عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1088
نویسنده : آوا فتوحی

بخوانیم از/علی جهانگیری/ با برگردان اسپانیایی از/ علی نوروزپور
****
چکیده می شوی از مهارت انگشت هایم
از لامسه ای که تنت را خراش می دهد
گاهی که چشم هایم را می بندم
رویایت می کنم
گاهی که عمیق ترین چشمه ی جهان را
در خودت کشف می کنی
****
Goteas de la sabiduría de mis dedos
Del tacto que araña tu piel
A veces, cuando cierro los ojos
Te sueño
En el momento en el que descubres en ti
La fuente más profunda del mundo



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 17782
نویسنده : آوا فتوحی

شعر " تاراج" از شاعر "رشیدحسینی"

تو تاراجی تویی بر باد رفته
توآن دادی بر او بیداد رفته
کسی شاید سراغ از تونگیرد
تو تنهایی تویی از یاد رفته



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1204
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "سراب" از شاعر "علی بابایی وناشی" سراب

نگاهم می کنی اما نگاهی سرد
که لبریز است از احساس یک نامرد
نگاهت میکنم ،اما نگاهت را تواز من باز می گیری
و من هم میزنم بر گوش خود یک بار دیگر سخت یک سیلی
نگفتم ننگری بر او دگر ای چشم؟اما چشم می گوید
تو گفتی ننگرم ،اما مرا مجذوب خود کرده است
ولی چندی است ،دیگر من نگاهت را نمی بینم
و از تو می کنم خواهش، که بر من یک نگاهی کن
نگاهم کن ببین در این جواب سرد و غمگینم
نشسته بغض و درد و ناله و حسرت به بالینم
تو وقتی آن نگاه سرد، اما صورت زیبای خود را باز می گیری
من اینجا سخت میگریم،واز این قطره های اشک من سیلی شود جاری
و آید سوی منزلگاه تو ،تا که آن کند ویران
ولی نه ابن خیالی بیش اما تلخ بر من نیست



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1064
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "ِمهر و حسد(1)" از شاعر "محمد امیرزاده قاسمی"

به کنار جنگلی انبوه ز لطف ودود
گلی خندان برست و دل ها ربود

گل زیبا چو چشم به دنیا گشود
بدید بر کنارش یکی درخت کبود

به قد چون سرو و به ناز چون بید
ریشه چون کوه و شاخسار چون حدید

عجب کرد هرآنکه آن کوه وار بدید
خالق را نباید پرسید این چه بود آفرید

درخت هر دم روی به سوی بادی می گشود
به یک دم دست به سوی آسمان می گشود

به الله الله و ذکر یا ذوالجلال
درهای هفت جهان به یک آن می گشود

به سبحان الله و ذکر اللهِ فرد
دل کوه و دشت در هم می فشرد

به هر ذکر به رسم ادب نه از روی خرد
آن درخت قد سروَش بر زمین تمام مفسرد

در این حال و در این روزگار
از قضا و طبع صنع پروردگار

رودی به آن کنار راه به دریا می جست
ز پروردگار نشان از آن یار می جست



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : سه شنبه 28 آبان 1392
بازدید : 1085
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "فصل بَد اندیشی" از شاعر "ولی اله دادخواه وحید"

فصل بَد اندیشی
غروبی بس چه غمگین است..
و من تنها در این ویرانه آبادی، که می بینم ملتی را این چنین وا مانده از شادی...
و چشمان پُر از بُهت جوانان، پیرمردان، زنان و دختران، سوی اُفق...
به کام مردمان تلخی، به نام مردمان شادی، به اسم دین و آزادی؟!
و این جا سرزمین مردمان زخمیِ دست دَغَل کاران!
و مردان و زنان بی هیچ جُرمی در قفس، در حصر... زندانی...
فضا تاریکِ تاریک است و این ویرانه بی نور است و من درمانده می جویم، و می گردم...
در این ویرانه رّد پایی از امامم، نیست، خاموشی، فراموشی...
تو گویی این دَهه، فصل بَد اندیشی و کج فهمی ست!
خداوندا، خدایا، پس چه شد آن پیر روحانی... ؟
و ا ز سویی دگر، حسم پُر از...
و می بينم تو گويی رنگ پُر مغز کلامش را که می گويد: "همه با هم...
و ما جا مانده از هم ...
اماما عُذر می خواهم، از تقصیرمان بگذر، پس از تو راه را، بی راهه پیمودیم...!
درودم را پذيرا باش، ای روح خدا، ای مرجع مُطلق...
غروبی هم چنان غمگین...!
ومن تنها در این ویرانه آبادی... و جا مانده ز قربانگاه آزادی!



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1322
نویسنده : آوا فتوحی

واجب‌الوجود یا به اختصار واجب در فلسفه و کلام : یکی از دو حالتی است که از بررسی هستی هر موجودی می توان آن را به موجود مورد بحث نسبت داد. یعنی می توان گفت بودن آن موجود، واجب ( یا ) است.
همچنین یکی از حالاتی است که یک
از نظر امکانِ در خارج از ذهن بودن می تواند داشته باشد. یعنی می توان گفت که بودن یک مفهوم ذهنی به خصوص، واجب یا ممکن یا ممتنع است.[۱][۲]
البته اصطلاح اصلی واجب الوجود ( و نیز ممکن الوجود و ممتنع الوجود بودن) مربوط به رابطه بین هر موضوع و محمولی در یک قضیه است .[۳]
فیلسوفان مسلمان بخش مهمی از بحث های خود را به اثبات این که مفهوم واجب‌الوجود، در جهان خارج دقیقا یک مصداق دارد، که آن مصداق، همان الله است اختصاص داده اند. [۴][۵]

 

کاربرد اصطلاح واجب الوجود در مفاهیم

اصطلاح اصلی واجب الوجود ( و نیز ممکن الوجود و ممتنع الوجود بودن) مربوط به رابطه بین هر موضوع و محمولی در یک قضیه است . به عنوان مثال در کتاب فلسفه اسلامی [۶] آمده است: از نظر منطق، در هر قضیه ای رابطه میان محمول و فیلسوفان برای تقسیم به صورت زیر از روش استفاده می‌کنند:
یک مفهوم یا:

    • بودن آن مفهوم در جهان خارج از ذهن

برهان وجود مصداقی برای واجب الوجود

برهان های بسیاری برای اثبات وجود واجب الوجود مطرح شده اند. البته باید توجه کرد که برهان هایی که برای اثبات وجود خدا اقامه شده اند اعم از برهان های اثبات وجود واجب الوجود بوده و سه دسته کلی هستند که برهان مورد بحث، مثالی از یکی از این دسته ها است [۱۱][۱۲][۱۳].
یکی از این برهان ها که توسط فارابی و بعد ها ابن سینا [۱۴] [۱۵] به دقت تنظیم شده که به صورت مختصر به شکل زیر است :
موجودات : یا در بودن خویش نیازمند به دیگری هستند، یا بی نیازند.

  • اگر فرض شود که همه موجودات بی نیاز هستند یعنی همه واجب الوجودند و اثبات تمام می شود.

یعنی هدف این برهان که بالاخره حداقل یک واجب الوجود وجود دارد، محقق شده است، اما به وضوح این فرض باطل است بنابر این باید سراغ فرض های دیگر رفت .

  • اگر فرض شود همه موجودات در بودن خود نیازمند باشند :

آنگاه باید پذیرفت که مجموعه هستی دراصل بودنش نیازمند است پس نباید موجود باشد در حالیکه می بینیم موجودات بسیاری وجود دارند.
پس این فرض که همه موجودات نیازمند هستند باطل است.

  • بنابر این موجودی باید وجود داشته باشد که در اصل بودنش به چیزی نیازمند نباشد یعنی واجب الوجود باشد تا بتواند زمینه پیدایش دیگر موجوداتی که میبینیم وجود دارند را فراهم کند. و اثبات تمام می شود.

 



:: موضوعات مرتبط: مطالب فلسفی , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1155
نویسنده : آوا فتوحی

    حافظ و مولوي را مي‌توان «مركز باور» دانست. در واقع آنها «مركزي» را در منظومه فكري خود قرار مي‌دهند كه رستگاري بر مبناي پيروي از حكم او امكان‌پذير است و راه نجات تنها در سايه اطاعت از او ميسر مي‌شود. به عبارت ديگر حقيقت،‌ تنها در اختيار «انسان نمونه‌» است و ديگران حقيقت را تنها مي‌توانند از دستان او بگيرند و خود به تنهايي قادر به دريافت آن نيستند. برخلاف اين دو شاعر خيام نگاهي به «انسان نمونه» ندارد. خيام «مركز باور» نيست و اصولاً در منظومه فكري او «انسان نمونه» و اطاعت بي‌چون‌ و چرا از وي جايي ندارد. جهان‌نگري خيام بر «خوش ‌بودن» استوار است كه اين خوش بودن هم در سايه اطاعت از ديگري به ‌دست نمي‌آيد بلكه اين خود فرد است كه پس از غور و دقت در جهان پيرامون به آن مي‌رسد. با اين مقدمه بايد ديد هر يك از اين دو نوع نگاه (مولوي و حافظ به عنوان يك طيف و خيام به عنوان طيف ديگر) چه ويژگي‌هايي دارند و نتايجي كه به همراه آنها زاده مي‌شود، چيست؟

 حافظ مركزي را كه معرفي مي‌كند «پير مغان» يا «پير طريقت» و امثال آن مي‌نامد و براي مولوي اين مركز، شخصي است به نام «شمس تبريزي». به عبارت ديگر در انديشه اين دو شاعر «مركز» يك «فرد» است؛ فردي كه ويژگي‌هاي خاص خود را دارد و شايسته برتري است. در اينكه «مركز» در انديشه مولوي يك فرد به نام «شمس» است ترديدي نيست اما در مورد حافظ برخي اين نكته را طرح مي‌كنند كه «پير مغان» يا «پير طريقت» در انديشه حافظ «انسان كامل» يا «انسان نمونه» است و در زندگي او چنين پيري وجود نداشته است. مي‌توان اين موضوع را‌ پذيرفت. اما نكته‌اي كه اين گروه از نظر دور مي‌دارند آن است كه «پير مغان» يا «پير طريقت» گرچه «انسان نمونه» يا «انسان كامل» است و در زندگي حافظ وجود خارجي نداشته است اما در منظومه فكري او وجود اين «انسان نمونه» در زندگي آدمي محال نيست. به عبارت ديگر «پير مغان» از نظر حافظ انسان كاملي است كه بالقوه مي‌تواند در زمين وجود داشته باشد. حتي اگر اين‌گونه هم قضيه را نبينيم بايد گفت در تئوري حافظ بهتر است چنين شخصي وجود داشته باشد و اگر فردي به اين «انسان كامل يا نمونه» دست يافت بايد از او پيروي مطلق كند. چنين نگاهي در انديشه بسياري از اديبان، عارفان، فلاسفه و نظريه‌پردازان علوم مختلف از جمله علم سياست ديده مي‌شود. به عنوان نمونه اگر افلاطون در نظريه خود به «فيلسوف ‌شاه» اشاره دارد كه بهترين رهبر براي يك جامعه است، به اين معنا نيست كه چنين رهبر آرماني در زماني كه افلاطون نظريه خود را طرح مي‌كرده وجود داشته و اين فيلسوف به چنين فردي دست يافته و او را مي‌شناخته است بلكه مهم آن است كه وي چنين فرضيه‌اي را مطرح مي‌كند تا جامعه و مردم به دنبال يافتن چنين فردي براي هدايت و رهبري خود باشند. در واقع به نظر افلاطون گرچه اين «رهبر نمونه» و «انسان كامل» در زمان ارائه نظريه، وجود خارجي ندارد اما پيدا شدن چنين رهبري غيرممكن و محال نيست و مي‌توان به آن دست يافت و جامعه را به او سپرد و اطاعتش كرد. چنين حكم و موضوعي درباره حافظ هم صدق مي‌كند. مهم اين نيست كه حافظ، آنچنان ‌كه مولوي در زمان حيات خود پير مغاني به نام شمس تبريزي پيدا كرد، به كسي كه «پير مغان» يا «پير طريقت» او باشد دست نيافت بلكه مهم آن است كه وي با طرح اين نظريه، وجود يك «مركز» را براي نجات و رهايي افراد لازم مي‌داند و اعتقاد دارد «فرد» براي رهايي و نجات بايد چنين «مركزي» را پيدا كند. همچنان كه در زمان حيات حافظ و نيز پيش و پس از او، بسياري از افراد در چارچوب چنين نظريه‌اي فردي را به عنوان «پير مغان» يا «پير طريقت» خود يافته و براي نجات به او متوسل و تابع محض او شده‌ بودند. به اين ترتيب در نگاه حافظ «پير مغان» يك «انسان» است نه «غيرانسان»؛ انساني كه مي‌تواند وجود داشته باشد و افراد براي رستگاري بايد پيرامون اين مركز قرار گيرند و حول آن بچرخند و بنده او باشند و او را قبله خود قرار دهند: «بنده پير مغانم كه ز جهلم برهاند» (حافظ) يا «قبله، شمس‌الدين تبريزي بود». (مولوي)



:: موضوعات مرتبط: حافظ/سعدی /مولانا , ,
:: برچسب‌ها: حافظ , انسان , راز , جاودان , سخن , مولانا , مولوی , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1307
نویسنده : آوا فتوحی

 

پ

در نوزدهمين نشست عصر كتاب با سخنراني علي اكبر رضادوست شامگاه شنبه 28 آبان ماه در ساختمان امور فرهنگي اداره فرهنگ و ارشاد اسلامي نيشابور با موضوع هرمنوتيك در مثنوي معنوي برگزار شد.

اين كارشناس زبان و ادبيان فارسي در سخناني كه در اين نشست ايراد كرد هرمنوتيك را شاخه اي از انديشه هاي مولانا جلال الدين رومي ارزيابي كرد كه در جهان معاصر در ذيل عنوان علمي مجزايي بررسي مي شود و با اين مقدمه به تنهايي و انزواي فكري اين انديشمند و شاعر ايراني در عصر خويش اشاره كرد.

آقاي رضادوست هرمنوتيك را مجموعه اي از نظريات مختلف در رابطه با فهم، تاويل، تفسير و برداشت در مواجهه با هر نوع سوژه اعم از متن يا هر مقوله ديگر تعريف كرد. و البته به تعریف پل ريكور هم اشاره ای داشت که مطابق آن: نظريه عمل فهم در رابطه با جريان تفسير متون را هرمنوتيك مي گويند.

وي با اذعان بر اهميت مساله قرائت و خوانش در متون ديني و تاكيد بر آن به اسطوره هرمس كه پيام خدايان را از كوه المپ دريافت كرده و براي مردم قرائت، ترجمه و تفسير می نمود به عنوان بنيان اسطوره اي اين مكتب اشاره نمود.

به عقيده وي نخستين بارقه هاي شكل گيري دانش هرمنوتيك در آثار ارسطو، افلاطون و گزنفون در عصر پيش از ميلاد بروز يافته كه در نوشته هاي خويش با به كار بستن واژه هرمنيون و هرمنيا بر تلفظ، ترجمه و تفسير تاكيد مي ورزيده اند.

اين پژوهشگر همشهري در زمينه آثار و عقايد مولوي مي گويد: دوران جديد دانش مزبور با كتاب هرمنوتيك مقدس در قرن هفدهم شروع مي شود.

وي به تاثيرات توماس اكويناس (همعصر وي با مولانا) و مارتين لوتر رهبر نامدار جنبش اصلاح وضع ديني بر دانش تفسير و تاويل متن تاكيد مي كند و اظهار مي دارد: جنبش اصلاح ديني با حذف معيار عمل صالح و نيز عدم نياز به مفسر براي فهم دين موجبات نگراني ارباب كليسا را فراهم آورد.

به نظر وي فردريك شلاير ماخر يكي از چهره هاي اصلي هواخواه تبديل هرمنوتيك به علمي عمومي و به گزاره ها و قواعد عام تر همچون علوم تجربي بوده كه دو شيوه و ساز و كار دستور زباني و نيز روانشناسي را سرلوحه آموزه هاي خويش قرار داده است.

آقاي رضادوست همچنين متذکر شد: شلاير ماخر نظريه دور هرمنوتيكي به اين معنا كه فهم متن نيازمند فهم واژه است و فهم واژه نيازمند فهم كل متن و از اين طريق تسلسلي جديد شكل مي گيرد را پايه گذاري كرده است.

به عقيده وي بعد از ماخر، دي ال تاي كه شاگرد ماخر بوده روش او را ادامه مي دهد و البته بر روش روانشناختي وي تاكيد بيشتري مي نهد چندان كه به رمانتيك بودن متهم مي شود. البته وي در مقابل سنت رايج فلسفي وقت كه مقارن اوج گيري مكتب پوزيتويسم و سردمداري عقل نقاد و خرد ناب در علوم تجربي بوده به دنبال سمت گيري علوم انساني به سوي خرد خودبنياد نيز بوده است.

رضادوست سپس مي افزايد: هرمنوتيك فلسفي با هايدگر و گادامر شروع مي شود كه انسان را موجودي فهيم تلقي مي كنند و هايدگر عقيده دارد كه رفتار منبعث از آدمي بر اساس فهم شكل مي گيرد كه آن را اصطلاحا فرافكني هم مي گويند. گادامر هم در ادامه همين سنت هرمنوتيكي به تعريف نظريه امتزاج افق ها دست مي زند و بر خلاف تصور دكارتي كه انسان را شناساننده جهان در حال شناسايي مي داند آدمي را جزئي از اين هستي دانسته و معتقد به نوعي تعامل بين انسان و جهان براي فهم يكديگر است. وي همچنين عقيده داشته كه انسان در جريان فهم به پيش فهم هاي خود رجوع مي كند و مطابق دیدگاه ایشان می توان گفت به عنوان مثال فهم يك مسلمان متشرع نسبت به متني همچون شعر حافظ با يك فرد غير مذهبي كاملا متفاوت خواهد بود.

آقاي رضادوست در اين مرحله انديشه هاي مولانا و عين القضات و ديگر متفكران ايراني را در امتداد جريان هرمنوتيكي دانسته و مي گويد: مولانا نيز مساله خودبسندگي تفسير قرآن را طرح كرده و بر اين نكته تاكيد مي كند كه براي فهم دين نيازي به مفسر و غير آن نيست و هر انساني توانايي فهم متون ديني را دارد.

وي نگاه مولوي به مقوله تاويل را با دو رويكرد غايت شناسانه و موضوع شناسانه تعريف كرده و درباره نگاه غايت شناسانه مي گويد: نگاهي است كه گرمي بخش انسان و باعث پويايي وي باشد.

سخنران همچنين با به نقد كشيدن جريان معتزله كه در تاريخ فكري مسلمانان هوادار آزادفكري بوده اند مولانا را طرفدار جريان اشعري خواند و آنچه «عقل جزئي نگر معتزلي» مي خواند را در تفسير از سوي مولانا زير سوال برد.

اين سخنران در پايان اظهارات خويش كه علي رغم تذكرات مجري جلسه از روال معمول گذشته بود در زمينه هرمنوتيك به موضوع تكثر حقيقت پرداخت كه به عقيده وي از سوي مولانا رد مي شود و آنچه فكر ديني بر آن نهايتا تاكيد مي كند جلوه هاي مختلف حقيقت و يا مراتب فهم دين است كه انسان ها را از لحاظ فهم درجه بندي مي كند.

ایشان در پاسخ به پرسش های چند تن از حاضران در جلسه و در سخنان پایانی خود تاکید کرد که از دیدگاه ایشان با وجود تفسیرها و تاویل های مختلفی که در باب حقیقت می شود اما یک حقیقت نهایی بیشتر وجود ندارد. رضادوست پیشنهاد کرد نگاه هرمنوتیکی بهتر است در حد چنین جلسات و نشست هایی مطرح شده و وارد زندگی شخصی و چارچوب خانواده نشود و گرنه در اداره زندگی خود دچار مشکل خواهیم شد.

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: خیام , دینایی , فلسفه , بهاء الدین خرمشاهی , ادبیات , شعر , پروفسور , مولانا ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1057
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "غوغای دلها" از شاعر "عبدالعلی نظافتیان"
ای خوشا به میخانه رفتن
دل بریدن،به کاشانه رفتن
می ستاندن ز ساقی خوبان
فارغ از غم به دلخانه رفتن
...
ای خوشا به دلخانه رفتن
از غم و غصه ها دل گسستن
گفتن راز مستی به پیمانه مهر
دل ستادن،دل غصه بستن
...

من چه گویم زمیخانه عشق
خانه اوست،زبیگانه رستن
از در کعبه اش چو تو آیی
نور حق دیدن ودل شکستن
...
اشک عاشق چو زمزم تراود
بوسه بر کعبه ،از خود گذشتن
گرد کعبه چو پروانه گردی
آتش عشق اوست،پر شکستن
...
ای خوشا دل از دل گسستن
دل بریدن،زبیراهه رستن
نوش می در سرای خدایی ست
دل ستادن،دل خود شکستن
...
ای خدا ،کعبه غوغای دلهاست
دل گسستن ز سودای دنیاست
ای خوشا در وادی عشق و ایمان
بوسه بر کعبه،دل را سپردن
ای خوشا به میخانه رفتن
دل بریدن،به کاشانه رفتن



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1282
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "سلام (نیم غزل!)" از شاعر "بهروز عسکرزاده"
سلام ای عشق دیروزی و امروزی و فردایی
هزاران بار مردم باز می میرم نمی آیی؟

ستم یک سوی و جهلی سخت دیگر سو؛ چه بیدادی!
که تا برجاست این، از آن رهایی هست رؤیایی

چه می جورند در اسطوره های اول پرگرد؟
نمی یابند در آن جز غم و خشکی و نازایی

کجا سی مرغ مرگ اندیش زا، زاییده سیمرغی؟!
نباشد سینه سینایی، کجا یابند بینایی؟

سلام ای غنچۀ پُرپَر که از صرصر شدی پَرپَر
سلام ای راد دارآویز جویای شکوفایی

...

سلامی بر تو بوی جانفزای داد و آزادی
اگر روزی درین ارمانسرا پیچی به پیدایی!

..........



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعر نو , سایت , ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com