عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : چهار شنبه 19 فروردين 1394
بازدید : 439
نویسنده : آوا فتوحی



:: برچسب‌ها: فروغ ,
تاریخ : یک شنبه 3 اسفند 1393
بازدید : 592
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : دو شنبه 8 دی 1393
بازدید : 429
نویسنده : آوا فتوحی

 

5. خردورزی

درسروده های مهستی، برخلاف اشعاربسیاری شعرای قبل و بعد از وی، هیچ گونه اثری از مدح شاهان و دیگران دیده نمی شود. شباهت بین اندیشه خیام و مهستی حیرت انگیزاست بطوریکه خوانند نمی داند اورا اُستاد خیــّام بداند یا خیام را استاد وی. شاید هم این دو بی خبر از یگدیگر، با آموختن از خود زندگی، به نتایج واحدی رسیده و اشعار مشابهی سروده اند ـ همان چیزی که شعرا آنرا "توارد" می گویند وما چنین انطباقی را درتاریخ تحول اندیشه ی انسانی فراوان داشته ایم.  مهستی با ریاکاری سرناسازگاری دارد.

یک دست به مصحفیم ویک دست به جام

گه نزد حلالیم وگهی نزد حرام

مائیــــــم دراین گنبــــد ناپختــــــه ی خام

نه کافرمطلق نه مسلمان تمـــام

پیوسته خرابات زرندان خــــوش باد

دردامـن زهد زاهدان آتش با د

آن دلق دوصد پاره وآن صوف کبود

افتاده بزیر پای دردی کش باد

هم مستم وهم غلام سرمستانم

بیزار ززهد وبنده ی رندانم

من بنده ی آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگربگیر ومن نتوانم [6]

و این مفهومی است که حافظ آنرا درقرن هشتم هجری می پروراند وخرقه ی زاهدان را گاهی دررهن شراب می گذارد وگاهی آنرا طعمه ی آتش می کند:

گفت وخوش گفت بروخرقه بسوزان حافظ

یارب این قلب شناسی زکه آموخته بود؟

تاریخ مان را باید بازخوانی کنیم و مرواریدهای گرانبهایی که قرن هاست در دل خود اسیر و پنهان کرده است باز یافته و آن ها را قدرشناخته و بازشناسیم.

 



:: برچسب‌ها: مهستی , گنجوی , رباعی , زندانی , فروغ , کتاب , زن , شهر آشوب , پارسی , آفاق , ادبیات , ایران , شیراز , اصناف , ,
تاریخ : سه شنبه 4 آذر 1393
بازدید : 462
نویسنده : آوا فتوحی

 

2. شهرآشوب

شهرآشوب گونه ای از شعرپارسی است که درآن از ابزار کار، مشاغل وحرفه های مختلف وانسان هائی که دررشته های گوناگون بکار مشغولند سخن بمیان آورده می شود. مهستی را باید نخستین شاعر شهرآشوب سرا و در واقع بنیان گذار شهرآشوب درادبیات فارسی شمرد. اشتباه بسیاری ازکسان که اورا عاشق پسر قصـّابی شمرده اند ناشی ازشیوه ی شهرآشوب سرائی اوست که ازکارگران وصنعتگران بسیاری (ازجمله از شاگرد قصـّاب ها) با عاشقانه ترین کلمات یاد کرده است. معین الدین محرابی درشرحی جالب که برشهرآشوب های مهستی نوشته بدرستی خاطرنشان ساخته است که "یک نفر شاعر هر قدر هم که عاشق پیشه ورند ولاابالی باشد نمی تواند درآن واحد عاشق صدها نفر از ارباب حرف واصناف مختلف یک شهرباشد

. آنچه درمورد شهرآشوب های مهستی می توان گفت این است که او به عنوان یک زن از زیبائی وعشق جاودانه ی زنانه ی خود مایه گذاشته، کار را بالاترین و والاترین شرافت آدمی شمرده  و کار و انسان های کارگر را ستوده است. او درباره ی دلبران بزار، پاره دوز، پتک زن، بافنده، حمامی، خاک بیز، نانوا، سوزن ساز، خیــّاط، کله پز، زین ساز، قصاب، صحاف، لباس شوی، میوه فروش، نجــّار، کلاه دوز، نعلبند وبسیاری از حرفه های دیگر عاشقانه سروده است.  این چیزی است که حتی امروز ادبیات نوین ما بدان چندان توجه نکرده است. مثلأ ما بسیاری از محصولات را مصرف می کنیم ولی تولید کنندگانشان را بدست فراموشی می سپاریم؛ دراتاق خود پناه می جوئیم، برتخت خود می آرامیم، اتوبوس و قطار و اتومبیل سوار می شویم، درزیر نور مهتابی مطالعه می کنیم و وسایل مختلف برقی را براه می اندازیم و هرگز به دستها و مغزهائی که همه ی اینها را ساخته است فکر نمی کنیم. چه زیبا بود اگر ادبیات و هنر ما با دیدی انسانی ازکارگران و اربابان حرف وصنایع، معشوق ومحبوب و شهرآشوب های زمانه می ساخت.  به گفته‌ی آقای سعید نفیسی، مهستی نام آورترین زنی است که به زبان پارسی شعر گفته است. تخصص او در سرودن رباعیات درباره‌ی پیشه‌وران و صنعتگران است. جا دارد از برخی از شهرآشوب های مهستی نمونه واریاد کنیم:

صحاف پسر که شهره ی آفاق است

چون ابروی خویشتن به عالم طاق است

با سوزن مژگان بکند شیــــــــرازه

هرسینه که ازغم دلش اوراق اســـــــت

ویا:

آن کودک نعلبنـــد داس اندردست

چون نعل براسب بست از پای نشست

زین نادره ترکه دید درعالم پست

بدری به ســــــُم اسب هلالی بربسـت

واینهم رباعی دیگری که مهستی درباره ی خـــبــّاز (نانوا) سروده است:

سهمــــــی که مرا دلبرخـــبــّـاز دهد

نه از سرکینه، از سرناز دهــــد

درچنگ غمش بمانده ام همچو خمیر

ترسم که بدست آتشم باز دهـــــد

واینهم یک شهرآشوب عالی درباره ی دلبر رخت شوی:

با ابرهمیشـــــــــــه درعتابش بینم

جوینده ی تاب آفتابــــــــــش بینم

گر مردمک دیده ی من نیست، چرا؟

هرگه که طلب کنم، درآبش بینــم

و اینهم ستایش یک زن عاشق پیشه است از پسرک تیراندازی که دراین فن مهارتی داشته است:

کاشکی انگشتوانت بودمـــــی

تا درانگشتت همی فرسودمــــی

تا هرآنگاهی که تیر انداختـی

خویشتن را کج بدو بنمودمـــــی

تا بد ندان راست کردی اومرا

بوسه ای چند ازلبش بربودمـــی [5]

مهستی درشهرآشوب های خود مرزهای دینی، طبقاتی وقومی بدور می افکند و انسان و کار شرافتمندانه انسانی را مورد ستایش قرار می دهد و بدینوسیله بعنوان ستایشگر راستین زندگی قــد علم می کند.

4. طنز گویی

مهستی درطنز بحق از متقدمین عبید زاکانی است. درطنزهای مهستی نیز مانند دیگر طنزپردازان قبل ازوی (ازجمله طنزپردازان کلاسیک عرب) کلمات بظاهر رکیک بکرات بکاررفته است. استفاده ازاین شیوه احتمالأ به علت عریانی زبان وحساس سازی وجلب توجه عامه به پیام موجود درطنز صورت پذیرفته است. آماج طنز مهستی، با سنجش معدود اشعاری که ازاو دردست ماست، بی عدالتی اجتماعی وخرافه گری مذهبی است. مهستی دررابطه با بی عدالتی مستتر در ازدواج مردان پیربا دختران جوان چنین سروده است:

شـــــــــوی زن نوجوان اگر پیربود

چون پیربود همیشه دلگیـربود

آری مثل است اینکه زنان می

درپهلوی زن تیر به از پیربود

سعدی با الهام ازاین شعراست که بعدها ضمن حکایتی درباب ششم گلستان می نویسد "زن جوان را اگر تیری درپهلو نشیند به که پیری."

درطنز ذیل مهستی قاضی شهر و روابط غیرعادلانه ی خانوادگی اورا به سخره گرفته است ـ رابطه ای که طی آ ن قاضی ناتوان ازانجام وظایف زناشوئی دختری جوان را بخاطرحفظ حیثیت شغلی نداشته اش اسیرچهاردیواری خانه کرده است:

قاضی چو زنش حامله شد زارگریست

گفتا زسر کینه که این واقعه چیســـــــــت؟

من پیرم و _____ من نمی خیزد هیــــــچ

این قحبه نه مریم است این بچه زکیست؟

این طنز نه تنها قاضی قدرقدرت را ازعرش به فرش می اندازد وبا طنزله می کند، بلکه کــّـل دستگاه فئودالی و سنت درباری که چندزنی ونهاد حرمسرا درآن نقش مسلط دارد را بطورغیرمستقیم به ریشخند می گیرد. ازفحوای شعرمعلوم است که قاضی بخاطر"حفظ آبروی خود" این راز را ازپرده برون نمی افکند. درحدود سه قرن بعد عبید زاکانی تحت تاثیر مهستی درپند سی ام "رساله صد پند" نوشت "دخترفقیهان وشیخان وقاضیان وعوانان {ماموران اجرای مالیات} مخواهید...."



:: برچسب‌ها: مهستی , گنجوی , رباعی , زندانی , فروغ , کتاب , زن , شهر آشوب , پارسی , آفاق , ادبیات , ایران , شیراز , اصناف , ,
تاریخ : شنبه 24 آبان 1393
بازدید : 392
نویسنده : آوا فتوحی

مهستی، یک زن است و زنانه می سراید، و این از شگفتی های کار مهستی است. نگرشی فلسفی به جهان هستی دارد،  خوشباش است، کار را بالاترین شرافت ادمی می شمارد وبا طنزهای گزنده ی خودساختار مردسالار قبیله ای را به مبارزه می طلبد. مجموعه ی این عوامل است که باعث زندانی شدن این شاعر خردورز و بعدها خرابات نشین شدن او می شود. بطوریکه خود می گوید"ما مردمی ایم ودرخرابات مقیم."

مهستی دریک دوران طولانی هزارساله، بعنوان یگانه زنی درتاریخ ادبیات فارسی باقی می ماند که به عنوان یک زن و با احساسات یک زن شعرسروده است.

ما را به دَم ِ پیر نگه نتوان داشت

در حُـجرهٔ دلگیر نگه نتوان داشت

آن را که سَرِ زلف چو زنجیر بُوَد

در خانه به زنجیر نگه نتوان داشت

هزارسال پس از مهستی، فروغ فرخ زاد با انتشارکتاب عصیان، شعرزنانه را به ادبیات نوین پارسی معرفی می کند و چه تهمت ها که بجان نمی خرد تا جائی که شجاع الدین شفا طی مقدمه ی جانانه ای که همان زمان برکتاب او می نویسد از فروغ عصیانگر دفاع می کند.  اخیرأ بهارسعید شاعرافغان این سد را شکسته است، لیکن مهستی را بازبان بی پروا، شجاع وگستاخانه اش باید مقدم بر فروغ وبهاردانست.

مهستی، سرمست از زیبائی خویش، دست معشوق را برگردن خود می خواهد ومطمئن است که چنین عشق واقعی وجسمانی ایمان صد ساله را برباد می دهد:

تا سنبل توغالیه سایــــــــی نکند

باد سحری نافه گشایــــــی نکند

گرزاهد صد ساله ببیند

درگردن من که پارسایـــی نکند

متاسفانه ادبیات مردانه ی ما کمتربه زنان فرصت هنرنمائی داده است. اگر هم زنی سدهای سکندری را شکسته وشعری سروده است، بخاطرآنکه بتواند به کارهنری خود ادامه دهد، یا شعرش را درهاله ای ازجزم ها پوشانیده است ویا درقالب ومقام مرد شعر سروده است. مهستی سنت شکنی را بجائی می رساند که برشبهایی که با معشوق دربستر ناز آرمیده بوده، با حسرت یاد می کند:

شبها که بناز با تو حفتم همه رفت

دُرها که به نوک مژه سفتـــــــم همه رفت

آرام دل ومونس جانـــــــــم بودی

رفتـــــی وهرآ نچه با تو گفتم همـــه رفت

دررباعی ذیل مهستی با ذکرنام خویش ازعشق وشیدائی خویش سخن می گوید:

ای باد که جان فدای پیغام تو باد

گربرگذری به کوی آن حورنژاد

گودرسرراه مهستـــــــی را دیدم

کزآرزوی تو جان شیرین می داد

و بعنوان یک زن نمی تواند ا زتوصیف زیبائی پسرکی اذان گو خودداری کند:

موذن پسری تازه تراز لاله ی مرو

رنگ رخش آب برده ازخون تذرو

آوازه قامت خوشش چون برخاست

درحال بباغ درنماز آمد ســــــــرو

مهستی دریکی از رباعیات خود، ضمن برخورداری از احساس زیبای احترام به خویشتن، بازبانی گستاخ وبی پروا ازحق برخورداری خود، به عنوان یک زن، از لذت جویی جنسی سخن می گوید:

من مهستی ام برهمه خوبان شده طاق

مشهــــوربه حسن درخــراسان وعراق

ای پورخطیب گنجه ازبهرخدا

مگذار چنین بسوزم از درد فراق [3]



:: برچسب‌ها: مهستی , گنجوی , رباعی , زندانی , فروغ , کتاب , زن , ,
تاریخ : سه شنبه 28 مرداد 1393
بازدید : 538
نویسنده : آوا فتوحی

دکترمهدیه حمزه‌یی مدرس دانشگاه

درنگ شهروند| «اسماعیل یوردشاهیان» (اورمیا)، نویسنده و پژوهشگري است كه در گوشه‌اي از كشورمان نشسته و بي‌سروصدا كار علمي خود را در حوزه‌هاي ادبيات و جامعه‌شناسي سامان مي‌دهد. تولد يافته ارومیه و دانش‌آموخته پژوهش فرهنگ و تمدن و تحقیقات روانشناسی اجتماعی است. در دانشگاه‌های اروميه و چند دانشگا‌ه‌ مطرح جهان تدريس مي‌كند. تاکنون نزدیک به ٢٠ کتاب پژوهشی - فلسفی، شعر و رمان از او منتشر شده است. از نويسندگان مطرح در قلمرو ادبيات اقليمي ايران است. متاسفانه چشم‌انداز تلاش‌هاي كم‌نظير او در ادبيات آن‌گونه كه بايد ديده نشده است. ٣ اثر اخير او در سكوت بر پيشخوان كتاب ايران نشسته است: رمان (سامانچی قیزی) يا دختر کاه‌فروش توسط نشر فرزان روز، رمان رای و رعنا در انتشارات عطایی، مجموعه شعر یاسمن در باد توسط انتشارات نگاه.
به پيشنهاد همكاران‌مان دكتر مهديه حمزه‌يي و رضا معماريان كه در حوزه مطالعات آسيب‌شناختي شهروندي با سرويس ادبيات، حقوق شهروندي و كتاب شهروند همكاري دارند گفت‌وگو با ايشان را به انجام رسانديم. محور اصلي اين گفت‌وگو آسیب‌شناسی فرهنگی جامعه ایرانی و شعر و رمان معاصر است. با هم اين گفت‌وگو را مرور مي‌كنيم:

شما ازجمله نويسندگان مضمون‌ياب كشوريد اما در سکوت بسر می‌برید. چرا؟
سوال جالبی است. من كتاب‌هايم جزو کتاب‌های پرفروش هستند. شاید علتش دوری از تهران، شغل، نوع و شکل زندگی من باشد. می‌دانید به خاطر کار تدریس و فعالیت پژوهشی که شغل و حرفه من است کمتر در تهران بوده‌ام و همین باعث شده تا زیاد رفیق نداشته باشم. در گروه و دسته یا حلقه هنری و ادبی یا هرچه که مي‌شود اسمش را گذاشت نيز عضو نشوم و با شاعران و نویسندگانی هم که دوستی دارم زیاد در تماس نباشم. شاید علتش این باشد.
البته این هم صورتي ديگر از حضور است .
البته. به یادداشته باشید فرق است بین شنیده شدن و ماندن و بودن. بعضی‌ها زود شنیده و خوانده می‌شوند اما مدت زمان زيادي در ياد نمی‌مانند. اما کسانی دیر شنیده و خوانده می‌شوند اما می‌مانند. مهم اثری است که می‌آفرینی تا در زمان، همیشه در حرکت باشد. در ادبيات خودمان داريم كساني را كه در روزگار خودشان ته سيگارشان را به يادگار برمي‌داشتند. حال آن كه هم‌دوره‌اي او يعني هدايت را كسي آنچنان نمي‌شناخت و كارهايش خوانده نمی‌شد. حالا كسي مثل حسینقلی مستعان کجاست؟ چرا یاد و خوانده نمی‌شود؟
زياد از دوري‌تان از تهران ناراحت نباشيد چون چيزي از دست نمي‌دهيد. اما نمي‌توانيم خوشحالي‌مان را از تدريس كتاب شما در دانشگاه‌هاي جهان پنهان كنيم. تبارشناسي اقوام فرهنگي؟
بله. کتاب پژوهشی است پيرامون تبارشناسی قومی و حیات ملی. جلد دومش هم برای انتشار آماده است. درحقيقت اين كتاب بر اين موضوع تمركز دارد كه در هزاره سوم، مرزهاي جهان از بین خواهد رفت و پیوندی جهانی در ميان انسان‌ها و جوامع درحال وقوع است. البته پرسش‌هايي بسيار هم وجود دارد كه در این شرایط، نقش قومیت و قومیت‌مداری و ملیت چیست؟ پاسخ سوالاتی از اين دست را می‌توان در کتاب جست‌وجو كرد.
كاري كه الان روي ميز كار داريد، چيست؟
درحال حاضر مشغول نوشتن رمان رد پایی در برف هستم که تکنیک و زبان و متد خاص خودش را دارد. تلاشم این است که خواننده رمان جزیی از راویان و شخصيت‌های رمان قرار گیرد. یعنی خواننده هم در شکل‌گيری و روایت رمان نقش داشته باشد. امیدوارم این رمان بدون هيچ‌گونه ممیزی منتشر شود.
يعني پيشاپيش گمان مي‌كنيد انتشارش با مشكلي بر بخورد؟
رمان دلباختگان يك رمان حجیم است كه زماني طولانی برای نوشتن آن صرف شده. همیشه آرزو داشتم که رمانی با سبکی خاص که به نام سبک ایرانی معرفی شود، بنويسم. مدام با خودم درگير بوده‌ام كه چگونه می‌شود در جامعه و فرهنگ خودمان، مثل جامعه آمریکای لاتین، رماني مستقل ایرانی آفرید؟
شما از معدود نويسندگاني هستيد كه كارهايتان را با يك پژوهش و تحقيق شروع مي‌كنيد؟
مطالعه و تحقیق در زبان و شکل روایت و ساختار يك مرحله مستقل براي نوشتن است. من اين مرحله را دوست دارم. براي اين رمان هم در حقيقت آمدم و مروري بر‌ هزار و یک شب، کلیله و دمنه، سمک عیار، حکایات سعدی، سندبادنامه، حسین کرد شبستری و ديگر كلاسيك‌هاي ايراني داشتم.
اين پژوهش در فرم روايت موردنظرتان بود؟
بله! به فرم و ساختار متفاوتی رسیدم که آمیزه‌ای از ساختار‌ هزار و یک شب و کلیه و دمنه و حکایات سعدی است.
رمان در همين حال و هواست؟
رمان داستان یک فرد در یک شهر است. اما آدم‌های آن شهر هم زندگی و سرگذشتشان روایت می‌شود. رمان لایه به لایه است. هر فصل حکایتی و بهتر است بگویم رمانی مستقل است. می‌توان گفت رمان دلباختگان مثل نمایشگاه نقاشی است که هر تابلو سوژه و موضوع و روایت خاص خود را دارد اما کل نمایشگاه موضوع و روایت مستقل و خاص خود را بيان مي‌دارد. رمانیست که چون مینیاتور در ساختاری تو در تو، دوار اما رنگین با زبان و ساختاری متفاوت که برای نخستین‌بار با این سبک و متد و ساختار عرضه می‌شود. امیدوارم این رمان امسال چاپ و منتشر شود. يك مجموعه ديگر هم دارم به نام «پیراهنش از شکوفه‌های سیب بود». البته دو کتاب شعر به ناشر سپرده‌ام: مادرم زنی زیبا و اسمش را از سارها گرفته بود. البته ترجمه کتاب علم کلمه‌ها نوشته جرج میلر را به پایان برده‌ام و به‌زودی به ناشر خواهم سپرد.
مي‌گويند شما تن به مصاحبه نمي‌دهيد اما به نظرم گفت‌وگو بهترين شيوه روشن ساختن مسيرهاي جذب مخاطب است و يك گفت‌وگوي خوب و اثرگذار در روزنامه مي‌تواند امكان ارتباط نويسنده با مخاطبانش را فراهم كند.
من همیشه انزوا و بي‌هیاهویی را دوست داشتم و دارم و معتقدم اثر و حاصل کار هنر و احساسم نماینده و منبع اصلی حرف و عقید من هستند که احساس می‌کنم ضرورتی برای گفت‌وگو نیست. گاه کسی سراغم نمی‌آید و گاه، اصلا گفت‌وگویی صورت نمی‌گیرد. اصولا برای گفت‌وگو به اشتراک ذهن و هم‌آوایی و نوعی ارتباط بین مصاحبه‌کننده و مصاحبه‌شونده نیاز است و به همین دلیل برای گفت‌وگو معتقد به صراحت بدون هرگونه حذف یا هرگونه محافظه‌کاری هستم و همچنین استقلال و شخصیت رسانه را در نظر دارم و گاه یا بهتر است بگویم در برابر پیشنهاد گفت‌وگو و مصاحبه‌ای، این سوال را با خود داشته‌ام که: مصاحبه برای چی؟ صادقانه بگویم من کمی از مردم و جامعه روشنفکری و هنری و اهل قلم ایران ناامید هستم. چون وقتی کتاب و نقد و مقاله را نمی‌خوانند مصاحبه را که نخواهند خواند.
مايه خوشحالي است كه «شهروند» سكوت رسانه‌اي شما را شكست.
من هم خوشحالم و اين گپ و گفت را به فال نيك گرفته‌ام. گفت‌وگو با دوستان منتقد و نويسنده مايه شادي است.
آقاي يوردشاهيان شما، آثار خودتان را از نظر نسل‌بندی، در کدام طیف از نوگرایان معاصر ایران قرار مي‌دهيد؟
با احترام به تمام عزيزاني كه در عرصه نوشتن حضور دارند عرض مي‌كنم كه من شاخصه و سبک خودم را دارم و این را در کتاب پژوهشی و تحلیلی فلسفی‌ام، كتاب مبانی حسی زبان و شعر به صورت کامل توضيح داده‌ام. نوجوانی من در دهه ٤٠ و جوانی من در دهه ٥٠ گذشته. من شاگرد دکتر خانلری هستم. اما با بسیاری از شاعران دهه‌های مختلف حشر و نشر و دوستی داشته‌ام. از شاملو تا نادر نادرپور. تا آتشی و فرامرز سلیمانی. می‌بینید كه اینان هرکدام شاعر و نماینده دهه خاصی هستند ولی من سبک و شیوه خاص خودم را داشته و دارم.
شعر معمولا عاطفی‌ترین زاویه اندیشه انسان‌ها است. ماجرای شعر ایران اما حکایت دیگری دارد. به نظر شما شعر امروز ما در سرزمین شعر جهان چه نقش و جایگاهی دارد؟
متاسفم که بگویم نقش بسیار کمرنگی دارد و بسیار کم شناخته شده است و علت آن هم مشخص است. زبان فارسی و ترجمه بسیار کم از آن در سطح جهان. و مهم‌تر از همه برخورد و جدی نگرفتن شاعران از طرف مردم و جامعه فرهنگی که تأثیر در کل جامعه و خارج از جامعه می‌گذارد و همین‌طور میزان شمارگان کتاب در داخل که تأثیر بر عرصه جهانی می‌گذارد و فراتر از اینها باید به یاد داشته باشیم که شعر اگر چه محصول ازلی و هستی انسان است ولی محصول دوران و عصر مدرن نیست و همین‌طور عرصه مجازها و تصویرهای مجازی و بسا مسائل دیگر نیز همین‌طور. پس می‌بینید کشف شعر ایران در عرصه جهانی برای فرهنگ‌های دیگر مثل فرهنگ غرب با این رمز و رازها و الگوها و خیلی مسائل دیگر که دارد بسیار دشوار و برای انسان جامعه غربی چندان دلپذیر و قابل درک نیست. اگرچه گاه تلاش‌هایی صورت می‌گیرد و گاه یکی چون مولانا یا خیام مطرح می‌شوند اما در کل چندان آشنایی با شعر ایران نیست و دیگر این‌که فراگرد شعر آنها در عصر و دوران معاصر با ما متفاوت است. اگرچه شعر ایران با نیما متحول و نو شد و درحال حاضر رویکردی سطحی و محوری در راستای تغییر دارد اما از آن ذهنیت و نگاه و ایده و رفتار درونی و عناصر و خیلی چیزهای دیگر نتوانسته از سلطه شعر گذشته و اندیشه و نگاه گذشته و ایستا خود را نجات دهد. نوشتن و سرودن در شکل به هم ریخته یا زیر هم با زبان پریشی و گاه به هم ریختن تمام الگوها دال بر نو و مدرن نیست متاسفانه شاعران ما معنی و تعریف بسیاری از مسائل را نمی‌دانند.
بيشتر زير سايه لحن و نوشتار خطي شعر اروپايي هستيم.
با کمی درنگ در شعر اروپا مي‌شود ديد كه شعر معاصر ما تأثیر بسياري از شعر بودلر، والری، رمبو، الیوت وسيلويا پلات دارد. این را در نظر بگیرید و بعد بگويید چرا ما نتوانسته‌ایم الگو و نوع برخورد و فرم و ساختار شعرمان را به آنها انتقال دهیم؟ جوابش مشخص است: پشت هر سبک شعري آنها فلسفه و یک فرهنگ و سبکی با تعریف‌ها که حاصل گذار دوره‌ای است نهفته است. در فرهنگ ما متاسفانه چنین نیست. شعر بسیاری از شاعران مدعی معاصر، زیباشناسی بسیار محدودي دارد و اکثرا فقط خود را با جهان‌بینی و زیباشناسی محدود می‌نویسند. باور می‌کنید من هر‌ سال با انبوهی از دفترهای شعر
چاپ شده شاعران مواجه می‌شوم که جز تاسف برایم پیامی ندارند. همین امسال در طول نمایشگاه و بعد از آن ده‌ها مجموعه شعر تهیه و دریافت کردم که از میان آنها فقط ٢ یا ٣ مجموعه قابل اعتنا و حرف و فضای دیگر داشتند. بقیه نه و متعجب مانده بودم و هستم که ناشران چگونه اینها را انتخاب و منتشر کرده‌اند. و این سوال بود که چه کسی اینها را خواهد خواند و این دفترها را چه باید کرد که جای دیگر کتاب‌ها و مجموعه را تنگ کرده‌اند. آیا یکی از علت‌های گریز مردم از شعر معاصر همین‌ها نیستند. در رمان همین‌طور است کمی در رمان‌های معاصر تأمل کنید من اسم نمی‌برم که نویسنده‌اي ناراحت شود يا تبلیغ سوء شود. برای همین با توجه به چنین وضعی من به سراغ مفهوم‌ها و ساختارهای دگر باش مستقل در شعر و رمان رفته‌ام تا سبک نوین رمان ایرانی و شعر پارسی را نشان دهم. این رفتار را با زبان، فرم و مفهوم انجام داده‌ام و منتظرم تا نظر منتقدان را بشنوم. اما یک نگرانی و مشکل دارم و آن برخورد جامعه با یک پدیده و ایده و سبک تازه و متفاوت است. اصولا مردم جامعه ما به یک چیزی که با آن آشنايند و عادت دارند حاضر به شنیدن يا خواندن نكته‌اي درباره آن نيستند. برای همین است که همیشه در گذشته بسر می‌برند و شعر امروز را هم در فروغ و شاملو و چند تن دیگر می‌بینند و حاضر به خواندن و دیدن شاعری دیگر و حرف، زبان و فضاهاي تازه نیستند.
ديدگاه‌هاي انتقادي‌تان بسيار كارگشاست. نوشتن نقد براي مطبوعات مي‌تواند تجربه خوبي باشد. به نظرم اگر شروع كنيد براي مطبوعات نقد بنويسيد مي‌تواند منشأ خير بشود براي نقد‌هاي مطبوعاتي‌مان...
تا آن‌جا که توانسته‌ام به نقد شعر و رمان معاصر پرداخته‌ام. بخشي از مقالات و نقدهایم را در سایتم گذاشته‌ام. ملاحظه مي‌كنيد كه تا آن‌ جا که توانسته‌ام و فرصت داشته‌ام به نقد شعر، رمان و آثار شاعران و نویسندگان معاصر پرداخته‌ام.
خب شكي نيست كه در جامعه و به تبع آن در جامعه ادبي ما گرايش به نقد و مباحث انتقادي آن چنان مرسوم نيست و كسي هم استقبال نمي‌كند.
توجه کنید که نقد انتقاد نیست بلکه واکاوی و کالبدشکافی هر متن و اثر در تمام زمینه‌هاست، چه از لحاظ فرم و ساختار و چه از لحاظ زبان، شکل و سطح نوشتار و چه از لحاظ زیباشناسی و حس و مفهوم و چه از لحاظ اصالت و آن دیگر که تأثیر می‌گذارد و بسیار مسائل دیگر. اما مشکل این است که نه مکان و رسانه‌ای برای انتشار نقد‌هاي جدي است و نه خوانده می‌شود. مقاله مفصل و اخیر من در نقد شعر معاصر که با نام نقد رهاشدگی در مجله گلستانه در شماره‌های اسفندماه‌ سال گذشته و فروردین‌ماه‌ سال‌جاری منتشر شد و بسیار هم تأثیرگذار بود. متاسفانه برای چاپ آن به چندین مجله و روزنامه مراجعه کردم که اکثرا به خاطر بلندی و حجم مقاله و همچنین به خاطر محافظه کاری که ممکن است عده‌ای از شاعران گله‌مند شوند حاضر به چاپ آن نشدند. این لطف گلستانه و سردبیر فرزانه و بسیار آگاه و مسئول و حرفه‌ای مجله گلستانه جناب مسعود شهامی‌پور بود که پذیرفت و مقاله یا بهتر بگویم نقد را در ٢ شماره پی‌درپی منتشر کرد. در گذشته هم همین‌طور بوده. چه در انتشار مقاله مرگ شعر و چه در انتشار مقاله مرگ نویسنده در ساعت مرگ اثر که به نقد رمان معاصر پرداخته بودم و چه درخصوص دیگر مقاله‌ها و نقدهایم، اما شما بجويید شاعرانی که بخوانند یا اگر نقدی بر شاعر مطرح نوشتم مورد هجوم گروه واقع شده‌ام در مقاله پایان شوالیه پیر که نخست در یک سایت و بعد در مجله تخصصی شعر گوهران منتشر شد به نقد شعر و آراء و عقاید دکتر رضا براهنی یکی از تأثیرگذار‌ترین اندیشمندان و ناقدان معاصر پرداخته بودم که خیلی از شاگردانش تحمل نکردند و اعتراض و گاه فحاشی کردند و همین‌طور در نقدی که به شعر و عقاید آقای باباچاهی یا شعر حجم رویایی و شعر اخوان داشتم با هجوم‌هایی روبه‌رو شدم. راستی از این شاعران و روشنفکران که همه هم ادعا دارند لطفا بپرسید که چرا تأمل نقد را ندارند؟! نقد باعث شناخت ضعف‌ها و مطرح شدن اثر می‌شود. ‌ای‌کاش مرا و آثار و عقایدم را نقد کنند تا من ضعف‌ها و قوت‌های خودم را از دید دیگران بشناسم.
جوانان، تازه‌کارها و استخوان خرد کرده‌ها، همگی درحال نالیدن هستند. به نظر مي‌رسد كه ادبیات ایران نفرین شده است؟
نفرین شده نیست! گرفتار جامعه گرفتار و سنت‌زده و در خود پیچیده است که با تربیتی که یافته استنادیست. فقط نگاه می‌کند و گوش می‌دهد و بي‌آن‌که بیندیشد و شک کند، به نظر و حرف دیگران استناد می‌کند. به همین دلیل نمی‌خواند و مطالعه نمی‌کند و زبان فارسی هم در برابر زبان‌های جهان گرفتار محدودیت و انزواست. لطفا میزان تیراژ کتاب و روزنامه و همین‌طور توجه مردم به هنر و ادبیات و مطالعه را در نظر بگیرید. آن وقت داوری کنید که نفرین شده است یانه؟ فکر می‌کنم تغییر رأی بدهید و بپذیرید که این ادبیات و هنر دگرسان ایران است که در چنین وضعیتی تاب آورده است.
به نظر شما چقدر آثار ادبی سال‌های اخیر باواقعیت‌های زندگی اجتماعي ما منطبق بوده؟
نمی‌توانم بگویم اکثر آنها اما می‌توانم بگویم ٧٠ درصد آنها با واقعیت زندگی ما عجین و منطبق است.
آیا اصولا نیازی به این نزدیکی واقعیت‌ها و تبلور یافتن‌شان در آثار ادبی دیده می‌شود؟
بستگی به استعداد و سبک و نوع نگاه و برخورد هر نویسنده و شکل و ساختار و موضوع هر اثر دارد. باید دید که نویسنده و شاعر و هنرمند به دنبال چیست؟ و در متن و شعر و اثر هنری خود چه فضا و جهان و چه وجهی از زیبایی و نیاز حسی و مفهوم انسانی را بر این دنیای واقعی که مملو از پرسش است عرضه داشته؟ یادتان باشد هر اثری از معرفتی بر پایه حقیقتی شکل می‌گیرد حتي اگر حاصل زمان و فضا و خیال دیگر باشد.

 



:: موضوعات مرتبط: نقدها , ,
:: برچسب‌ها: دکتر اسمائیل یورد شاهیان , مصاحبه , روزنامه , سبک , فروغ , فضا , جهان , ایران , جامعه ادبی , نقد , شاملو , آتشی , نادرپور , رمان , زمان , زبان , تکنیک , کلاسیک , ,
تاریخ : سه شنبه 1 بهمن 1392
بازدید : 656
نویسنده : آوا فتوحی
تاریخ : دو شنبه 4 آذر 1392
بازدید : 1073
نویسنده : آوا فتوحی

 

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) از شاعر ان معاصر ایران است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.
 
فروغ با مجموعه‌های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. سپس آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تحول فکری و ادبی در فروغ شد. وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.
 
بعد از نیما یوشیج فروغ، در کنار احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فروغ و شاملو پدیدار گردید.
 زندگینامه [فروغ در ظهر ۸ دی‌ماه در خیابان معزالسلطنه کوچه خادم آزاد در محله امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی‌تبار به دنیا آمد.
 
پوران فرخزاد خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند.
 
فروغ فرزند چهارم توران وزیری تبار و سرهنگ محمد فرخزاد است. از دیگر اعضای خانواده او می‌توان برادرش، فریدون فرخزاد و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را نام برد.
 
فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد.
 
ازدواج با پرویز شاپور  
فروغ در سالهای ۱۳۳۰ در ۱۶ سالگی با پرویز شاپور طنزپرداز ایرانی که پسرخاله مادر وی بود، ازدواج کرد. این ازدواج در سال ۱۳۳۴ به جدایی انجامید. حاصل این ازدواج، يك پسر به نام کامیار بود. 
فروغ پیش از ازدواج با شاپور، با وی نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای داشت. این نامه‌ها به همراه نامه‌های فروغ در زمان ازدواج این دو و همچنین نامه‌های وی به شاپور پس از جدایی از وی بعدها توسط کامیار شاپور و عمران صلاحی در کتابی به نام "اولین تپش‌های عاشقانهٔ قلبم" منتشر گردید.
 سفر به اروپا
پس از جدایی از شاپور، فروغ فرخ‌زاد، برای گریز از هیاهوی روزمرگی، زندگی بسته و یکنواخت روابط شخصی و محفلی، به سفر رفت. او در این سیر و سفر، کوشید تا با فرهنگ اروپا آشنا شود. با آنکه زندگی روزانه‌اش به سختی می‌گذشت، به تئاتر و اپرا و موزه می‌رفت. وی در این دوره زبان ایتالیایی، فرانسه و آلمانی را آموخت. سفرهای فروغ به اروپا، آشنایی‌اش با فرهنگ هنری و ادبی اروپایی، ذهن او را باز کرد و زمینه‌ای برای دگرگونی فکری را در او فراهم کرد.
 
آشنایی با ابراهیم گلستان و کارهای سینمایی فروغ
 
آشنایی با ابراهیم گلستان نویسنده و فیلمساز سرشناس ایرانی و همکاری با او، موجب تغییر فضای اجتماعی و درنتیجه تحول فکری و ادبی در فروغ شد. 
در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند. و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و این آشنایی مسیر زندگی فروغ را تغییر می‌دهد. و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند. و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال خبر می‌رسد که فیلم «خانه سیاه است» برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شده و باز در همان سال مجموعه تولدی دیگر را با تیراژ بالای سه هزار نسخه توسط انتشارات مروارید منتشر کرد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مولف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند. پس از این دوره، وی مجموعه تولدی دیگر را منتشر کرد. اشعار وی در این کتاب تحسین گسترده‌ای را برانگیخت؛ پس از آن مجموعه ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر نمود.
 
پایان زندگی  
آخرین مجموعه شعری که فروغ فرخزاد، خود، آن را به چاپ رساند مجموعه تولدی دیگر است. این مجموعه شامل ۳۱ قطعه شعر است که بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲ سروده شده‌اند. به قولی دیگر آخرین اثر او «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» است که پس از مرگ او منتشر شد.
فروغ فرخزاد در روز ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با اتوموبیل جیپ شخصی‌اش، بر اثر تصادف در جاده دروس-قلهک در تهران جان باخت. جسد او، روز چهارشنبه ۲۶ بهمن با حضور نویسندگان و همکارانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شد. آرزوی فروغ ار زبان خودش: «آرزوی من آزادی زنان ایران و تساوی حقوق آن‌ها با مردان است» «من به رنج‌هایی که خواهرانم در این مملکت در اثر بی عدالتی مردان می‌برند، کاملا واقف هستم و نیمی از هنرم را برای تجسم دردها و آلام آن‌ها به کار می‌برم.»

آثار



:: موضوعات مرتبط: , زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: فروغ , فرخزاد , ,
تاریخ : چهار شنبه 8 آبان 1392
بازدید : 1043
نویسنده : آوا فتوحی

 

ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری

کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی

ای آنکه در حجابت دریای نور داری

من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟

برعکس چشمهایم چشمی صبور داری

از پرده ها برون شد، سوز نهانی ما

کوک است ساز دلها، کی میل شور داری؟

در خواب دیده بودم، یک شب فروغ رویت

 

کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟

 



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
:: برچسب‌ها: فروغ , شب , نور , ,

تعداد صفحات : 124
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 124 صفحه بعد


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com