‏شد. وى را باید یكى از شعراى بزرگ معاصر دانست، مخصوصا در قصیده در زمره‏ى چند استاد معاصر مى‏باشد. در سن 84 سالگى در مشهد وفات یافت. تالیفات زیادى از او باقى مانده است.
(1360 -1275 ش)، مصحح و شاعر، متخلص به فرخ. در شهر مشهد به دنیا آمد. پدرش از ادیبان خراسان بود. علوم مقدماتى را در مدارس قدیمه‏ى آن شهر و فنون ادب را در محضر شیخ محمد حسین سبزوارى و پدر خود آموخت و در هشت سالگى به نظم شعر پردات. وى داراى مشاغل مختلفى، از جمله: ریاست دفتر آستان قدس رضوى، نمایندگى مردم قوچان در دوره‏هاى دوازدهم و سیزدهم مجلس شوراى ملى بود. فرخ در 1323 ش به ازبكستان سفر كرد. از آثارش: «سفینه‏ى فرخ»؛ تصحیح «مجمل فیحصى»؛ تصحیح كتاب «روضه‏ى خلد»، مجد خوافى؛ «خلاصه‏ى احوال و منتخب آثار اوحدى اصفهانى».[1]
برگرفته از کتاب: گلزار مشاهیر

منابع زندگینامه: [1] آینده (س 7، ش 4، ص 330 -321)، ادبیات معاصر (79 -87)، زندگینامه‏ى رجال و مشاهیر (67 -64 / 5)، سخنوران نامى (299 -290 / 1)، سخنوران نامى معاصر (2623 -2618 / 4)، صدف (542 -533)، صد سال شعر خراسان (431 -418)، فرهنگ سخنوران (697)، مؤلفین كتب چاپى (72 -71 / 6).

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: فرخ , خراسان , فرخی خراسانی , سایت , وب , وبلاگ , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1149
نویسنده : آوا فتوحی

 

محمد تقی، پسر محمد کاظم صبوری، ملک الشعرای آستان قدس رضوی است و در سال 1304 هـ ق. در مشهد به دنیا آمده است.پدر بهار با آنکه ملک الشعرای زمان خود بود دوست نداشت پسرش به شعر و شاعری روی آورد، اما علیرغم خواست پدر، بهار شاعری را از چهارده سالگی آغاز کرد.در اوایل، اطرافیان فکر می کردند که او اشعار پدرش را به نام خودش می خواند و شاعر بودن بهار را باور نداشتند . سرانجام کار بهار با مدعیان به جایی رسید که قرار شد بهار به صورت بدیهه سرایی با لغاتی که مخالفشان می گویند، در حضور جمع شعری بسازد. در مجلسی که به همین منظور ترتیب داده شده بود از بهار خواستند تا با چهار کلمه : چراغ، نمک ، چنار و تسبیح، چهار مصراع به وزن رباعی بگوید و بهار این رباعی را در چند لحظه ساخت:

به خرقه و تسبیح مرا دید چو یار
گفتا ز چراغ زهد ناید انوار
کس شهد ندیده است در کان نمک
کس میوه نچیده است از شاخ چنار

باز رباعی دیگری با این چهار کلمه مطرح شد: خروس، انگور، درفش، سنگ و او این رباعی را ساخت:

برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصه مشت است و درفش
جور تو و دل صحبت سنگ است و سبوست

پس از مرگ پدر بهار، به فرمان مظفرالدین شاه لقب ملک الشعرایی به پسر واگذار گردید.محمدتقی تخلص خود را نیز از "بهار شیروانی"، یکی از شاعران عهد ناصرالدین شاه گرفت."بهار" ادب فارسی را نزد پدر آموخت و برای تکمیل معلومات عربی و فارسی به محضر "ادیب نیشابوری" رفت. بهار از چهارده سالگی به اتفاق پدر در مجالس آزادی خواهان شرکت می کرد و در سال 1324 هـ.ق که نهضت مشروطه به پیروزی رسید، "بهار" بیست سال داشت.

"بهار" در دوره استبداد صغیر در خراسان به چاپ روزنامه خراسان پرداخت و بعد از فرار محمدعلی شاه که در همه شهرها جشن برپا شد، اشعاری سرود که در جشنهای ملی مشهد خوانده می شد. او در سال 1328 هـ.ق در مشهد به انتشار روزنامه "نوبهار" پرداخت که به علت حملات تند بر ضد فشار روسها و دخالت آنان در سیاست داخلی کشور اهمیت خاصی داشت و پس از یک سال انتشار توقیف شد. بهار سپس روزنامه ای به نام "تازه بهار" را چاپ کرد که آن هم توقیف شد و بهار به تهران تبعید گردید. اشعار آغاز جوانی بهار، که ملک الشهرای آستان قدس رضوی بود، بیشتر زمینه های مدح داشت، مانند: مدح امام هشتم ، مدح حضرت ختمی مرتبت، مدح مظفرالدین شاه . . . و بهار در آن اشعار از استادان قدیم شعر فارسی پیروی می کرد. بعد از مشروطیت و ورود به جرگه آزادی خواهان او شعر خود را وقف آزادی کرد. اشعار "بهار" در این دوره پرشور و صمیمی است او با سیاستهای استعماری به پیکار برمی خیزد.
او با تصویر اوضاع و احوال زمان خود، مردم را به شرکت امور سیاسی و اجتماعی فرا می خواند.پس از جنگ جهانی اول "بهار" که به تهران تبعید شده بود به مشهد بازگشت و چاپ روزنامه "نوبهار" را از سرگرفت. در سال 1332 هـ.ق به نمایندگی مجلس برگزیده شد و به تهران آمد و نزدیک سه سال به انتشار روزنامه "نوبهار" ادامه داد.

"بهار" در سال 1334 هـ.ق با ایجاد جمعیتی به نام "دانشکده"، شاعران و نویسندگان جوان را در آن جمعیت گرد آورد و در سال 1336 هـ.ق به انتشار مجله "دانشکده" دست زد. این مجله اگر چه بیش از یک سال دوام نکرد، اما از بهترین مجلات آن زمان بود. "بهار" در دوره چهارم مجلس نیز به نمایندگی انتخاب شد و با مرحوم مدرس در صف اکثریت بود و از سران معروف گروه اکثریت به شمار می رفت."بهار" در ششمین دوره هم به نمایندگی مجلس رسید و بعد از آن دیگر به مجلس قدم نگذاشت. بعد از این سالها "بهار" رو به تدریس و تعلیم آورد و هفده سال از عمر اخود را به دور از سیاست گذراند.بعد از شهریور ماه 1320 هـ. ش مدتی به وزارت فرهنگ منصوب شد و وزارت او چند ماهی بیش نپایید. بهار در دوره پانزدهم هم به نمایندگی مجلس انتخاب شد و به مجلس رفت اما به سبب مبتلا شدن به بیماری سل برای معالجه به سوییس سفر کرد.او پس از معالجه در 1328 هـ.ش به ایران بازگشت و در اول اردیبهشت ماه 1330 هـ.ش درگذشت.

آثار بهار

1- دیوان اشعار، که شامل قصیده، ترکیب بند، ترجیع بند، مسمط، مثنوی، غزل و قطعه است.
2- سبک شناسی، در سه جلد در باره سبک نوشته های منثور فارسی است.
3- تاریخ احزاب سیاسی.
4- تصحیح برخی از متون کهن، مانند: تاریخ سیستان و مجمل التواریخ و القصص، تاریخ بلعمی.
5- انتشار روزنامه و مجلاتی که در شرح احوالش از آنها نام برده شد.
سبک بهار در شعر

"بهار" قصیده سراست و از پیروان شعر قدیم است.

امتیاز "بهار" در آن است که با وجود پایبندی به مکتب شعر قدیم توانسته است شعر خود را با خواسته های ملت هماهنگ سازد.

"بهار" در دوره دوم فعالیت ادبی، قدم به قدم با زمان پیش می آید و به طرز و اسلوب جدید رغبت می کند و به تجدد می گراید و با شاعران جوان و متجدد همکاری می کند. او هرگونه تجدد در ادبیات را می پذیرد، ولی سعی می کند اصول و سنت های قدیمی را حفظ کند.

بهار از یک سو شیفته نمونه ها و یادگارهای شعر قدیم است و از سوی دیگر از تحول زمان بیخبر نیست. به سبک و زبان و آهنگ گویندگان قدیم سخن می گوید و با این همه میل دارد روشهای جدید را با اصول شعر کهن سارش دهد.

بهار با همه میل و ادعا به تجدد دوستی، می کوشد که افکار و احساسات خود و مسائل نوین را در همان اشکال و قالبهای کهن بریزد.مستزادهای او از نظر روان بودن و هماهنگی در مضامین و مصراع های بلند و کوتاه بسیار جالب است. در مثنوی ها و قطعات، غالباً نکات و معانی اخلاقی به کار برده است و لحن بیان نظامی و سنایی و جامی را به یاد آورد. او در همان حال که به حافظ و سعدی و عراقی نظر دارد، لغات و اصطلاحات خاص اهل سیاست و روزنامه نویسان هم عصر خود را نیز به کار می برد.قصاید او محکم و سنگین و گرم است. شور حماسی که در طبع او هست، قصایدش را والا باشکوه کرده است. البته سردی حرمان و نومیدی نیز در قصایدش به چشم می خورد.
اشعاری که بهار برای دوستان خود سروده، همه لطیف و ساده و آکنده از شوق و صفاست. مزیت سخن بهار در این است که توانسته است الفاظ ساده و عامیانه را در میان لغات و ترکیبات کهنه و جاافتاده سبک خراسانی و سبک عراقی وارد کند.


نمونه هایی از شعر بهار

مرغ سحر ناله سر کن----- داغ مرا تازه تر کن

ز آه شرر بار، این قفس را----- برشکن و زیر و زبر کن

بلبل پر بسته ز کنج قفس درآ----- نغمه آزادی نوع بشر سرا

وز نفسی عرصه این خاک توده را----- پر شرر کن، پر شرر کن

ظلم ظالم، جور صیاد----- آشیانم داده بر باد

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

ای خدا، ای فلک، ای طبیعت----- شام تاریک ما را سحر کن

نوبهار است، گل به بار است----- ابر چشمم ژاله بار است

این قفس چون دلم----- تنگ و تار است

شعله فکن در قفس ای آه آتشین----- دست طبیعت گل عمر مرا مچین

جانب عاشق نگه ای تازه گل از این----- بیشتر کن، بیشتر کن، بیشتر کن

مرغ بی دل، شرح هجران----- مختصر کن مختصر کن مختصر کن

***

برخیزم و زندگی ز سرگیرم ----- وین رنج دل از میانه برگیرم

باران شوم و به کوه و در بارم----- اخگر شوم و به خشک و تر گیرم

زان نی شرری به پا کنم وز وی----- گیتی را جمله در شرر گیرم

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: بهار , ملک , ملک الشعرا , نویسنده , شاعر , ,
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1138
نویسنده : آوا فتوحی

احمد گلچین معانی متخلص به گلچین فرزند علی اکبر از شاعران بزرگ معاصر است . وی در سال 1295 در تهران متولد شد . پس از پایان دوران تحصیل ابتدایی و متوسطه در سال 1313 در اداره ثبت اسناد و مدارک به خدمت مشغول شد و ضمن انجام خدمت دولتی به همکاری با روزنامه و مجله های کشور پرداخت و اشعار سیاسی و فکاهی خود را با نام های مستعار سیمرغ ، سجاف دفتر ، اشعر الممالک ، شاعر باشی ، لجباز ، توچه ، سارق دیوار در روزنامه های ایران منتشر کرد .در انجمن ادبی حکیم نظامی به مدیریت وحید دسگیری و انجمن ادبی فرهنگستان عضویت داشت و سال ها دبیر اول و رئیس دبیر خانه انمن ادبی فرهنگستان بود.

از سال 1330 الی 1338 بعا از ظهر ها در کاتبخانه ملی ملک در تهران به کتابداری اشتغال داشت و در سال 1338 به کتابخانه مجلس شورای ملی منتقل شد و در افند 1342 بازنشسته شد

از سال 1343 الی 1355 به سمت کارشناس امور گتابخانه ها و مشاور فرهنگی نیابت تولیت آستان قدس رضوی در مشهد به خدمت اشتغال داشت

وفات این شاعر پژوهشگر در سال 1377 در تهران اتفاق افتاد

آثار :

دیوان اشعار

گلزار معانی

رساله تحقیقی گلشن راز

شهر آشوب در شعر فارسی

تذکره پیمانه

کاروان هند

شرح دیباچه انیس الارواح در موسیقی با شواهد منظوم

تصحیح و چاپ لطایف الطوایف تالیف فخرالدین علی صفی بیهقی

تصحیح و چاپ تذکره منظوم رشهسروذه محمد باقر رشح اصفهانی

تصحیح و چاپ تاریخ ملازاده در ذکر مزارات بخارا

تصحیح و چاپ تذکره میخانه تالیف ملا عبدالنبی فخر الزمانی قزوینی

تصحیح و چاپ کنوزالاسرار و رموز الاحرار

شرح منظوم اسوانح فی العشق شیخ احمد غزالی

چند مجلد ار فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی

رساله در بیان کاغذ و مرکب و رنگ های الوان

از روی کتاب کودکی خواند ایران وطن عزیز ما است

گفتاکه معلمش بگو ماست ما است مخوان که ناروا است

شاگردک بینوا ندانست که ماست جدا وطن جدا است

وز گفتن ماست رو ترش کرد که ماست جدا وطن جداست

گفتا اگر وطن بود ماست ماک و مرقش بگو کجاست

استاد که مرد زیرکی بود چون دید که پرسشی بجا است

گفتش که گر آبکی است این ماست بشنو که بگویمت چرا است

اکنون که اساس ماست مالی بنیان کن خلق بینوا است

وز جمله حقوق خویش محروم این قوم به ضعف مبتلا

ماک و مرغی که دارد این ماست در سفره چرب اغنیا است

ترشیده و چرخ کرده اش نیز قوت شب و روز هر گدا است

گر خاصیتی بود در این ماست البته نصیب اقویا است

کار ضعفا همیشه کشکی است زین ماست کشان بی حیا است

گر ماو توایم شلتر از ماست گر ماست شل است از خود ماست

دیدی ای ماه که شمع شب تارم نشدی تانگشتی زغمم شمع مزارم نشدی

بی خبر از برمن رفتی واین دردم گشت که خبردار ز دشواری کارم نشدی

روی برتافتی و پشت و پناه دل من نشدی کز همه جا رو به تو آرم نشدی

زاریم دیدی و آنقدر تغلا کردی که خبردار ز حال دل زارم نشدی

غافل از یاد تو بودم که نگشتی یارم یا بدیدی که غم روی تو دارمم نشدی

یاد آن عهد که از یکدلی و یک جهتی لحظه ای دور از آغش و کنارم نشدی

+++++++++++++++

نگهش

نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم

دیده روشن بصفای رخ ماهش کردم

تا برم ره بدل آن گل خندان چو نسیم

گاه و بیگاه گذر بر سر راهش کردم

همچو ان تشنه که راهش بزند موج سراب

اشتباه از نگه گاه بگاهش کردم

دیدمش گرم سخن دوش چو در صحبت غیر

غیرتم کشت ولی خوب نگاهش کردم

دور آن زلف پریشان دلم ارام نیافت

گرچه زندانی شبهای سیاهش کردم

حاصل شمع وجودم همه اشک آمد و آه

و آنقدر سوختم از غم که تباهش کردم

مهربان گشت مه من بسرودی " گلچین "

تا نثار قدم این مهر گیاهش کردم

+++++++++++++++

مه روی تو، شب موی تو، گل بوی تو دارد

گلزار جهان خرمی از روی تو دارد

گردون که سرا پای وجودش همه چشم است

پیوسته نظر در خم ابروی تو دارد

مهتاب شب افروز که از هاله کند زلف

خود سایه ای از خرمن گیسوی تو دارد

نرگس که نظر باز بود در صف گل ها

تا چشم تو را دیده نظر سوی تو دارد

با نکهت زلف تو نسیم سحری را

هر جا نگرم سر به تکاپوی تو دارد

تا ساقی این بزم تویی باده ی گلرنگ

این گرمی و لطف از اثر خوی تو دارد

گلچین که به شیرین سخنی شهره ی شهر است

لطف سخن از لعل سخنگوی تو دارد



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: گبچین , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1273
نویسنده : آوا فتوحی

 

پ

در نوزدهمين نشست عصر كتاب با سخنراني علي اكبر رضادوست شامگاه شنبه 28 آبان ماه در ساختمان امور فرهنگي اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي نيشابور با موضوع هرمنوتيك در مثنوي معنوي برگزار شد.

اين كارشناس زبان و ادبيان فارسي در سخناني كه در اين نشست ايراد كرد هرمنوتيك را شاخه اي از انديشه هاي مولانا جلال الدين رومي ارزيابي كرد كه در جهان معاصر در ذيل عنوان علمي مجزايي بررسي مي شود و با اين مقدمه به تنهايي و انزواي فكري اين انديشمند و شاعر ايراني در عصر خويش اشاره كرد.

آقاي رضادوست هرمنوتيك را مجموعه اي از نظريات مختلف در رابطه با فهم، تاويل، تفسير و برداشت در مواجهه با هر نوع سوژه اعم از متن يا هر مقوله ديگر تعريف كرد. و البته به تعریف پل ريكور هم اشاره ای داشت که مطابق آن: نظريه عمل فهم در رابطه با جريان تفسير متون را هرمنوتيك مي گويند.

وي با اذعان بر اهميت مساله قرائت و خوانش در متون ديني و تاكيد بر آن به اسطوره هرمس كه پيام خدايان را از كوه المپ دريافت كرده و براي مردم قرائت، ترجمه و تفسير می نمود به عنوان بنيان اسطوره اي اين مكتب اشاره نمود.

به عقيده وي نخستين بارقه هاي شكل گيري دانش هرمنوتيك در آثار ارسطو، افلاطون و گزنفون در عصر پيش از ميلاد بروز يافته كه در نوشته هاي خويش با به كار بستن واژه هرمنيون و هرمنيا بر تلفظ، ترجمه و تفسير تاكيد مي ورزيده اند.

اين پژوهشگر همشهري در زمينه آثار و عقايد مولوي مي گويد: دوران جديد دانش مزبور با كتاب هرمنوتيك مقدس در قرن هفدهم شروع مي شود.

وي به تاثيرات توماس اكويناس (همعصر وي با مولانا) و مارتين لوتر رهبر نامدار جنبش اصلاح وضع ديني بر دانش تفسير و تاويل متن تاكيد مي كند و اظهار مي دارد: جنبش اصلاح ديني با حذف معيار عمل صالح و نيز عدم نياز به مفسر براي فهم دين موجبات نگراني ارباب كليسا را فراهم آورد.

به نظر وي فردريك شلاير ماخر يكي از چهره هاي اصلي هواخواه تبديل هرمنوتيك به علمي عمومي و به گزاره ها و قواعد عام تر همچون علوم تجربي بوده كه دو شيوه و ساز و كار دستور زباني و نيز روانشناسي را سرلوحه آموزه هاي خويش قرار داده است.

آقاي رضادوست همچنين متذکر شد: شلاير ماخر نظريه دور هرمنوتيكي به اين معنا كه فهم متن نيازمند فهم واژه است و فهم واژه نيازمند فهم كل متن و از اين طريق تسلسلي جديد شكل مي گيرد را پايه گذاري كرده است.

به عقيده وي بعد از ماخر، دي ال تاي كه شاگرد ماخر بوده روش او را ادامه مي دهد و البته بر روش روانشناختي وي تاكيد بيشتري مي نهد چندان كه به رمانتيك بودن متهم مي شود. البته وي در مقابل سنت رايج فلسفي وقت كه مقارن اوج گيري مكتب پوزيتويسم و سردمداري عقل نقاد و خرد ناب در علوم تجربي بوده به دنبال سمت گيري علوم انساني به سوي خرد خودبنياد نيز بوده است.

رضادوست سپس مي افزايد: هرمنوتيك فلسفي با هايدگر و گادامر شروع مي شود كه انسان را موجودي فهيم تلقي مي كنند و هايدگر عقيده دارد كه رفتار منبعث از آدمي بر اساس فهم شكل مي گيرد كه آن را اصطلاحا فرافكني هم مي گويند. گادامر هم در ادامه همين سنت هرمنوتيكي به تعريف نظريه امتزاج افق ها دست مي زند و بر خلاف تصور دكارتي كه انسان را شناساننده جهان در حال شناسايي مي داند آدمي را جزئي از اين هستي دانسته و معتقد به نوعي تعامل بين انسان و جهان براي فهم يكديگر است. وي همچنين عقيده داشته كه انسان در جريان فهم به پيش فهم هاي خود رجوع مي كند و مطابق دیدگاه ایشان می توان گفت به عنوان مثال فهم يك مسلمان متشرع نسبت به متني همچون شعر حافظ با يك فرد غير مذهبي كاملا متفاوت خواهد بود.

آقاي رضادوست در اين مرحله انديشه هاي مولانا و عين القضات و ديگر متفكران ايراني را در امتداد جريان هرمنوتيكي دانسته و مي گويد: مولانا نيز مساله خودبسندگي تفسير قرآن را طرح كرده و بر اين نكته تاكيد مي كند كه براي فهم دين نيازي به مفسر و غير آن نيست و هر انساني توانايي فهم متون ديني را دارد.

وي نگاه مولوي به مقوله تاويل را با دو رويكرد غايت شناسانه و موضوع شناسانه تعريف كرده و درباره نگاه غايت شناسانه مي گويد: نگاهي است كه گرمي بخش انسان و باعث پويايي وي باشد.

سخنران همچنين با به نقد كشيدن جريان معتزله كه در تاريخ فكري مسلمانان هوادار آزادفكري بوده اند مولانا را طرفدار جريان اشعري خواند و آنچه «عقل جزئي نگر معتزلي» مي خواند را در تفسير از سوي مولانا زير سوال برد.

اين سخنران در پايان اظهارات خويش كه علي رغم تذكرات مجري جلسه از روال معمول گذشته بود در زمينه هرمنوتيك به موضوع تكثر حقيقت پرداخت كه به عقيده وي از سوي مولانا رد مي شود و آنچه فكر ديني بر آن نهايتا تاكيد مي كند جلوه هاي مختلف حقيقت و يا مراتب فهم دين است كه انسان ها را از لحاظ فهم درجه بندي مي كند.

ایشان در پاسخ به پرسش های چند تن از حاضران در جلسه و در سخنان پایانی خود تاکید کرد که از دیدگاه ایشان با وجود تفسیرها و تاویل های مختلفی که در باب حقیقت می شود اما یک حقیقت نهایی بیشتر وجود ندارد. رضادوست پیشنهاد کرد نگاه هرمنوتیکی بهتر است در حد چنین جلسات و نشست هایی مطرح شده و وارد زندگی شخصی و چارچوب خانواده نشود و گرنه در اداره زندگی خود دچار مشکل خواهیم شد.

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: خیام , دینایی , فلسفه , بهاء الدین خرمشاهی , ادبیات , شعر , پروفسور , مولانا ,
تاریخ : جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 1340
نویسنده : آوا فتوحی

 

دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای به نام «دهرود» دشتستان جنوب متولد شدم، خانواده ما جزء عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که در حدود ۴ نسل پیش به جنوب مهاجرت کرده بودند.

نام خانوادگی من به دلیل اینکه نام جد من «آتش‌‏خان زنگنه» بود «آتشی» شد، پدرم فردی باسوادی بود و به دلیل علاقه‌‏ای که سرگرد اسفندیاری که در جنوب به رضاخان کوچک مشهور بود، پدرم را به بوشهر انتقال داد و پدرم کارمند اداره ثبت و احوال بوشهر شد. در سال ۱۳۱۸ به مکتب‌خانه رفتم در همان سال‌‏ها قرآن و گلستان سعدی را یاد گرفتم ولی به دلیل شورشی که در آن شهر شد سال دوم را تمام نکرده بودم از کنگان به بوشهر رفتم و در مدرسه فردوسی بوشهر ثبت نام کردم و تا کلاس چهارم در این مدرسه بودم و در تمام این دوران شاگرد اول بودم و کلاس پنجم را به دلیل تغییر محل سکونت در مدرسه گلستان ثبت نام کردم. کلاس ششم را با موفقیت در دبستان گلستان به پایان رساندم، در این سال‌‏ها بود که هوایی شدم و دلم برای روستا تنگ شد و با مخالفت‌‏هایی که وجود داشت دست مادر دو برادر و خواهرم را گرفتم به روستا بازگشتیم و در چاهکوه بود که با عشق آشنا شدم و اولین شعرهایم نیز مربوط به همین دوران است.

البته مساله علاقمندی من به شعر و شاعری به دوران کودکی‌‏ام باز می‌‏گردد خیلی کوچک بودم که به شعر علاقه‌‏مند شدم، اما اولین تجربه عشقی در چاهکوه اتفاق افتاد او نیز توجهی پاک و ساده دلانه به من داشت، آن دختر خیلی روی من تاثیر گذاشت و در واقع او بود که مرا شاعر کرد. شاعر مجموعه «آواز خاک» در ادامه با بیان این نکته که در آن سال‌‏ها ترانه‌‏های زیادی سرودم و به دلیل نرسیدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد دیگر و سرطانی که بعدها به آن دچار شد رد پایی این عشق در تمام اشعار من به چشم می‌‏خورد. پس از آن به بوشهر بازگشتم و دوره متوسطه را در دبیرستان سعادت به پایان رساندم, در آن سال‌‏ها بود که اشعارم را روزنامه‌‏های دیواری که در این مدرسه درست کرده بودیم منتشر می‌‏کردم و حتی در این سال‌‏ها در چند تئاتر نیز نقش‌‏هایی ایفاء کردم. او در ادامه با بیان این نکته که پس از اتمام دوره دبیرستان به دانشرای عالی راه پیدا کرده‌است و به عنوان معلم مشغول به تدریس شده, گفت: در همین سال‌‏ها اولین شعرهایم را در مجله فردوسی منتشر کردم و این شعرها محصول سرگشتگی در کوه‌‏ها و دره‌‏هاست که به صورت ملموس در اشعار من بیان شده‌‏اند. آشنایی با حزب توده تاثیرات بسیار زیادی بر آثار من گذاشت و شعرهای زیادی برای این حزب با نام‌‏های مستعار در روزنامه‌‏های آن روزها منتشر کردم و حتی در ۲۹ مرداد پس از کودتا در ایجاد انگیزه به کارگران برای شورش نقش بسزایی داشتم, ولی با مسائلی که برای حزب به‌‏وجود آمد، از این حزب فاصله گرفتم و فعالیت جدی سیاسی من به نوعی پایان یافت. من تاکنون دوبار ازدواج کرده‌‏ام که هر دو بار که بی‌‏ثمر بوده‌است، همسر اولم با این که دو فرزند از او داشتم (البته پسرم مانلی به دلیل بیماری که داشت فوت کرد) به دلیل اینکه من حاضر نشدم با او به آمریکا بروم از من جدا شد و دخترم شقایق نیز در حال حاضر در آلمان وکیل است. در سال ۱۳۶۱ ازدواج دیگری داشتم که آنهم به انجام نرسید و یک دختر نیز از این ازدواج دارم.

فعالیت‌‏ام را با آموزش و پرورش آغاز کردم البته شغل‌‏های متعددی را تجربه کردم، مدتی با صدا و سیما همکاری داشتم، مسئول شعر مجله تماشا بودم، مشاور ادبی نشریات و انتشارات مختلف بوده‌‏ام و در حال حاضر نیز در نشریه کارنامه مشغول هستم. من با این سن ام هیچ کتابی نیست که در حوزه فعالیت‌‏ام ناخوانده مانده باشد، اگر کسانی که به شعر علاقه‌‏مند هستند و حس می‌‏کنند قریحه شعری دارند به سراغ شعر بروند و گرنه به دنبال شعر رفتن کاری عبث و بیهوده‌است.

»

 

سبک شعری

منوچهر آتشی در اواخر دههٔ ۳۰ با «» در شعر معاصر به تجربه‌ای تازه دست می‌زند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست می‌یابد. اما آنچه خشونت شعری آتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیرمنسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش (مثلاً از نصرت رحمانی یا کیومرث منشی‌زاده) متمایز می‌کند به‌جز حضور «جنوب»، لحن حماسی آن است.[۱]

شعرهای آتشی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم می‌آمی‌زند.

گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق می‌کند و احساس تنها در مثلث خشونت-حماسه-جنوب چهره نشان می‌دهد.[۲]

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: منوچهر آتشی , مهاجر , آمزش و پرورش , صدا وسیما , شعر معاصر ,
تاریخ : جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 1092
نویسنده : آوا فتوحی

معیری فرزند محمدحسین‏خان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلی‌خان نظام‌الدوله در دهم اردبیهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران,گلشن چشم به جهان گشود . پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد. آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.
 
رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهره‌ای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود: 
کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد

وین روز مفارقت به شب می‌آمد 
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست

ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد

در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست وحید دستگردی تشکیل می‌شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شمار می‌رفت . وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت . اشعار رهی در بیشتر روزنامه‌ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ می‌شد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار «زاغچه» ، «شاه پریون» ، «گوشه‌گیر» و «حق گو» استفاده می‌کرد.
 
رهی معیری در سال‌های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در همان سال‌ها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود. 
آرامگاه رهی معیری
رهی معیری که در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران طی یک بیماری که تاب و توان از وی گرفته بود در ۵۹ سالگی درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله شمیران مدفون گردیده است.  
مجموعه‌ای از اشعار رهی معیری با عنوان سایه در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسید. رهی بدون تردید یکی از چند چهره ممتاز غزل‌سرای معاصر است. سخن او تحت تأثیر شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاه مسعود سعد سلمان و نظامی است. اما دلبستگی و توجه بیشتر او به زبان سعدی است . این عشق و شیفتگی به سعدی، سخنش را از رنگ و بوی شیوه استاد برخوردار کرده است، و حتی گفته‌اند که همان سادگی و روانی و طراوت غزلهای سعدی را از بیشتر غزلهای او می‌توان دریافت.
  انگلستان.شوروی.انجمن.موسیقی.فرهنگستان
گاه‌گاه، تخیلات دقیق و اندیشه‌های لطیف او شعر صائب و کلیم و حزین و دیگر شاعران شیوه اصفهانی را به یاد می‌آورد و در همان لحظه زبان شسته و یکدست او از شاعری به شیوه عراقی سخن می‌گوید.
 
رنگ عاشقانه غزل رهی، با این زبان شسته و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار اوست، زیرا جمع میان سه عنصر اصلی شعر - آن هم غزل- از کارهای دشوار است.
 
از شعرهای معروف او، خزان عشق (به عبارتی همان تصنیف مشهور "شد خزان گلشن آشنایی" که بدیع‌زاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرد)، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدائی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق است.

شعر یاد ایامی 
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم 
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم 
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی
 

چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم 
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود

در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشقي زجانم برده طاقت ورنه من

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم 
بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش

نغمه‌ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
 


 
شعر بهار  


نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار

ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار 
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن

که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر

کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار 
زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم

چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار 
چمن از لالهٔ نو رسته بود، چون رخ دوست

گلبن از غنچهٔ سیراب بود، چون لب یار 
روز عید آمد و هنگام بهار است امروز

بوسه ده‌ای گل نورسته، که عید است و بهار 
گل و بلبل، همه در بوس و کنارند ز عشق

گل من، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار 
گر دل خلق بود خوش، که بهار آمد و گل

نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار 
خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید

جای عیدی، تو به من بوسه ده‌ای لاله عذار



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: رهی , رهی معیری , شمع , اشک , هوا , عمر , روزنامه , شاعر , بهار , رادیو , رنگارنگ , سفر , خارج , زندگی , ,
تاریخ : دو شنبه 20 آبان 1392
بازدید : 1122
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : جمعه 17 آبان 1392
بازدید : 1336
نویسنده : آوا فتوحی

 

 دکتر غلامحسين ابراهيمي ديناني با برشمردن اهميت خيام در فلسفه و ادبيات و شعر، مروري داشت بر دنياي فلسفي خيام و در بخشي از سخنراني خود گفت: «خيام يک نظريه‌پرداز نيست و به هماهنگي ميان نظر و عمل و ضرورت آن در زندگي که فقط با صدق و راستي شکل گيرد، مي‌انديشد.

شک نيست که خيام يک رياضي‌دان برزگ بوده و در علم بر مرتبه‌اي بالا دست يافته است. اما خيام فيلسوفي است که اهل ادب هم بوده است. خود انتخاب وزن رباعي نشان مي‌دهد که خيام مي‌خواسته انديشه‌هاي فلسفي و تفکراتش را در قالب يک ژانر ادبي بيان کند.

من خيام را متفکري بزرگ مي‌دانم. ذات او و فکر او طرح پرسش است. پرسش به قدري در پرسش مهم است که مي‌خواهم بگويم: نترس و بگو تفکر، يعني پرسش. کار اصلي خيام طرح پرسش است و کوشش براي يافتن پاسخ. و نتيجه هم چنين بود. او هم پرسش مي‌کند و پرسشگر است.»

ديناني در بخشي ديگر از سخنان خود افزود: «در آشنايي با تفکر خيامي حقارت‌هاي انساني شکسته مي‌شود. خيام حقارت‌ها را مي‌شناسد؛ انسانِ نگران و انساني که در شکست‌هاي کوچک غوطه‌ور است، همين‌جاست که ما در برابر خيام سر تعظيم فرود مي‌آوريم؛ چون متوجه مي‌شويم او چقدر بزرگ‌تر از ماست؛ بنابراين تا زماني که دردمندي خيام از انسان نباشد، درک خيام مشکل است. خيام قاعده نيست، اصلاً در متفکران بزرگ ما نمي‌توانيم قاعده درست کنيم. در واقع تقليد از زندگي و اسلوب خيام خوشايند نيست؛ اما اگر کسي به دردمندي خيام مبتلا باشد، در واقع خودش يک خيام ديگر است. خيام از سر دردمندي سخن مي‌گفت. خيام با تمام وجود از انجماد گريزان است. او همواره در حال تفکر فکري است و در حال تفکر و در پي تفکر جلو مي‌رود. خيام صاحب ابتکار است، حتا اهل ابداع. به اين جهت است که تمام تاريخ و فرهنگ ايران در او دروني شده است. خيام با بيرون خودش در تعارض است. اجازه بدهيد يکي از رباعيات مهم خيام را با هم بخوانيم:

جامي است که عقل آفرين مي‌زندش

صد بوسه ز مهر بر جبين مي‌زندش

اين کوزه‌گر دهر ببين، کاين جام لطيف

مي‌سازد و باز بر زمين مي‌زندش

جام همان انسان است که عقل به زيبايي‌اش آفرين مي‌گويد و او را بوسه‌باران مي‌کند. جام جهان‌نما نيز گوهر آدمي است. در واقع خيام با تعبير "کوزه‌گر دهر" سازنده را دهر مي‌داند. اين خيلي معنادار است که خيام دهر را کوزه‌گر مي‌داند که مي‌سازد و بر زمين مي‌زند. او در واقع مي پرسد که آيا اين عمل لغو نيست که دهر مي‌سازد و بعد مي‌زند و مي‌شکند؟ ساختن و شکستن چيست و چگونه؟»

ديناني در ادامه به تفسير فلسفي دنياي خيام پرداخت.

پس از آنبهاءالدين خرمشاهي نيز طي گفتاري به شعرهاي خيام پرداخت و «باده» را که يکي از مضامين هميشگي رباعيات خيام است، مورد بررسي قرار داد: «يکي از مضامين هميشگي رباعيات خيام، توجه و اعتناي بسيار به باده و خطاب‌هاي مکرر به ساقي است. اگر اشاره‌ها و مضمون‌سازي‌هاي خيام در پيرامون باده، و ستايش مستي و بي‌خبري در رباعيات او، به معني حقيقي گرفته شود، از خيام ژرف‌انديش که حکيم و رياضي‌داني والامقام و به احتمال بسيار شاگرد (و در غير اين صورت پيرو فلسفه) ابن سينا بوده است، چهره فردي بي‌مسؤوليت و لاابالي و دائم‌الخمر و لذت‌باره و مي‌پرست و تلف‌کننده وقت و عمر و کار و کارنامه ارائه مي‌دهد. در شعر حافظ هم اشاره به مي و مطرب و تصوير و توصيف مي‌خانه و خرابات بسيار است. ولي قطع نظر از اين‌که اين دو بزرگ و بزرگوار دختر رز را به عقد خود درآورده باشند يا نه، از تعمق در شعرشان برمي‌آيد که باده‌اي که مي‌ستايند و بر محور آن چه بسيار مضامين و معاني ژرف پديد مي‌آورند، غالباً بالصراحه باده انگوري نيست؛ بلکه به تعبير راقم اين سطور (در آثار حافظ پژوهي‌اش) باده ادبي است؛ يعني باده مجرد و انتزاعي و زيبايي‌شناختي و هنري و هنرآفرين.

پژوهندگان پيشين هم به اين حقيقت توجه داشته‌اند. شادروان فروغي در جايي از اوايل مقدمه‌اش در همين مجموعه حاضر مي‌گويد کساني که از رباعيات خيام استنباط مي‌کنند که او شراب‌خواره و فاسق بوده است، اشتباه و سطحي‌نگري مي‌کنند و غافل‌اند از اين‌که "در شعر غالباً مي و معشوق به نحو مجاز و استعاره گفته مي‌شود. و از اين بيان مقصود آن تأويلات خنک نيست که مثلاً در شعر حافظ مي دوساله را به قرآن و محبوب چهارده‌ساله را به پيغمبر (ص) تأويل مي‌کنند؛ وليکن شک نيست که در زبان شعر غالباً شراب به معني وسيله فراغ خاطر و خوشي يا انصراف يا توجه به دقايق و مانند آن است. وقتي که خيام مي‌گويد دم را غنيمت بدان و شراب بخور که به عمر اعتباري نيست، مقصود اين است که قدر وقت را بشناس و عمر را بيهوده تلف مکن و خود را گرفتار آلودگي‌هاي کثيف دنيا مساز" و سپس مي‌افزايد که بزرگاني از معاصران خيام به او کمال احترام و حرمت را مي‌نهاده‌اند و او را "امام" و "حجة الحق" مي‌خوانده‌اند و "هيچ‌يک مي‌خوارگي و فسق و فجور يا فساد عقيده يا بي‌مبالاتي به او نسبت نداده‌اند" و بزرگان پارسايي از معاصران مانند حاج ملاهادي سبزواري (و در اعصار جديدتر مانند علامه طباطبايي) را مي‌شناسيم که بيش‌ترين فاصله را از مي و مطرب و عيش و عشرت داشته‌اند؛ اما صورت ظاهر و مضامين شعرشان مانند شعر حافظ يا خيام اشاره به باده يا معشوق يا مغني و مطرب دارد.

علي دشتي در دمي با خيام همين نگرش را دارد و شأن خيام را بسي بالاتر از تبليغ فسق و فجور و مي‌خوارگي بي‌بند و بار مي‌داند: "نسبت دادن رباعي‌هايي به وي که مبناي آن صرفاً تجاهل به فسق است و يا بر تحقير مباني شرعي قرار دارد، اشتباه محض است. "در اين‌جا اين سؤال پيش مي‌آيد که چرا خيام و حافظ اگر اهل مي و معشوق و مطرب و لذت‌پرستي نبوده‌اند، در شعرشان مدام از اين عناصر سخن مي‌گويند و تاروپود شعرشان درهم تنيده از مي و معشوق و مطرب است؟ پاسخش اين است که اين انديشه‌وران هنرمند يا هنرمندان انديشه‌ور اگر اهل فسق نبوده‌اند، اهل زهد و زهدفروشي هم نبوده‌اند و نمي‌خواسته‌اند هم که مانند ناصرخسرو يا ابن يمين از پند و پارسايي سخن بگويند. اين هنرمندان به ارزش زيبايي‌آفريني مي و معشوق و مطرب توجه داشته‌اند و طرفدار نظريه هنر براي هنر بوده‌اند و قدر شعر را بالاتر از آن مي‌دانسته‌اند که وسيله و در خدمت مقاصد غيرهنري ـ ولو اخلاقي ـ باشد. در غير اين صورت چگونه مي‌تواستند بدون اين زيبايي‌ها و ظرايف، شعر زيبا و ظريف بسرايند. زيبايي مجرد هم که قابل تصور و تصوير نيست، لذا باده ادبي را دستمايه هنر والاي خود ساخته‌اند و در يک کلام «از خنده مي» نبايد «در طمع خام افتاد». در واقع و به تعبيري دقيق‌تر و معنوي‌تر پرداختن اين انديشه‌وران والا به اين مضامين در حکم "کلّميني يا حميرا" و "کلّم الناس علي قدر عقولهم" است.»



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: خیام , دینایی , فلسفه , بهاء الدین خرمشاهی , ادبیات , شعر ,
تاریخ : جمعه 17 آبان 1392
بازدید : 1135
نویسنده : آوا فتوحی

شمس: پرخاشگر مهربان

     "شمس" كم‌حوصله، تندخو، یكدنده، پرخاشگر، سختگیر و انعطاف‌پذیر است. به هنگام معلمی و مكتب‌داری، این تندخوئی و انعطاف‌ناپذیری خویشتن را آزموده است. به هنگام تنبیه، به هیچگونه، از سختگیری‌های خود، نمی‌كاهد. لیكن در دل آرزو دارد كه ای كاش، درباره‌ی رفتار خارج از مرز، و بیرون از اصول تربیتی كودكی كه به قمار دست آلوده است، وی را آگاه نمی‌ساختند. و یا ای كاش، زمانیكه او به جستجوی كودك، در حین انجام خلاف، می‌رود، كودك را آگاه می‌ساختند، و از خشم او می‌گریزاندند. لیكن به هنگام عمد، و یا جهل و ناشناسی عوام، نسبت به او حتی با همه اهانت‌های خویش، نمی‌توانند خشم او را برانگیزند .شمس، در عمق دل، حتی توان دیدار شكنجه‌های تباهكاران را نیز ندارد .



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: شمس , ,
تاریخ : جمعه 10 آبان 1392
بازدید : 1446
نویسنده : آوا فتوحی

 

 

 

ترا من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

ترا من چشم در راهم

شباهنگام در آندم که بر جا دره هاچون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفربه پای سرو کوهی دلم

گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم

ترا من چشم در راهم

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: نیما , نیما یوشیج , مازندران , شمال , روزنامه , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 آبان 1392
بازدید : 1145
نویسنده : آوا فتوحی


خواجه شمس­الدین محمد حافظ شیرازی سراینده دلنشین­ترین غزل­های فارسی که پیام­آور عشق و محبت است، با سخنانی آکنده از صفا و صمیمیت همگان را امید می­بخشد و به مروت و مدارا می­خواند. راز و رمز جاودانگی حافظ و محبوبیتش همین عشق است که آن را از هیچ انسانی دریغ نمی­دارد.
از آن به دیر مغانم عزیز می­دارند
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست
بادا که این آتش در دل دوستدارانش نیز همواره شعله­ور و روشنی­بخش باشد.
جایگاه جهانی حافظ بیانگر این واقعیت است که حافظ مقامی فراتر از یک شاعر و استاد سخن دارد و رسالتی بالاتر از زیبا سخن گفتن برای خود قایل بوده است، او بزرگ معلمی است که می­کوشد تا همگان را به همزیستی در سایه­سار خوش­دلی و حسن نظر نسبت به واقعیت بیرونی فرا بخواند و به مخاطبان خود بیاموزد که انسان خود سرچشمه شادکامی­ها و رضایتمندی­هاست و برخورداری­های مادی به دلیل گذرا بودن حسرت به دنبال دارد.
در این دنیا اگر سودی­ست با درویشِ خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
واسطه­ای که ورود حافظ را به هر دیار و خانه و قلبی میسّر می­سازد نگاه انسانی او به هستی است. حافظ با اعتراف به این حقیقت تلخ که همه انسان­ها در عالم خاکی در معرض لغزش­های نفسانی هستند از آنها می­خواهد نگاهی تسامح­آمیز به یکدیگر داشته باشند.
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی­گناهی
حافظ راه خلاصی از تنگناهای نفسانی و رستگاری را پرهیز از خودبینی و کیش شخصیت می­داند.
تا عقل و فضل بینی، بی­معرفت نشینی
یک نکته­ات بگویم،خود را مبین که رستی
اگر چه غزلیات حافظ را می­توان در ردیف ادبیات تعلیمی جای داد اما نصایح حافظ آمیخته با لطافت و ظرافتی است که به مخاطب آرامش می­دهد و او را مهیّا می­سازد تا ابتدا نگاهش را به هستی تغییر دهد. در واقع  حافظ تلاش می­کند که ابتدا نگریستنی دیگر را به ما بیاموزد و ما را در فضایی قرار دهد که آمادگی پذیرش توصیه­های انسانی او را داشته باشیم.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می­دارد که بر بندید محمل­ها
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل­ها
***
ده روزه مهر گردون افسانه است و  افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
***
حافظ اقبال و رویکرد دنیا به آدمیان را به اندازه­ای کوتاه و گذرا توصیف می­کند که گویی افسانه­ای بیش نیست و در ادامه مخاطب شعر خود را به نیکی کردن در حق یاران ترغیب می­کند. در واقع می­گوید که آنچه می­ماند نیکی است و آنچه می­گذرد فرصت نیکی کردن است.
بر این رواق زبرجد نوشته­اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند
بخشی از همت حافظ در غزلیاتش صرف بیان این حقیقت شده است که انسان متعلق به جهان برتر و بهشت است و نباید خود را اسیر تعلقات دنیوی کند. حافظ رسیدن به بالاترین مراتب کمال و جهان برتر را در گرو پایبندی به معیارهای الهی می­داند.
تو را ز کنگره­ی عرش می­زنند سفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
***
حیف است طایری چو تو در خاکدان غم
زینجا به آشیان وفا می­فرستمت
***
حافظ بیشترین نفرین­ها و نفرت­ها را نثار ریاکاری، دروغ و تزویر می­کند و ریاکاری را آتشی می­داند که خرمن دین را خاکستر خواهد کرد.
آتش زهد ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه­ی پشمینه بینداز و برو
***
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم
روح را صحبت ناجنس عذابیست الیم
حافظ پیوندی ناگسستنی با غزلیاتش دارد و گریز رندانه­اش از اینکه منتسب به طیفی خاص باشد به این دلیل آشکار بازمی­گردد که طیف­های اجتماعی در آن زمان به اقتضای زمانه آلودگی­هایی داشته­اند، یکی ریاکار بوده، دیگری خونخوار، یکی در مال وقفی تصرف می­کرده و دیگری جایگاهی فروتر از شایستگی­هایش داشته و... حافظ نمی­خواسته که در ردیف آنها قرار گیرد و ضمن اینکه به همه آنها تاخته و نقاب از چهره آنها برداشته از نصیحت نیز دریغ نکرده و رسم نوعدوستی را در حق آنها به جای آورده است.
به هر حال دیوان حافظ اکنون چونان گوهر گرانبهایی در اختیار ماست. بی­گمان بهره­گیری از ذخایر فرهنگی به مراتب با اهمیت­تر از بهره­گیری از ذخایر مادی است و در واقع زمینه­ساز آن است.
متأسفانه آنچه مانع بهره­مندی کامل نسل کنونی از گنجینه­های نهفته در دیوان حافظ است چنگ­اندازی طیف­های گوناگون فکری به شخصیت این چهره­ی جهانی است. این که هر کسی می­خواهد حافظ را به گونه­ای معرفی کند که خود می­خواهد. در حالی که شخصیت­هایی نظیر حافظ که جزو ذخایر انسانی هستند را نمی­توان نماینده نگرشی خاص معرفی کرد.
مقامی که حافظ بدان دست یافته از غربت او و ناهمگونی­اش با دیگران سرچشمه می­گیرد. غریبی، زاد و توشه رهروان راه عشق است. هر چه غریب­تر والاتر.
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیده­ام که مپرس

1



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: حافظ , انسانراز , جاودان , سخن , ,
تاریخ : یک شنبه 28 مهر 1392
بازدید : 1246
نویسنده : آوا فتوحی

جلال الدین محمد ، که با القاب خداوندگار ، مولانا ، مولوی در میان پارسی زبانان و بنام رومی در میان اهالی مغرب زمین شهرت یافته ، یکی از بزرگترین متفکران جهان و یکی از شگفتیهای تبار انسانی است . این آتش افروخته در بیشه ی اندیشه ها ، در دو محور تفکر و احساس - که بیش و کم با هم سر سازگاری ندارند - به مرحله ای از تعالی و گستردگی شخصیت رسیده که به دشواری می توان دیگر بزرگان تاریخ ادب و فرهنگ بشری را در کنار او و با او سنجید و هم این جاست نقطه ی معمّایی و پارادوکسیکال حیات و هستی او که در دو جهت متناقض ، در اوج است . او از یک سو ی متفکری بزرگ است و از سوی دیگر دیوانه ای عظیم و شیدا . از یک سوی پیچیده ترین قوانین هستی را به ساده ترین بیانی تصویر می کند از سوی دیگر هیچ قانون و نظمی را در زندگی لا یتغیّر و ثابت نمی شمارد و برای هیچ سنتّی ( در بینش جدالی خویش ) ابدیّت قائل نیست . آنچه در ستایش دریا ، برای کسی که دریا را ندیده باشد ، بنویسیم و بگوئیم ، جز محدود کردن آن بیکران و جز اعتراف به قصور تعبیرات خود کاری نکرده ایم . بهتر همان است که به جای سخن گفتن از او ، هم از او یاری بخواهیم و دست خواننده یا شنونده را بگیریم و به ساحل آن بی آرامِ ناپیدا کران برسانیم تا از رهگذر دیدار و شهود بنگرد و دریا را با همه ی خیزاب ها و نهنگها و کف بر لب آوردن ها و جوش و خروش ها مشاهده کند . اگر چه دریای وجودِ او از آن گونه دریاها نیست که از ساحلش بتوان قیاس ژرفا و پهنا گرفت . چشم باید گوش شود و گوش باید چشم گردد تا مشاهده حالات و لحضاتِ هستی بیکران او به حاصل آید : آینه ام آینه ام ، مرد مقالات نیم - دیده شود حال من ار چشم شود گوشِ شما .
منبع :مقدمه استاد دکتر شفیعی کدکنی بر کتاب دو جلدی غزلیات شمس 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: کدکنی , شفیعی , غزلیات شمس , شمس , کتاب , ,
تاریخ : یک شنبه 30 تير 1392
بازدید : 1328
نویسنده : آوا فتوحی

 

سیمین خلیلی


معروف به «سیمین بهبهانی» فرزند عباس.شاعر و ادیب متولد ۲۸ تیر۱۳۰۶ تهران- لیسانس حقوق قضایی دانشگاه تهران 
برنده ده ها جایزه علمی و آکادمیک به خاطر اشعار و غزلیاتش ، از جمله جایزه بیژن جلالی.

از معدود شاعرانی که اشعارش به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده است.گزینه شعر "جامی گناه" او به زبان انگلیسی ترجمه شده و در دانشگاه نیویورک منتشر شده است.

برخی از آثار او عبارتند از: جای پا ، چلچراغ ، مرمر ، رستاخیز ، خطی زسرعت و از آتش ، دشت ارژن و ...
- زن برگزیده سال ۱۳۷۷ از سوی بنیاد جهانی پژوهش های زنان
- برنده جایزه لیلیان هیلمن و راشیل هامت از طرف سازمان نظارت بر حقوق بشر ۱۳۷۸
- ترجمه ۱۰۳ شعر او به زبان انگلیسی در مجموعه ای تحت عنوان "فنجانی از آفتاب"
- ترجمه ۱۰۲ شعر او درکتابی با عنوان "آن سوی واژه ها" در آلمان

سیمین بـِهْبَهانی نویسنده و غزلسرای معاصر ایرانی است. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزنهای بی‌ سابقه به "نیمای غزل" معروف است. 

حاج میرزا حسین حاج میرزاخلیل مشهور به میرزا حسین خلیلی تهرانی که از رهبران مشروطه بود عموی پدر او و علامه ملاعلی رازی خلیلی تهرانی پدربزرگ اوست.

پدرش عباس خلیلی به دو زبان فارسی و عربی شعر میگفت و حدود ۱۱۰۰ بیت از ابیات شاهنامه فردوسی را به عربی ترجمه کرده بود و در ضمن رمانهای متعددی را هم به رشته تحریر درآورد که همگی به چاپ رسیدند.

مادر او فخرعظما ارغون دختر مرتضی قلی ارغون از بطن قمر خانم عظمت السلطنه بود. فخر عظما ارغون فارسی و عربی و فقه و اصول را در مکتبخانه خصوصی خواند و با متون نظم و نثر آشنایی کامل داشت و زبان فرانسه را نیز زیر نظر یک مربی سوئیسی آموخت. او همچنین از زنان پیشرو و از شاعران موفق زمان خود بود و در انجمن نسوان وطن‌خواه عضویت داشت و مدتی هم سردبیر روزنامه آینده ایران بود. او همچنین عضو کانون بانوان و حزب دموکرات بود و به عنوان معلم زبان فرانسه در آموزش و پرورش خدمت میکرد.


ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از وی در دوران دانشجویی بود که با منوچهر کوشیار آشنا شد و با او ازدواج کرد.او سالها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد.

سیمین بهبهانی در سال ۱۳۳۷ وارد دانشکده حقوق شد ، حال آنكه در رشته ادبیات نیز قبول شده بود. 
سیمین بهبهانی سی سال-از سال ۱۳۳۰ تا سال ۱۳۶۰- تنها به تدریس اشتغال داشت و حتی شغلی مرتبط با رشتهٔ حقوق را قبول نکرد.

در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد . سیمین بهبهانی ، هوشنگ ابتهاج ، نادر نادرپور ، یدالله رویایی ، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره میکردند . در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت .

در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد . در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان نظارت بر حقوق بشر (HRW) به وی اعطا کرد.

بهبهانی، در روز دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ هنگامی که قرار بود برای سخنرانی درباره درباره فمینیسم در روز جهانی زن به پاریس برود، با ممانعت ماموران امنیتی روبرو شد. ماموران با توقیف گذرنامه بهبهانی ، به او اعلام کردند که ممنوع الخروج است.

بهبهانی به قصد دمیدن روح تازه در پیکره غزل بعد ها علاوه بر نوگردانی زبان و تخیل ، از حوزه اوزان رایج غزل فارسی گام فراتر نهاده و وزنهای غیر رایج یا ابتکاری به کار گرفت که در سالهای بعد از انقلان نیز در آثار او تداوم داشت و کوشید تا با بهره گیری از فضا سازی های روایی ، توالی منطقی ابیات بافت موسیقایی نو و رگه های بینش فلسفی - اساطیری غزل را از روح سنتی تهی کند و به ان روحی تازه و متناسب با زمان بخشد

شعر معروف دوباره می‌سازمت وطن در سال پنجاه و نه توسط وی سروده شد. این ترانه توسط داریوش اقبالی خواننده سرشناس ایرانی اجرا شد :


دو باره می سازمت وطن

دوباره میسازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو میزنم، اگر چه با استخوان خویش
دوباره می بویم از تو گل، به میل نسل جوان تو
دوباره میشویم از تو خون، به سیل اشک روان خویش
دوباره یک روز روشنا، سیاهی از خانه میرود
به شعر خود رنگ میزنم، ز آبی آسمان خویش
اگر چه صد ساله مرده ام، به گور خود خواهم ایستاد
که بردرم قلب اهرمن، زنعره آنچنان خویش
کسی که عزم رمیم را، دوباره انشا کند به لطف
چو کوه می بخشدم شکوه، به عرصه امتحان خویش
اگر چه پیرم ولی هنوز، مجال تعلیم اگر بود
جوانی آغاز میکنم، کنار نوباوگان خویش
حدیث حب الوطن زشوق، بدان روش سازمیکنم
که جان شود هر کلام دل، چو بربرگشایم دهان خویش
هنوز در سینه آتشی به جاست، کز تاب شعله اش
گمان ندارم به کاهشی، ز گرمی دودمان خویش
دوباره میبخشم توان، اگر چه شعرم به خون نشست
دوباره میسازمت به جان، اگر چه بیش از توان خویش



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,

تعداد صفحات : 5


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com