زندگی و شعر «لنگستن هیوز» شاعر سیاهپوست آمریکایی (1967-1902) *لنگستن هیوز نامی ترین شاعر سیاهپوست آمریکایی است با اعتباری جهانی، به سال 1902 در چاپلین (ایالت میسوری) به دنیا آمد و به سال 1967 در هارلم (محله سیاهپوستان نیویورک) به خاطره پیوست. *نوزده ساله بود که نخستین شعرش در مجله بحران به چاپ رسید. شعری کوتاه به نام «سیاه از رودخانه ها سخن می گوید» *زمینه اصلی آثار هیوز دانستگی نژادی است و اشعار و نوشته هایش بیشتر از هارلم، مناطق جنوب، تبعیضات نژادی، احساس غربت و در همان حال از غرور و نخوت سیاهان سخن می گوید؛ اما اصیل ترین کوشش وی از میان بردن تعمیم های نادرست و برداشت های قالبی مربوط به سیاهان بود که نخست از سفیدپوستان نشأت می گرفت و آنگاه بر زبان سیاه پوستان جاری می شد. *لنگستن هیوز سراسر زندگی پربارش را وقف خدمت به سیاهان و بیان زیر و بم زندگی آنان کرد. پیوسته به تربیت و شناساندن شاعران و نویسندگان جامعه سیاهپوستان کوشید. *در شمار برجسته ترین و صاحب نفوذترین رهبران فرهنگ سیاهان در آمریکا به شمار می آمد. در رنسانس هارلم نقش اساسی را ایفا کرد و به حق ملک الشعرای هارلم خوانده شد. هر چند بسیارند کسانی که او را ملک الشعرای سیاهان می شناسند. *لنگستن هیوز تحصیلاتش را در دانشگاه پنسیلوانیا، جایی که اولین رمانش «بی خنده نه» را نوشت پی گرفت. 12 مجموعه از اشعارش در زمان حیاتش به چاپ رسید. مشهورترین کتاب او «پلنگ سیاه و تازیانه» است که جوایز بسیاری را نصیب او کرد. «برگرفته از کتاب «همچون کوچه ئی بی انتها- ترجمه و تألیف احمد شاملو»، این مقدمه عیناً در کتاب «عاشقانه هایی برای عشق، صلح و آزادی» گزیده و ترجمه فریده حسن زاده نیز چاپ شده است»
منوچهر آتشي ـ شاعر و مترجم - دوم مهرماه سال 1310 در دهرود دشتستان متولد شد. تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در بوشهر به پايان رسانيد و به خدمت دولت درآمد. مدتي آموزگار فرهنگ بود و سپس در سال 1339 به تهران آمد و در دانشسراي عالي، به تحصيل پرداخت. او در مقطع كارشناسي رشتهي زبان وادبيات انگليسي، فارغالتحصيل شد و در دبيرستانهاي قزوين، به امر دبيري پرداخت. آتشي از سال 1333 انتشار شعرهايش را شروع كرد و در فاصلهي چند سال توانست در شمار شاعران مطرح معاصر درآيد. نخستين مجموعهي شعر او با عنوان "آهنگ ديگر" در سال 1339 در تهران چاپ شد و پس از اين مجموعه، دو مجموعه ديگر با نامهاي "آواز خاك" (تهران، 1347) و "ديدار در فلق" (تهران 1348) از او انتشار يافت. در این یادنامه بخوانید:همه چیز درباره آتشی و معروفترین آثار او / آتشی در گفتگوی روز با شمس لنگرودی / برگزیده اشعار منوچهر آتشی / ترجمه شعری از آتشی / سوگنامه آتشی / پیام های تسلیت به مناسبت درگذشت آتشی / آخرین عکس ها و خاطره ها و ....
در آستانه بیست و چهارم شهریور ماه 1391 خورشیدی و فرارسیدن سیزدهمین سالگرد فوت استاد بزرگ زبان و ادبیات پارسی، جناب استاد عبدالحسین زرین کوب هستیم. به راستی که استاد زرین کوب در احیای زبان و ادبیات کهن پارسی نقش بسزایی داشتند و برای احیای این میراث ارزشمند از هیچ تلاشی دریغ نکردند.تالیفات ارزشمند این بزرگمرد گواه همه چیز است.{یاد این استاد فرهیخته گرامی باد} --------------------------------------------------------------------------------------------------*بیوگرافی استاد: جناب دکتر عبدالحسین زرین کوب در سال 27 اسفند 1301 هجری شمسی در بروجرد دیده به جهان گشود . دکتر زرین کوب تحصیلات ابتدایی را در زادگاه خویش به پایان برد .سپس در کنار تحصیل در دوره متوسطه به تشویق و ترغیب پدر که مردی متشرع و دیندار بود ،اوقات فراغت را صرف فراگیری علوم دینی و حوزه ای نمود ،و ضمن تحصیل فقه و تفسیر و ادبیات عرب،به شعر عربی هم علاقمند شد .گرچه تا پایان سال پنجم متوسطه در رشته علمی تحصیل می کرد با این حال کمتر کتاب تاریخ و فلسفه و ادبیاتی بود که به زبان فارسی منتشر شده باشد ،و او آن را در مطالعه نگرفته باشد .به دنبال تعطیلی کلاس ششم متوسطه در تنها دبیرستان شهر برای ادامه تحصیل به تهران رفت. اما این رشته ادبی را برگزید و در سال 1319 تحصیلات دبیرستانی را به پایان برد،و با وجود آنکه کتابهای سالهای چهارم و پنجم متوسطه ادبی را قبلا نخوانده بود در میان دانش آموزان رشته ادبی سراسر کشور ،رتبه دوم را به دست آورد.با بازگشایی مجدد دانشگاهها در سال 1320 ،دکتر عبدالحسین زرین کوب در امتحان ورودی دانشکده حقوق شرکت کرد.با آنکه پس از کسب رتبه اول ،در دانشکده ثبت نام هم کرده بود،اما به الزام پدر ،ناچار به ترک تهران شد . در همان ایام ،استاد علی اکبر دهخدا که ریاست دانشکده حقوق را به عهده داشت ،از اینکه چنین دانشجوی فاضلی را از دست می داد ،اظهار تاسف کرده بود. سرانجام اشتیاق به تحصیل بار دیگر او ر ا به دانشگاه کشاند .در سال 1324 ،پس از آنکه در امتحان ورودی دانشکده علوم معقول و منقول ،و دانشکده ادبیات حایز رتبه اول شده بود ،وارد رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران شد. به هر تقدیر ،عبدالحسین زرین کوب در سال 1327 به عنوان دانشجوی رتبه اول از دانشگاه فارغ التحصیل شد،و سال بعد وارد دوره دکتری رشته ادبیات دانشگاه تهران گردید و درسال 1334 از رساله دکتری خود با عنوان (نقد الشعر ،تاریخ و اصول آن) که زیر نظر استاد بدیع الزمان فروزانفر تالیف شده بود با موفقیت دفاع کرد . دکتر زرین کوب در سال 1330 درکنار عده ایی از فضلای عصر همچون عباس اقبال آشتیانی ،سعید نفیسی ،محمد معین،پرویزناتل خانلری ،غلامحسین صدیقی و عباس زریاب ،برای مشارکت در طرح ترجمه مقالات دایره المعارف اسلام ،دعوت شد . دکتر زرین کوب در ایام تحصیل در تهران ،چندی نزد حاج شیخ ابوالحسن شعرانی به پرداخت و با مباحث حکمت و فلسفه ،آشنایی بیشتر یافت .از همان روزگار با فلسفه های معاصر غربی نیز آشنا شد و بعد به مطالعه در باب تصوف نیز علاقمند گردید. استاد که از قبل با زبانهای عربی ،فرانسوی و انگلیسی آشنا شده بود در سالهای جنگ دوم جهانی ،با کمک بعضی از صاحب منصبان ایتالیایی و آلمانی که در آن ایام در ایران به سرمی بردند،به آموزش این دوزبان پراخت .در سال 1323 نخستین کتاب او به نام (فلسفه ،شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری درایران) در بروجرد منتشر شد ،در حالی که در این هنگام ،حدود چهار سال یا کمی بیشتر از تاریخ تالیف کتاب می گذشت . دکتر زرین کوب پس از آنکه به الزام پدر دانشکده حقوق را ترک گفت ،به زادگاه خود بازگشت ،و در خرم آباد و بعددر بروجرد به کار معلمی پرداخت ،کاری که به تدریج علاقه جدی بدان پیدا کرد .در دوران معلمی ،از تاریخ و جغرافیا وادبیات فارسی گرفته تا عربی و فلسفه و زبان خارجی و حتی ریاضی و فیزیک و علم الهیات ،همه را تدریس کرد .دکتر زرین کوب پس از اخذ درجه دکترا ،از سوی استاد فروزانفر ،برای تدریس دردانشکده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال 1335 یا رتبه دانشیاری ،کار خود را دانشگاه تهران آغاز کرد و به تدریس تاریخ اسلام ،تاریخ ادیان ،تاریخ کلام و مجادلات فرق ،تاریخ تصوف اسلامی و تاریخ علوم پرداخت .پس از دریافت رتبه استادی دانشگاه تهران (1339 ش ) دکتر زرین کوب چندی نیز در دانشسرای عالی تهران ،ودوره دکترا ادبیات فارسی دانشگاه تهران و در دانشکده هنرهای دراماتیک به افاضه پرداخت.در سالهای 1347 تا سال 1349 در آمریکا به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای کا لیفرنیا و پرنیستون به تدریس علوم انسانی دانشگاه تهران انتقال یافت و در دو گروه تاریخ و ادبیات مشغول به کار شد . دکتر زرین کوب در 24شهریور 1378 به دلیل بیماریهای قلب و چشم و در تهران چهره در نقاب خاک کشیدند.{روحشان شاد باد}
موسی مندلسون پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بس
یار كوتاه و قوزی بد شكل بر پشت داشت. موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد كه دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در كمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیكل از شكل افتاده او منزجر بود. زمانی كه قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به كار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده كند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نكرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن كه تلاش فراوان كرد تا صحبت كند، با شرمساری پرسید : - آیا می دانید كه عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟ دختر در حالی كه هنوز به كف اتاق نگاه می كرد گفت : - بله، شما چه عقیده ای دارید؟ - من معتقدم كه خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می كند كه او با كدام دختر ازدواج كند. هنگامی كه من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت: «همسر تو گوژپشت خواهد بود» درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم: «اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یك زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا كن» فرمتژه سرش را بلند كرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید. او سال های سال همسر فداكار موسی مندلسون بود.
دلگير دلگيرم مرا مگذار و مگذر از غصه ميميرم مرا مگذار و مگذر با پاي از ره مانده در اين دشت تبدار اي واي ميميرم مرا مگذار و مگذر
سوگند بر چشمت که از تو تا دم مرگ دل بر نميگيرم مرا مگذار و مگذر بالله که غير از جرم عاشق بودن اي دوست بي جرم و تقصيرم مرا مگذار و مگذر با شهپر انديشه دنيا گردم اما در بند تقديرم مرا مگذار و مگذر آشفته تر ز آشفتگان روزگارم از غم به زنجيرم مرا مگذار و مگذر
آواز معمولاً قسمتی از دستگاه مورد نظر است که میتوان آنرا دستگاه فرعی نامید. آواز از نظرفواصل با دستگاه مورد نظر یکسان یا شبیه بوده و میتواند شاهد و یا ایست متفاوتی داشته باشد. بهطور مثال آواز دشتی از متعلقات دستگاه شور و از درجه پنجم آن بوده و به عنوان مثال اگر شور سل را در نظر بگیریم ،دارای نت شاهد و ایست ((ر)) میباشد. بدین ترتیب در آواز شور ملودی با حفظ فواصل دستگاه شور روی نت ((ر)) گردش میکند و در نهایت روی همان نت میایستد. بهطور کلی هر آواز پس از ایست موقت روی ایست خودش ،روی ایست دستگاه اصلی (در اینجا شور) باز میگردد. آوازهای متعلق به دستگاه موسیقی ایرانی ۵تا هستند و عبارتاند از:
- آواز ابوعطا ، متعلق به دستگاه شور (درجه دوم )
- آواز بیات ترک (بیات زند)، متعلق به دستگاه شور ، (درجه سوم) - آواز افشاری ، متعلق به دستگاه شور، ( درجه چهارم) - آواز دشتی ، متعلق به دستگاه شور، (درجه پنجم) - آواز بیات اصفهان ، متعلق به دستگاه همایون ، ( درجه چهارم)
Top of Form
موسیقی ایران، شامل دستگاهها، نغمهها، و آوازها، از هزاران سال پیش از میلاد مسیح تا به امروز سینه به سینه در متن مردم ایران جریان داشته، و آنچه دلنشینتر، سادهتر و قابلفهم تر بوده است امروز در دسترس است، بخش بزرگی از آسیای میانه، افغانستان، پاکستان، جمهوری آذربایجان، ارمنستان، ترکیه، و یونان متأثر از این موسیقی است و هرکدام به سهم خود تأثیراتی در شکل گیری این موسیقی داشتهاند، از موسیقیدانها یا به عبارتی نوازندگان موسیقی در ایران باستان میتوان به «باربد» و «نکیسا» اشاره کرد.
ردیف
موسیقی امروز ایران از دوره آقا علیاکبر فراهانی (نوازنده تار دوره ناصرالدین شاه) باقی ماندهاست که توسط آقا غلامحسین (برادر آقا علیاکبر) به دو پسر علیاکبرخان به نامهای میرزا حسینقلی و میرزا عبدالله، آموخته شد و آنچه از موسیقی ملی ایران امروزه در دست است، بداههنوازی این دو است
اد میباشد که به نام «ردیف موسیقی» نامیده میشود.
ردیف در واقع مجموعهای از مثالهای ملودیک در موسیقی ایرانی است که تقریباً با واژهٔ رپرتوار در موسیقی غربی هم معنی است. گردآوری و تدوین ردیف به شکل امروزی از اواخر سلسلهٔ زندیه و اوایل سلسلهٔ قاجاریه آغاز شدهاست. یعنی در اوایل دورهٔ قاجار سیستم مقامی موسیقی ایرانی تبدیل به سیستم ردیفی شد و جای مقامهای چندگانه را هفت دستگاه و پنج آواز گرفت.
از اولین راویان ردیف میتوان به خاندان فراهانی یعنی آقا علی اکبر فراهانی - میرزا عبدالله - آقاحسینقلی و... اشاره کرد. ردیفهایی که اکنون موجود میباشند: ردیف میرزا عبدالله - ردیف آقاحسینقلی - ردیف ابولحسن صبا - ردیف موسی معروفی - ردیف دوامی - ردیف طاهرزاده - ردیف محمود کریمی - ردیف سعید هرمزی - ردیف مرتضی نی داوود - و... میباشند. و هم اکنون ردیف میرزا عبدالله - صبا و دوامی کاربری بیشتری دارند و بیشتر در مکاتب درس موسیقی آموزش داده میشوند.
احمد ابراهيمي سال 1305 در اورامانات كردستان متولد شد. بيشتر افراد خانواده اش دستي در موسيقي داشتند به همين دليل او را تشويق كردند تا به يادگيري موسيقي بپردازد.
هنوز بیش از دوازده سال نداشت که به تهران نقل مکان کرد . وی در سال 1327 با توجه به صدای خوشی که داشت با استادان بزرگ موسیقی ایران نظیر استادان ابوالحسن صبا ،مرتضی محجوبی، حسین تهرانی، غلامحسین بنان، ادیب خوانساری آشنا شد و از محضر همگی این بزرگان موسیقی ایران بهره مند می گردد و پس از پنج سال که تحت تعلیم آنان قرار می گیرد اولین برنامه رادیویی خود را با محمود ذوالفنون در رادیو تهران اجرا کرد که مورد تشویق و استقبال مردم واقع می شود.
وی پس از یک سال اجرای برنامه های مختلف موسیقی در رادیو، به سال 1333 به ارکستر مرتضی خان محجوبی استاد پیانو که با همکاری محمد میر نقیبی اداره می شد منتقل شد و شکوفایی هنر وی از همین زمان آغاز می گردد. همکاری وی تا سال 1335 با این ارکستر ادامه داشت.
از سال 1342 تا اواخر سال 1354 به سمت رئیس دفتر اداره کل فعالیت های هنری و از سال 1354 تا اواخرسال 1358 به سمت مدیر امور اداری سازمان ملی "فولکلور"ایران منتصب و مشغول کار می گردد و ضمناً به برنامه های هنری خودش ادامه می دهد.
احمد ابراهیمی در فروردین ماه 1359 با تقاضای خودش باز نشسته شد و مدت بیست و چهار سال سابقه هنری در راديو را پشت سر گذاشت.
احمد ابراهیمی ازمعدود کسانی است که در دوران جوانی خود سال ها در کنار غلامحسین بنان به فراگیری آواز ایرانی پرداخته است و در حال حاضر نیز از اساتید بنام آواز ایرانی محسوب می شود که خوانندگان بسیاری نزد او شاگردی کرده اند.
مدرس دانشگاه موسیقی دانشگاه هنر تهران و دانشکده هنر سوره
دارای 50 اثر علمی از رسالات و مقالات، کتاب ، ترجمه،پروژه های هنری،طرح های پژوهشی و نقد و سخن در زمینه تاریخ و دانش موسیقی
،و بزرگان موسیقی ایران،و فعالیت های آموزشی ،و تدریس در این زمینه ها...
دبیر علمی کارآگاه موسیقی ایران پیش از اسلام،دریافت دارنده جوائز تقدیر کتاب سال-تقدیر کتاب فصل-آئین حامیان نسخ خطی- 5سال کتاب موسیقی-برگزیده کتاب سال-همایش های بین المللی صفی الدین ارموی-قطب الدین شیرازی-عبدالقادر مراغی- خواجه نصیر طوسی-مکتب اصفهان-ایقاع – مکتب شیراز-و هنر در فتووتنامه-پژوهش نسخه های خطی هنر- گفتگوی فرهنگی ایران و اسپانیا-تاثیر گرامافون بر موسیقی و چاپ بر خوشنویسی دوره قاجار.
فشرده سخنرانی
تاریخ موسیقی ایران از رهگذر اسناد،که دست کم پیشه نه ای 6000 ساله دارد.
که خود به سه دوره تقسیم میشود.
1-دوران پیش از اسلام 2-دوران اسلام 3-موسیقی کلاسیک ایران از رواج گرامافون تا امروز.
اگر غمی هست بگذار باران باشد و این باران را بگذار تا غم تلخی باشد از سر ِ غمخواری. و این جنگلهای سرسبز در این جای ...در آرزوی آن باشند که مگر من ناگزیر به برخاستن شوم تا درون من بیدار شوند. من اما جاودانه بخواهم خفت زیرا اکنون که من این چنین در تپههای کبودی که برفراز سرم خفتهاند بسان درختی ریشهها بازگستردهام، دیگر مرگ در کجاست؟ اگرچه من از دیرباز مردهام این زمینی که چنین تنگ در آغوشم میفشرَد صدای دم زدنم را همچنان بخواهد شنید.
فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زین گونه بسی آمد و زین گونه بسی رفت آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت از پیش و پس قافله ی عمر میندیش گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت ما همچو خسی بر سر دریای وجودیم دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت رفتی و فراموش شدی از دل دنیا چون ناله ی مرغی که ز یاد قفسی رفت رفتی و غم آمد به سر جای تو ای داد بیدادگری آمد و فریادرسی رفت این عمر سبک سایه ی ما بسته به آهی ست دودی ز سر شمع پرید و نفسی رفت