عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 984
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "هـَــمینـْـــ اِمشَــبـــْـ فقطــ" از شاعر "آفرین ولی پور(نرگس)"

امشب به دست باد از هرجا عبور می کنم
امشب چراغ یاد را با اشکِ درسا، می زنم

امشب به روی آسمان، لبخندِ مستی می زنم
امشب گل و نور و صدا با خنده ام "ها" می زنم

امشب پسِ هر پرده ای نوری گذر خواهد نمود
امشب به روی بامها مهتاب، مهسا می زنم

امشب برای کودکم لالایی لالایی کنم
امشب دو زلف مخملی از شانه اش تا می زنم

امشب اگر یاری کند دست خدا، دست ولی
امشب دوباره شعر را پر شور و غوغا می زنم

امشب چراغ مهر را با دست خود روشن کنم
امشب پلی تا محضرِ عِقد ثریا می زنم

امشب خبر خواهد شدن، شبنم به روی برگ گل
امشب برای دوستیْ برگ گلی تا می زنم

امشب گل آلاله ای در سینه ام جا می دهم
امشب ز بوی عطر آن سرمست و شیدا می زنم

امشب پسِ دیوار شب غرق سرور می شوم
امشب در این کلبه گهی پنهان و پیدا می زنم

امشب کجا خواهی شدن با بغض سرد کودکی ؟
امشب من آن بغض تو را با خنده ای وا می زنم

امشب هزاران آفرین گویم به هر جنبنده ای
امشب برای مرحمت از لطف او یا می زنم

امشب ز دست حادثه آهو صفت بینی مرا
امشب از این دام بلا، دامی به هر پا می زنم

امشب اگر با من شوی، هر لحظه ات عمری شود
امشب مـــرو بــا دیــگـری، حرفِ تـمـنـــا می زنم

امشب مگر برقی در آن آوای ناز تو شکفت ؟
کز بوی خوب خاطرش عطری به دنیا می زنم



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , وب , وبسایت , وبلاگ , نرگس , آفرین ولی پور ,
تاریخ : دو شنبه 27 آبان 1392
بازدید : 1087
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "تنهایی محض" از شاعر "بابک شهبازی" این جام
پر از بوی نفست
مانده بر کنار میز
و مدام
ذهن لحظه ها را
پر از مستی و اندوه و گریه می کند

شب
سراسر ِ خاطره را بلعیده
و نگاه روشن تو
خیال ِ شفاف و محض ِ تنهایی است
نگاه روشن تو

شب
حالا یکسر رفت و آمد ترانه و ترانه است
کلمه ها هر گوشه ی اتاق
نگاهم می کنند
و من جایی ندارم
برای پنهان شدن
برای گریختن از گفتگو!

دلم می خواهد
برایت دوباره جام را پُر کنم
همین.
دلم فقط همین را می خواهد

خستگی آرزوی آزادی
خستگی فلسفه و آن دروغ هایی
که تمام حقیقت های ساده را
اسید وار
سوزاندند
دروغ هایی که چشم دیدن ِزندگی را ندارند
و وعده های بزرگشان
کوچکترین بهانه های زیستن را
مسلول می کند
دیگر هیچ قله ی بلندی را فتح نمی کنند

چه کوچک بودم
که به وعده ای رنگین
تو را از کنارم بُردند
چه کوچک بودم
که هیچ را لمس می کردم و لذت می بُردم
و تمام حرف های شوهران ِشاهدُخت های غمگین را
پذیرفتم
و اوهام ها را با هجوم و تصاحب
قبله ام کرده اند!
چه کوچک بودم
و تو می دانستی
کوچک بودم.

دلم می خواهد
برایت دوباره جام را پُر کنم
همین
و همین

و باز این بوی نَفست
که حالا سرد و تلخ ِ تلخ است
چهره ی بی حالتم را
منقبض کند
و باز
این بوی نفست
که حالا تلخ ِتلخ است
ذره های
کوچک تنهای ام را
نوازش کند
ذره های کوچک ِ تنهایی محض را.



:: موضوعات مرتبط: شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعر نو , سایت , بابک , شب , ترانه , جام , ,
تاریخ : جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 1347
نویسنده : آوا فتوحی

 

دوم مهرماه ۱۳۱۰ در روستای به نام «دهرود» دشتستان جنوب متولد شدم، خانواده ما جزء عشایر زنگنه کرمانشاه بودند که در حدود ۴ نسل پیش به جنوب مهاجرت کرده بودند.

نام خانوادگی من به دلیل اینکه نام جد من «آتش‌‏خان زنگنه» بود «آتشی» شد، پدرم فردی باسوادی بود و به دلیل علاقه‌‏ای که سرگرد اسفندیاری که در جنوب به رضاخان کوچک مشهور بود، پدرم را به بوشهر انتقال داد و پدرم کارمند اداره ثبت و احوال بوشهر شد. در سال ۱۳۱۸ به مکتب‌خانه رفتم در همان سال‌‏ها قرآن و گلستان سعدی را یاد گرفتم ولی به دلیل شورشی که در آن شهر شد سال دوم را تمام نکرده بودم از کنگان به بوشهر رفتم و در مدرسه فردوسی بوشهر ثبت نام کردم و تا کلاس چهارم در این مدرسه بودم و در تمام این دوران شاگرد اول بودم و کلاس پنجم را به دلیل تغییر محل سکونت در مدرسه گلستان ثبت نام کردم. کلاس ششم را با موفقیت در دبستان گلستان به پایان رساندم، در این سال‌‏ها بود که هوایی شدم و دلم برای روستا تنگ شد و با مخالفت‌‏هایی که وجود داشت دست مادر دو برادر و خواهرم را گرفتم به روستا بازگشتیم و در چاهکوه بود که با عشق آشنا شدم و اولین شعرهایم نیز مربوط به همین دوران است.

البته مساله علاقمندی من به شعر و شاعری به دوران کودکی‌‏ام باز می‌‏گردد خیلی کوچک بودم که به شعر علاقه‌‏مند شدم، اما اولین تجربه عشقی در چاهکوه اتفاق افتاد او نیز توجهی پاک و ساده دلانه به من داشت، آن دختر خیلی روی من تاثیر گذاشت و در واقع او بود که مرا شاعر کرد. شاعر مجموعه «آواز خاک» در ادامه با بیان این نکته که در آن سال‌‏ها ترانه‌‏های زیادی سرودم و به دلیل نرسیدن ما به هم و ازدواج آن دختر با مرد دیگر و سرطانی که بعدها به آن دچار شد رد پایی این عشق در تمام اشعار من به چشم می‌‏خورد. پس از آن به بوشهر بازگشتم و دوره متوسطه را در دبیرستان سعادت به پایان رساندم, در آن سال‌‏ها بود که اشعارم را روزنامه‌‏های دیواری که در این مدرسه درست کرده بودیم منتشر می‌‏کردم و حتی در این سال‌‏ها در چند تئاتر نیز نقش‌‏هایی ایفاء کردم. او در ادامه با بیان این نکته که پس از اتمام دوره دبیرستان به دانشرای عالی راه پیدا کرده‌است و به عنوان معلم مشغول به تدریس شده, گفت: در همین سال‌‏ها اولین شعرهایم را در مجله فردوسی منتشر کردم و این شعرها محصول سرگشتگی در کوه‌‏ها و دره‌‏هاست که به صورت ملموس در اشعار من بیان شده‌‏اند. آشنایی با حزب توده تاثیرات بسیار زیادی بر آثار من گذاشت و شعرهای زیادی برای این حزب با نام‌‏های مستعار در روزنامه‌‏های آن روزها منتشر کردم و حتی در ۲۹ مرداد پس از کودتا در ایجاد انگیزه به کارگران برای شورش نقش بسزایی داشتم, ولی با مسائلی که برای حزب به‌‏وجود آمد، از این حزب فاصله گرفتم و فعالیت جدی سیاسی من به نوعی پایان یافت. من تاکنون دوبار ازدواج کرده‌‏ام که هر دو بار که بی‌‏ثمر بوده‌است، همسر اولم با این که دو فرزند از او داشتم (البته پسرم مانلی به دلیل بیماری که داشت فوت کرد) به دلیل اینکه من حاضر نشدم با او به آمریکا بروم از من جدا شد و دخترم شقایق نیز در حال حاضر در آلمان وکیل است. در سال ۱۳۶۱ ازدواج دیگری داشتم که آنهم به انجام نرسید و یک دختر نیز از این ازدواج دارم.

فعالیت‌‏ام را با آموزش و پرورش آغاز کردم البته شغل‌‏های متعددی را تجربه کردم، مدتی با صدا و سیما همکاری داشتم، مسئول شعر مجله تماشا بودم، مشاور ادبی نشریات و انتشارات مختلف بوده‌‏ام و در حال حاضر نیز در نشریه کارنامه مشغول هستم. من با این سن ام هیچ کتابی نیست که در حوزه فعالیت‌‏ام ناخوانده مانده باشد، اگر کسانی که به شعر علاقه‌‏مند هستند و حس می‌‏کنند قریحه شعری دارند به سراغ شعر بروند و گرنه به دنبال شعر رفتن کاری عبث و بیهوده‌است.

»

 

سبک شعری

منوچهر آتشی در اواخر دههٔ ۳۰ با «» در شعر معاصر به تجربه‌ای تازه دست می‌زند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست می‌یابد. اما آنچه خشونت شعری آتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیرمنسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش (مثلاً از نصرت رحمانی یا کیومرث منشی‌زاده) متمایز می‌کند به‌جز حضور «جنوب»، لحن حماسی آن است.[۱]

شعرهای آتشی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم می‌آمی‌زند.

گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق می‌کند و احساس تنها در مثلث خشونت-حماسه-جنوب چهره نشان می‌دهد.[۲]

 

 

 

 



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: منوچهر آتشی , مهاجر , آمزش و پرورش , صدا وسیما , شعر معاصر ,
تاریخ : جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 1110
نویسنده : آوا فتوحی

معیری فرزند محمدحسین‏خان مؤیدخلوت و نوهٔ دوستعلی‌خان نظام‌الدوله در دهم اردبیهشت ۱۲۸۸ خورشیدی در تهران,گلشن چشم به جهان گشود . پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران به پایان برد. آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در مشاغلی چند خدمت کرد. از سال ۱۳۲۲ به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعداً وزارت صنایع) منصوب گردید. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.
 
رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهره‌ای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود: 
کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد

وین روز مفارقت به شب می‌آمد 
آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست

ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد

در آغاز شاعری، در انجمن ادبی حکیم نظامی که به ریاست وحید دستگردی تشکیل می‌شد شرکت جست و از اعضای مؤثر و فعال آن بود و نیز در انجمن ادبی فرهنگستان از اعضای مؤسس و برجسته آن به شمار می‌رفت . وی همچنین در انجمن موسیقی ایران عضویت داشت . اشعار رهی در بیشتر روزنامه‌ها و مجلات ادبی نشر یافت و آثار سیاسی، فکاهی و انتقادی او در روزنامه باباشمل و مجله تهران مصور چاپ می‌شد. در شعرهای فکاهی و انتقادی از نام مستعار «زاغچه» ، «شاه پریون» ، «گوشه‌گیر» و «حق گو» استفاده می‌کرد.
 
رهی معیری در سال‌های آخر عمر در برنامه گل‌های رنگارنگ رادیو، در انتخاب شعر با داوود پیرنیا همکاری داشت و پس از او نیز تا پایان زندگی آن برنامه را سرپرستی می‌کرد. رهی در همان سال‌ها سفرهایی به خارج از ایران داشت از جمله: سفر به ترکیه در سال ۱۳۳۶، سفر به اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۳۳۷ برای شرکت در جشن انقلاب کبیر، سفر به ایتالیا و فرانسه در سال ۱۳۳۸ و دو بار سفر به افغانستان، یک بار در سال ۱۳۴۱ برای شرکت در مراسم یادبود نهصدمین سال در گذشت خواجه عبدالله انصاری و دیگر در سال ۱۳۴۵. عزیمت به انگلستان در سال ۱۳۴۶ برای عمل جراحی، آخرین سفر معیری بود. 
آرامگاه رهی معیری
رهی معیری که در سال ۱۳۴۷ خورشیدی در تهران طی یک بیماری که تاب و توان از وی گرفته بود در ۵۹ سالگی درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله شمیران مدفون گردیده است.  
مجموعه‌ای از اشعار رهی معیری با عنوان سایه در سال ۱۳۴۵ به چاپ رسید. رهی بدون تردید یکی از چند چهره ممتاز غزل‌سرای معاصر است. سخن او تحت تأثیر شاعرانی چون سعدی، حافظ، مولوی، صائب و گاه مسعود سعد سلمان و نظامی است. اما دلبستگی و توجه بیشتر او به زبان سعدی است . این عشق و شیفتگی به سعدی، سخنش را از رنگ و بوی شیوه استاد برخوردار کرده است، و حتی گفته‌اند که همان سادگی و روانی و طراوت غزلهای سعدی را از بیشتر غزلهای او می‌توان دریافت.
  انگلستان.شوروی.انجمن.موسیقی.فرهنگستان
گاه‌گاه، تخیلات دقیق و اندیشه‌های لطیف او شعر صائب و کلیم و حزین و دیگر شاعران شیوه اصفهانی را به یاد می‌آورد و در همان لحظه زبان شسته و یکدست او از شاعری به شیوه عراقی سخن می‌گوید.
 
رنگ عاشقانه غزل رهی، با این زبان شسته و مضامین لطیف تقریباً عامل اصلی اهمیت کار اوست، زیرا جمع میان سه عنصر اصلی شعر - آن هم غزل- از کارهای دشوار است.
 
از شعرهای معروف او، خزان عشق (به عبارتی همان تصنیف مشهور "شد خزان گلشن آشنایی" که بدیع‌زاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرد)، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدائی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق است.

شعر یاد ایامی 
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم

در میان لاله و گل آشیانی داشتم
گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار

پای آن سرو روان اشک روانی داشتم 
آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود

عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم 
چون سرشک از شوق بودم خاکبوس در گهی
 

چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم 
در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود

در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم
درد بی عشقي زجانم برده طاقت ورنه من

داشتم آرام تا آرام جانی داشتم 
بلبل طبعم «رهی» باشد زتنهایی خموش

نغمه‌ها بودی مرا تا هم زبانی داشتم
 


 
شعر بهار  


نو بهار آمد و گل سرزده، چون عارض یار

ای گل تازه، مبارک به تو این تازه بهار 
با نگاری چو گل تازه، روان شو به چمن

که چمن شد ز گل تازه، چو رخسار نگار
لاله وش باده به گلزار بزن با دلبر

کز گل و لاله بود چون رخ دلبر گلزار 
زلف سنبل، شده از باد بهاری درهم

چشم نرگس، شده از خواب زمستان بیدار 
چمن از لالهٔ نو رسته بود، چون رخ دوست

گلبن از غنچهٔ سیراب بود، چون لب یار 
روز عید آمد و هنگام بهار است امروز

بوسه ده‌ای گل نورسته، که عید است و بهار 
گل و بلبل، همه در بوس و کنارند ز عشق

گل من، سر مکش از عاشقی و بوس و کنار 
گر دل خلق بود خوش، که بهار آمد و گل

نو بهار منی ای لاله رخ گل رخسار 
خلق گیرند ز هم عیدی اگر موقع عید

جای عیدی، تو به من بوسه ده‌ای لاله عذار



:: موضوعات مرتبط: زندگینامه نویسندگان /شاعران و ترانه سرایان , ,
:: برچسب‌ها: رهی , رهی معیری , شمع , اشک , هوا , عمر , روزنامه , شاعر , بهار , رادیو , رنگارنگ , سفر , خارج , زندگی , ,
تاریخ : جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 1050
نویسنده : آوا فتوحی

 

 حسین منزوی در سال 1325 در زنجان در خانواده‌ای فرهنگی به دنیا آمد

وی از سنین جوانی سرودن شعر را آغاز کرد و در سال 1346 به عنوان شاعر خود را مطرح کرد و غزل‌های او مورد توجه غزل‌سرایان قرار

گرفت.

 

منزوی در سال 1346 وارد دانشکده ادبیات دانشگاه تهران شد. اما این رشته را رها کرد و به جامعه‌شناسی رو آورد اما این رشته را نیز

ناتمام رها کرد و در سال 1350 مجموعه شعر حنجره زخمی تغزل ‌‏را منتشر کرد.

این کتاب در بخش شعر جهان‌‏ جایزه فروغ فرخزاد؛ که در آن دوران جزء معتبرترین جوایز ادبی ایران بود، را به دست آورد.

‌پس از انتشار این کتاب در صدا و سیما مشغول به کار شد و در این دوران برنامه یک شعر یک شاعر را تهیه وکارگردانی کرد.

در همین دوران منزوی بسیاری از ترانه‌ها و تصنیف‌هایش را ساخت و تعدادی از آنها مورد توجه قرار خوانندگان مطرح آن روز قرار گرفت.

وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت. در سال‌های پایانی عمر به

زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند.

حسین منزوی هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد. وی در شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب می شناخت و

صدا و خط خوبی نیز داشت.

حسین منزوی در سال 1383 پس از مدتها رنج از بیماری قلبی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت.

آثار

1.با عشق در حوالی فاجعه- مجموعه غزلی سروده شده از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۲

2.این ترک پارسی‌گوی (بررسی شعر شهریار)

3.از شوکران و شکر؛ مجموعه غزلی سروده‌شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۷

4.با سیاوش از آتش

5.از ترمه و تغزل؛ گزیده اشعار، ۱۳۷۶

6.از کهربا و کافور

7.با عشق تاب می‌آورم؛ شامل اشعار سپید و آزاد سروده شده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۷۲

8.به همین سادگی (مجموعه شعرهای سپید)

9.این کاغذین جامه؛ مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک

10.از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها

11.حنجرهٔ زخمی تغزل؛ دفتری از شعرهای آزاد و غزل‌های سروده شده از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۹

12.مجموعه اشعار حسین منزوی، انتشارات آفرینتش و نگاه، 1388

13.حیدر بابا- ترجمه نیمایی از منظومه «حیدر بابایه سلام» سروده «شهریار»



:: برچسب‌ها: حسین , منزوی , وب , سایت , شاعر , وبلاگ ,
تاریخ : جمعه 24 آبان 1392
بازدید : 880
نویسنده : آوا فتوحی

قد ميكشم با عشق حين بچه بازي ها
با اتفاقي در ارم ها و نمازي ها

يك روز مي آيد به دستانت رگ خوابم
تا در هوا پرتم كني چون اكستازي ها

بالا بلند شيك پوش من قدم بردار
تا گم شود در كوچه ها گردن درازي ها

داغ دل هر چه خمار چشم و ابرويي
از تو كمر باريك ميگيرند تازي ها

صد گله سگ در چشمهايت زوزه ميخوانند
و حكم ناحق ميدهند از ترس قاضي ها

اصلن براي توست هر چه انقلاب نرم
اصلن براي توست تقسيم اراضي ها

اصلن براي توست ميجنگند و ميميرند
فاشيست ها و سلطنت خواهان و نازي ها

اصلن براي توست هر چه احتمال و جبر-
مجهول هاي ذهن استاد رياضي ها

در مستي سرخ دو چشمت كشف خواهد شد
هر روز نوعي الكل از تقطير رازي ها

روزي كه برخوردند چشمانم به چشم تو
ناچار برخوردند خط ها در موازي ها

با دوست دارم هات بايد زيست، بايد مرد
فعلي مضارع ساخت ، مستقبل به ماضي ها

بگذار تا اين شهل لا آشوب بل دالد
لكنت بگيرد شاعرت در جمله سازي ها

من باختم ، من سوختم ، خارج شدم از دور
تو سعي كن پيروز باشي توي بازي ها

** ارم و نمازي دو خيابانند در شيراز

علی بهمنی



:: برچسب‌ها: علی , علی بهمنی , فیس بوک , شاعر , ,
تاریخ : سه شنبه 21 آبان 1392
بازدید : 1060
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "سه کوتاه پیشکشی" از شاعر "بهروز عسکرزاده"

1)

سده هاست که سندانیم
کورۀ کاوه کو
تا در آتش زبانه زنش
پتکی شویم؟ ...

2)

شیرین بودیم؛
در چرخشتِ دوزخیِ این چرخ
زهری شده ایم
چنان تلخ
که مار هم اگر بخورد
پادزهرش نیست!

3)

آی...
سلیمان کذّاب!
بر عصای پوکی ایستاده ای؛
موران ـ شب و روز ـ می جوند.



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: شعرنو , عسکرزاده , ,
تاریخ : سه شنبه 21 آبان 1392
بازدید : 1134
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "دلتنگی" از شاعر "علیرضا انصاری" از سر دلتنگی
مینویسم گاهی
دردهایم همه از جنس تگرگ
حرفهایم همه از روی صفا
شعرهایم همه از دلتنگی است
بغض هایم همه بی گریه وآه
من در این پشت گذرگاه پلید
پی یک آینه ام
پی یک بستر گرم
من در این وادی پر مکر و فریب
جان پناهی همه از جنس خدا میخواهم



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: انصاری , شعرنو ,
تاریخ : سه شنبه 21 آبان 1392
بازدید : 1226
نویسنده : آوا فتوحی

شعر "شاخه هاي تنها" از شاعر "محمد كوهيان" كلاغ ها گرچه سياهند
و آوازشان ناخوشايند ،
اما آنقدر با وفايند كه شاخه هاي خشك زمستان را
تنها نمي گذارند
زيرا، لانه هاشان از همان شاخه هاست



:: موضوعات مرتبط: اشعار شاعران , شاعران سایت شعرنو , ,
:: برچسب‌ها: کوهیان , شعرنو ,

تعداد صفحات : 124


اگر که سن را عروس بدانیم و اندیشه را داماد این زفاف را اویی می شناسد که حافظ را بستاید (گوته)

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

RSS

Powered By
loxblog.Com